کتاب خوب؟ چه کتابی کتابِ خوب است؟

کافی‌ست به کسی بگوئید «کتاب بخوان» تا از او این سؤال را بشنوید: «چه بخوانیم؟». راستی چه کتابی خوب است و کتاب خوب چیست؟

این‌ها سؤال‌های اساسی‌ای هستند که هر کتاب‌نخوان و هر کتاب‌خوانی باید بپرسد. گروه دوم باید جوابش را بلد باشند و گروه دوم باید دنبال پاسخ بگردند.

در گروه اول، شاید این پرسش حربه‌ای برایِ طفره‌رفتن باشد. اما اگر با سؤالی واقعی روبه‌رو شویم چه باید بکنیم؟ به‌راستی «کتابِ خوب» چه نوع کتابی‌ست؟

پاسخ‌های متفاوت

هر کس با توجه به مطالعاتی که داشته می‌تواند پاسخی متفاوت به این سؤال بدهد. از نظرِ برخی رمان‌هایِ جنایی خوبند.

برخی دیگر آثارِ فلسفی را دوست می‌دارند و بعضی هم با شاعران روزگار می‌گذرانند. بنابراین، آیا می‌توان گفت که «کتابِ خوب» عنوانی نسبی‌ست که هر فرد می‌تواند تعریفی از آن ارائه کند؟ شاید.

عبور از پاسخ‌های شعاری

در این‌جا می‌کوشم پاسخی به سؤالِ کتاب خوب چیست بدهم که حتی‌المقدور فراگیر و کلی باشد.

می‌کوشم مفهومی ساده اما مهم را یادآوری کنم تا هر ذهنی را به تفکر وادارد. «به تفکر واداشته شدن» را بهتر از گرفتنِ یک حکمِ کلی و تبعیتِ بی‌چون و چرا از آن می‌دانم.

کتاب خوب چیست؟ گاهی می‌توان پاسخی سطحی و مبهم به این پرسش داد: «کتابِ آموزنده، کتابِ خوب است.»

یا ممکن است پاسخی نخبه‌گرا به این پرسش بدهیم: «کتابی که نظریه‌ای جدید و محکم را تبیین کند.» اما پاسخِ من به این پرسش –به زعمِ خودم- کلی‌تر از این نمونه‌ها است.

به‌دنبال پاسخی جامع

کتابِ خوب، کتابی‌ست که آدمی‌زاده را بارور کند. به بیانِ دیگر، کتابی که ذهن، تخیل، اراده و تفکرِ آدمی‌زاده را به حرکت وادارد، کتاب خوب است.

گاه یک کتابِ کودکانه (مثلاً شازده کوچولو) چنین قدرتی دارد. و گاه کتابی بزرگسالانه و عمیق می‌تواند نطفهٔ حرکت، تحول‌خواهی و جهشِ فکری و جسمی را در ذهنِ مخاطبش بکارد. این یعنی کتابِ خوب.

کتاب‌خوانان با دو نوع کتاب مواجه‌اند:

کتابِ بارورکننده

کتابِ خنثی.

بسیاری از رمان‌هایِ عامه‌پسند و حتی نخبه‌گرا خنثی هستند. در عوض رمان‌هایِ کلاسیک، بدونِ استثنا بارورکننده‌اند. کتاب‌هایِ حوزهٔ روان‌شناسی اگر اصولی و کارشناسانه نوشته شده باشند، بارورکننده‌اند ولی در مقابل بسیاری از آثارِ شبه‌روان‌شناسی خنثی هستند. کتاب‌هایِ خنثی هم ممکن است در برهه‌ای کوتاه و گذرا خواننده را تحتِ تأثیرِ هیجانی قرار دهند. اما تأثیرِ آثارِ بارورکننده طولانی‌مدت و در خدمتِ رشدِ روحی و فکریِ مخاطب است.

در میانِ کتبِ مذهبی هم آثارِ خنثی و بارورکننده زیاد داریم. در میانِ آثار مذهبی، به‌نظرم آثارِ عین.صاد بارورکننده و مثلاً آثارِ مرحوم دستغیب خنثی هستند؛ هرچند که به‌نظر وحشت‌آفرین و ترساننده بیایند. آثارِ شریعتی هم بارورکننده‌اند. باروری را با هیجان‌زدگی اشتباه نگیرید لطفا.

هر قدر شخصیتِ شما به درگیری‌هایِ ذهنی تن دهد و از آن لذت ببرد یا حتی زجر بکشد، میل‌تان به خواندنِ آثارِ بارورکننده بیش‌تر است.

عبور از سطح به عمق

از همین رو است که بیش‌تر کتاب‌هایِ شبه‌روان‌شناسی (۱۰۰ راه برایِ لذت بردن از زندگی و کار و امثالهم) و آثارِ داستانیِ عامه‌پسند، مخاطبانی سطحی دارند.

گروهی از این مخاطبان موفق می‌شوند از سطح گذر کنند و به عمق نفوذ کنند، و گروهی هم در همان‌جا متوقف می‌شوند. عمق هم قطعاً لایه لایه است و همه در یک شرایط نیستند.

دو دسته مخاطب عمیق‌تر کتاب

مواجهه با کتاب هم انواع دارد. بخشِ عمده‌ای از مخاطبانِ سطحی هرگز به ژرف پی نمی‌برند و راه نمی‌یابند. بخشی از کسانی که از این سطح عبور می‌کنند، به تلخی‌ها و پلشتی‌هایِ عالمِ بیرون پی می‌برند و دو دسته می‌شوند:

  1. گروهی که زجر می‌کشد و زندگی را ادامه می‌دهد.
  2. گروهی که تلاش می‌کند تا تغییر دهد. گروهی که به دنبالِ تغییر است باز دو دسته می‌شوند:
    • گروهی که موفق به تغییر می‌شوند و گروهی که زود شکست را می‌پذیرند و پس‌رفت می‌کنند. اما گروهِ دیگری از پویندگانِ عمق وجود دارند که با گذر از زشتی، به زیبایی نفوذ می‌کنند. به ژرفایی که هیچ چیز نمی‌بینند مگر زیبایی. در رنج و نیستی هم زیبایی را می‌بینند. مولوی، شیخ ابوالحسن خرقانی، حافظ و دیگران از جملهٔ این گروهند. گروهی کم‌شمار اما بزرگ.

عمومِ ما در لایهٔ پلشتی‌ها مانده‌ایم.




چرا در ویرگول می‌نویسم؟ من از نخستین بلاگرها و تحسین‌کنندگانِ ویرگول هستم. معتقدم تولید محتوای فارسی، راهی‌ست برای علم‌سازی. معمولاً مطالبِ عمومی‌ترم را در ویرگول منتشر می‌کنم و مطالب دیگرم در وبلاگم منتشر می‌شود.