سه نکته مهم درباره مهاجرت

زندگی در خارج کشور برای بسیاری از ما تصمیم بزرگی است. کسی که می‌خواهد پا پیش بگذارد بسیاری زمینه‌ها را ورانداز می‌کند و نهایتا با صرف هزینه چشمگیر تصمیم‌ش را عملی می‌کند چرا که می‌داند در این مسیر سرمایه‌هایی را از دست می‌دهد که بعضی از آن‌ها قابل جبران نیستند. از خورشت قورمه سبزی خانگی و زیبای‌هایی که با آن بزرگ شده‌ایم بگذریم، از وجود پرمحبت دوستان و در راس آن، حمایت‌های پدر و آغوش مادر نمی‌شود گذشت. قبلا به اختصار در مورد موضوعات مهاجرت نوشته بودم. بهتر است چند مورد را بیشتر شرح دهم: این که از دید یک مهاجر رابطه روحی عاطفی با کشور مادری چطور خواهد بود، چه سوالی هر روز سراغ ما می‌آید و برداشتن چه چیزهایی برای مهاجرت لازم است.

مرز، این مرز لعنتی

برای عموم ما مرز مثل یک دیوار بلند است که گذشتن از آن موفقیت حساب می‌شود؛ اما برای همه به این شکل نیست؛ یک اروپایی، سوار اتوبوس می‌شود و وقتی که خواب است، از کشوری به کشور دیگر می‌رود. هرچقدر گرفتن ویزا سخت‌تر باشد، فاصله طولانی‌تر می‌شود. برای ایرانی‌هایی که تازه به آمریکا می‌روند، فاصله حداقل ۵ سال است. سختی‌های سفر و شرایط مالی اجتماعی را هم به آن اضافه کنید. بخاطر همین چیزهاست که زندگی خارج از کشور برای بسیاری از ما یعنی بریدن و رفتن، برنگشتن. همین مسائل ناپیدا بار روانی مهاجرت را سنگین‌تر می‌کند.

اگر به زندگی در خارج از کشور مثل سفر کردن نگاه کنید، تحمل سختی‌ها بهتر می‌شود. دوستم رضا، ساکن پرتغال می‌گوید: «این چیزها که ایران پیدا نمی‌شه؛ تو کجا تو ایران می‌تونی با آفریقایی‌ها ناهار بخوری و عصر با فلان ملیت فوتبال و والبیال بازی کنی؟ این که در یک محیط بین‌المللی کار کنی نعمت بزرگی است. به من فرصت می‌دهد دنیای جدیدی را تجربه کنم پیش از آن که به ایران برگردم.» او چهار سال است که پرتغال زندگی می‌کند و بعید می‌دانم به ایران برگردد، با این وجود فکر کردن به وطن و جایی که به آن تعلق دارد به او دلگرمی می‌دهد.

یکی از راه‌های کنار آمدن با مرز، فراموشی و سردی است. دوستم مهدی حالا نه سال میشود که مقیم سوئد است. با تحصیل شروع کرد و با وجود سختی‌هایش ماندگار شد. این نه سال یکبار به ایران سفر نکرده است. امسال برای تعطیلات رفت دوبی و بانکوک. این جور که می‌گوید پدر مادرش هم هنوز به سوئد سفر نکرده‌اند. خودش می‌گوید: «ایران کشوری است در خاورمیانه. دردسرهایش زیاد است (سوئد کشور آرام و جامعه منظمی دارد). وقتی می‌خواستم کارت شهروندی بگیرم محل تولد را گفتم اصفهان؛ کمتر از ایران می‌شناسندش.» در زندگی مهدی به هیچ عکسی به دیواری آویزان نیست. به قول خودش «این جوری دلت برای کسی تنگ نمی‌شود.» مضاف بر این، «زندگی اکثر سوئدی‌ها همین طور است، ساده، حداقلی.»

این بار روانی مهاجرت تابعی است از تعلقات و دلبستگی‌ها، هرچقدر عمیق‌تر، حس‌اش بیشتر، سختی‌اش بیشتر. این که مهاجر چطور با آن کنار بیاید به تفسیر و نگاهش برمی‌گردد که چه می‌خواهد از زندگی و چقدر خودش را در برابر این تعلقات مسئول می‌داند. حتی جهان‌وطن‌ها یعنی آن‌هایی که مرز را حل کرده‌اند و با علایق عمیق انسانی زیست‌شان را معنا کرده‌اند، هم نسبت به وطن مواضع متفاوتی دارند که ریشه در عمق احساسات و تالمات دارد.

آنچه حیاتی است: چرا می‌روم

آنچه که زندگی خارج از کشور را معنا می‌دهد و قابل تحمل می‌کند، چرایی سفر است. کسی که چرایی قوی داشته باشد، با هر چگونگی خواهد ساخت و سختی‌هایش را تحمل می‌کند. «من اینجا چه می‌کنم؟ من از اینجا چه می‌خواهم؟» این سوالات اول هر روز یا انتهای شب جلوی چشمانمان ظاهر می‌شوند. دلیل خاصی نمی‌خواهد.

