چالش معرفی کتاب: "دختر انار"

حاضری به خاطر یه انار، از همهٔ زندگیت بگذری!؟
حاضری به خاطر یه انار، از همهٔ زندگیت بگذری!؟
کیف بنددارم را روی دوشم انداختم و دوباره قدم به جادهٔ خاکی گذاشتم‌. میوهٔ قرمزم را محکم در دست گرفته بودم. این انار برای من نشانهٔ امید بود. اندکی شیرینی، پس از آن همه تلخ‌کامی. می‌خواستم آن را با عُمَر و سیما شریک شوم. با این کار شرایط بهتر نمی‌شد ولی فکرش خوشحالم می‌کرد. هنوز هم به یاد دارم که در آن لحظه چه‌قدر سرخوش بودم. لحظه‌ای که پس از آن دنیایم تغییر کرد.

"ایشا سعید" نویسنده، وکیل و معلم پاکستانی_کانادایی است. او در کتاب «دختر انار» سرنوشتِ «اَمَل» دختر شجاع روستا زاده‌ای را برایمان روایت می‌کند که برای طلب حقوق خود و تحقق بخشیدن به آرزوهایش، در فضای متعصبانهٔ پاکستان، گام‌های مهمی بر می‌دارد.

ایشا سعید: «برای بهتر کردن دنیا، لازم نیست حتماً در تیتر رسانه‌ها ظاهر شویم‌. هر فعالیتی که در جامعهٔ خودمان و فراتر از آن، برای تبلیغ خیر و خوبی انجام می‌دهیم اهمیت دارد. مسئلهٔ بردگی قراردادی، که در این کتاب به آن پرداخته شده، مقوله‌ای جهانی است که در زندگی میلیون‌ها انسان تأثیرگذار بوده...»

📚افتخارات این کتاب: _پرفروش‌ترین کتاب نیویورک تایمز _نامزد جایزهٔ گودریز برای نوجوانان (۲۰۱۸) _نامزد جایزهٔ کتاب نوجوانان ربکا کودیل (۲۰۲۱)

مشخصات: •مترجم: فاطمه پارسا •انتشارات: پرتقال •تعداد صفحات: ۲۱۵

این کتاب رو بخونید و با "اَمَل" و ارادهٔ مصممش برای ایستادن در مقابل ظلم، همراه بشید.

بخش دوم چالش: کتابی که قراره بنویسم...

ایده‌های بسیاری دارم ولی این در حال حاضر، برام جذاب‌تره. شاید در آینده یه پست از ایده‌هام نوشتم.

اسم کتاب: رُباتان_۰۱ ژانر: علمی تخیلی/ درام (دارای ۱۸۰ درجه تفاوت با کتاب قبلی😁)

ایده اولیه، حدوداً ۴_۵ سال پیش و از لحظه‌ای شروع شد که با خودم فکر کردم: اگه یه روزی برسه که ربات‌ها نسبت به آدم‌ها محبت بیشتری نشون بدن چی!؟

فرض کنید در آینده‌ای دور، هر خانواده‌ای یه ربات شخصی داره. جنگ جهانی پنجم در حال وقوع هست و مردم هم طبق چیزی که همیشه در تاریخ تکرار شده، جهت نالایق بودن حاکمان‌شون، نسبت به حفظ کشورشون از نیروی بیگانه، تمایلی ندارن و حتی مخفیانه، علیه اون‌ها اقداماتی انجام می‌دن.

پسر جوون خانوادهٔ الف هم به صورت مستمر، با عضویت در گروه مخفیانه‌ای، علیه حاکمان ظالم فعالیت‌هایی انجام می‌ده. مأموران حکومتی به دنبال اعضای اون انجمن هستن و برای همین، خانوادهٔ الف از خونه خارج نمی‌شن تا مبادا ربات‌ها اون‌ها رو شناسایی کنن. بعد از مدتی که آذوقه تموم می‌شه، اون‌ها از ربات شخصی‌شون «رباتان_۰۱» تقاضا می‌کنن که برای پیدا کردن اقلام غذایی از خونه خارج بشه.

رباتان در نیمهٔ راه، با کودکی تنها و گریان در کالسکه مواجه می‌شه و طبق چیزی که براش برنامه‌ریزی شده، کودک رو برای آروم کردن به بغل می‌گیره و همراه خود می‌بره. غافل از اینکه وقتی به خونه می‌رسه، با اجساد غرق در خونِ صاحبانش مواجه می‌شه! رباتان، با مرگ صاحبانش، به حالت خودکار در میاد و به تکاپو می‌افته تا هم‌زمان با مراقبت از کودک غریبه، پرده از راز کشته شدن خانوادهٔ الف، کنار بزنه. از اون طرف، ربات‌های جنگنده، رباتان رو ردیابی کردن و شرایط برای بقای او و کودک، اصلاً آسون نیست...

بخش سوم: به این نوشته چقدر امتیاز می‌دم؟ از اون‌جا که شرح ایده بسیار طولانی شد: ۶/۵ از ۱۰😁

ممنونم که تا انتها همراهم اومدین و مطالعه کردین♡