فقط هم خود مهاجر نیست که می‌پرسد. همه می‌پرسند. به قول معروف، تو در کشور خودت طلبکار دولت و جامعه هستی اما به عنوان یک مهاجر تو بدهکاری؛ باید مشخص باشد برای چه به این جامعه آمده‌ای و دقیقا چرا از خدمات، زیرساخت‌ها و هوای آن جامعه استفاده می‌کنی.

باید در کوله‌پشتی یک مهاجر باشد

علاوه بر دلیل خوب، مهاجر به چیزهای دیگری هم نیاز دارد. اکثر توصیه می‌کنند سبزی خشک بردار زعفرون، پشته و آجیل هم ببر که در راه خسته نشوی و سختی‌های راه بهت نمود پیدا نکند. در چمدان ما ایرانی‌ها عموما آفتابه یا شلنگ هم پیدا می‌شود. لباس و پوشاک کروات هم که جای خود. چیزی که کمتر در مورد آن صحبت شده مهارت‌ها و درون آرام (peaceful mind) است که بیش از همه برای مدیریت زندگی و شرایط به آن نیاز است.

«درون آرام» همانند عینکی است که به چشم داریم. اگر عینک رنگی باشد، هرکجا برویم آسمان همان رنگی است. یک درون مشوش و نگران همانند یک سطل آشغال است که هرکجا برویم با خود می‌بریم بی آن‌که بدانیم چه گندی را با خود همراه داریم. بهتر است قبل از مهاجرت به یک صلح درونی برسیم. آرامش عمیق درونی به ما اجازه می‌دهد محیط را بهتر ببینیم و بهتر تصمیم بگیریم. برای این کار باید ضمیرناخودآگاه را کمی شخم زد.

اگر از تو بپرسم همه چیزهایی را که دوست داری نام ببر، چقدر طول می‌کشد تا نام خودت را بگویی؟

در مورد نکته دوم، مهارت به موقعیت و زمان برمی‌گردد. این که چقدر مهاجر برای مواجهه و پذیرفتن موقعیت‌های جدید آمادگی دارد؟ از نظر فرهنگی ما در بعضی زمینه‌های مشکل داریم. نمونه‌ا به توصیه مهران مدیری گوش کنید:

«توضیح دادن نشانه ضعف است. شما هر وقت تلاش می‌کنید چیزی را بیشتر توضیح بدهید بیشتر ضعیف هستید، در نتیجه قدرت در این است که شما در هیچ زمینه‌ای هیچ وقت توضیح ندهید و کاری را که به نظرتان صحیح و درست است انجام داده و بدانید که حقیقت هیچ وقت پنهان و پشت ابر نمی‌ماند و بعد از یکسال، دوسال، پنج سال یا ده سال آن‌هایی که قضاوت کردند، متوجه اشتباه خودشان می‌شوند. تجربه ثابت کرده که هرچقدر بیشتر توضیح می‌دهید بیشتر فحش می‌خورید و بیشتر به شما حمله می شود تا نهایتاً به جایی می‌رسید که به گریه می‌افتید و بعد از آن باز هم فحش خواهید خورد و قضاوت خواهید شد.»

قطعا یکی از توشه‌های کوله‌پشتی مهاجر مهارت‌های ارتباطی است آن هم نه چیزی که در خانواده و جامعه یاد گرفته‌ایم که توضیح دادن نشانه ضعف است و هر طور شده کارت را پیش ببر، که این توصیه‌ها هیزم آتش هستند. بعضی آموزه‌ها را باید پاک کرد و از نو یاد گرفت.

Learn, Unlearn, and Relearn.

به نظرم یادگیری این چهار مهارت، رابطه عمیقی با میزان پذیرفته شدن و موفقیت در جامعه هدف دارد:

۱- مهارت‌های زندگی (Life skills)

۲- مهارت زبان‌های خارجی (language skills)

۳- مهارت‌های تخصصی و حرفه‌ای (Professional skills)

۴- مهارت‌های رایانه‌ای (Coding & Computing skills)

“Learning the basics of being a digital citizen is a critical skill for all children in the 21st century.” Hadi Partovi, founder of code.org

برای هر کدام از مجموعه‌های بالا می‌توان مهارت‌هایی را ترسیم کرد.

تصویر نویسنده خودشیفته و خوشحال
تصویر نویسنده خودشیفته و خوشحال

حرف آخر

مرز برای ما پررنگ بوده و پررنگ‌تر هم شده است. بهترین راه برای کوتاه کردن این دیوار، کم کردن فاصله با آن طرف مرز است. روح و روان نیاز به پاک‌سازی دارند و باید مهارت‌های لازم را یاد گرفت. به نظرم سفر و کتاب (تحت هر قالبی) ابزارهای بی‌نهایت قوی هستند که به ما فرصت پاک‌سازی و یادگیری می‌دهند. کافی است ما اراده کنیم.



در مورد مهاجرت و تحصیل را اینجا می‌نویسم. خوشحالم که این متن رو خواندید و ممنونم.