«دنبالهروِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
گفتگو میکنم، پس هستم! (۳) بهروزرسانی ۱
مقدمه:
نمیدانم مستند «اهمیت اندازهها»، را مشاهده کردهاید یا خیر. در این مستند اندازهی مخلوقات خدا، از آدمیزاد و سایر جانوران گرفته تا کرهی زمین را به روش علمی و خلّاقانه کم و زیاد میکنند تا بفهمند اگر اندازههای آنها فرق داشتند و کوچکتر و یا بزرگتر بودند، چه اتّفاقی میافتاد؟ نتیجه این میشود که اندازهها در بهترین حالت ممکن هستند و هر چیزی، بهترین اندازهی ممکن خود را دارا است. این مستند دو قسمتی را میتوانید از آدرسهای زیر ببینید و لذّت ببرید؟
قسمت اول مستند اهمیت اندازهها
قسمت دوم مستند اهمیت اندازهها
خروجی این مستند میشد اثبات این کلام الهی:
إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ: «همانا ما هر چيز را به اندازهى معيّنى آفريدهايم.»
در اشعار فارس هم کم نداریم سفارش به حفظ اندازه و مخصوصاً میانهروی:
فردوسی: ميانه گزينی بمانی به جای / خردمند خوانند و پاکيزه رای
ناصر خسرو: میانهکار بباش، ای پسر، کمال مجوی / که مه تمام نشد جز ز بهر نقصان را
در ضربالمثل هم داریم که:
آذری: آز وار آز یه چوخون وار چوخ
فارسی: اندازه نگه دار که اندازه نکوست
آذری: آغزیوا باخ تیکه توت
فارسی: به اندازه دهانت، لقمه بردار
مشتی! حالا این اندازهها چه ربطی به گفتگو دارند؟
با تجربهای که در این چند سال به دست آوردم به این نتیجه رسیدم که، این اندازه را نگه داشتن در موضوع "گفتگو" نیز اینقدر اهمیت دارد که یک شماره از این سلسله یادداشتهای «گفتگو میکنم، پس هستم!» را به آن اختصاص بدهم.
یکی از معضلاتی که باعث میشود "گفتگو" به "مجادله یا مشاجره" سوق پیدا کند، عدم رعایت تعادل و اندازه و دچار شدن یک یا دو طرف، به افراط و یا تفریط است. افراط و تفریط در دفاع و یا رد موضوع مورد بحث، به راحتی "گفتگو" را با شکست مواجه میکند. در مواجه شدن افراط و تفریط سه فرض، متصوّر است:
- درگیری دو افراطی یا دو متعصّب: دو طرف به صورت افراطی از موضع متفاوتشان دفاع میکنند و هیچ کدام از طرفین حاضر نیستند حتی به اندازهی یک گام مورچه از موضعشان عقب بنشینند! این دو بهتر است اصلاً وارد مذاکره نشوند و وقت خودشان را تلف نکنند. چون مذاکرهی این دو قطع به یقین به جاهای خوبی ختم نخواهد شد و جز فرسایش روحی و روانی، برای طرفین، نتیجهای در بر نخواهد داشت.
- درگیری یک افراطی یا متعصّب با یک تفریطی یا اهل تساهل و تسامح: یک طرف به صورت افراطی از موضعی دفاع میکند که برای طرف مقابل، آن موضع کمترین اهمیتی ندارد. یک طرف زور میزند تا تفریط طرف مقابل را ولو اندکی متعادل کند ولی نمیتواند و طرف مقابل پدر خودش را در میآورد تا افراط این طرف را به تعادل نزدیک کند ولی ذرّهای موفقیت کسب نمیکند. این مذاکره در صورت کسب مهارت طرفین در گفتگو، در قالب موارد به نتیجهی خوب و راهگشایی خواهد رسید.
- بین دو تفریطی یا اهل تساهل و تسامح، معمولاً هیچ درگیریای پیش نمیآید!: خوشبختانه یا شوربختانه، بین دو طرفی که که هیچ چیزی برایشان اهمیتی ندارد، معمولاً نه گفتگویی شکل میگیرد و نه مجادله، مباحثه و یا مشاجرهای. مثلاً امکان ندارد دو کافر بر سر یک مسئلهی دینی و مذهبی بحث کنند، چون دین و مذهب برایشان، هیچ اهمیتی ندارد.
تاریخ و زندگی اجتماعی ایران طوری جریان یافته که گرایش به افراط را در مردم تقویت کرده است. مرحوم "محمد علی اسلامیندوشن" در بخشی از کتاب "ایران و تنهائیش" مطالبی را بیان میکند که بیارتباط با برخی از ریشههای اصلی عدم موفقیت ما ایرانیها در گفتگو، نیست. لطفاً با دقت بخوانید:
کلیله و دمنه چون به فارسی میرسد تلطیف میشود. باز مثالی از شاهنامه بیاورم با آنکه کتاب جنگ و کشتار است بوی مرگ از آن نمیآید، بوی متلاشی شدن نعشها نمیآید، گند دهان دیوها را نمیشنوید؛ ولی در جاهای دیگر چنین نیست، وقتی اخیلوس لاشهی هکتور را به دنبال ارابهاش گِرد میدان میکشد، صدای خرد شدن استخوان او به گوش میرسد. در شاهنامه با همهی کشتارها، هیچ منظره چندشآوری وصف نشده است.
اکنون این سؤال ممکن است پیش آورده شود که پس آن همه خونریزی و فجایع در تاریخ ایران چیست؟ جواب این است که بوده است. هیچ کس منکر آن نمیتواند بشود. تاریخ و زندگی اجتماعی ایران طوری جریان یافته که گرایش به افراط را در مردم تقویت کرده. ایران بازیچهی کنش و واکنش بوده است. یک دوران نرمی، یک مرحلهی خشونت به دنبال میآورده. روح ایرانی با گذشت زمان و بر اثر تراکم مشکلات، سیّال شده بود. برای آنکه بتواند با اوضاع و احوال خود را تطبیق دهد، برای آنکه بتواند بر پشتهی موج حوادث سوار شود. موجسواری بالا و پایین دارد، و مجموع اینها روان را از اعتدال خارج میکند و افراط را میپرورد.
موضوع از این جهت نیز زمینهی مساعدی یافته که اندیشهی ایرانی به اشراق بیشتر گرایش داشته است تا به منطق. اندیشهی اشراقی به آسانی دستخوش هیجان میشود، از قطبی به قطب دیگر میرود.
از این روست که در روحیهی مردم خود با یک رشته تناقض روبه رو بودهایم: نرمی در کنار درشتی، بیاعتقادی در کنار ایمان، خرافه در کنار روشنبینی، تعصّب در کنار تساهل، تجدد در کنار واپسگرایی، گریه در کنار خنده، یأس در کنار امید، تضرّع در کنار پرخاش ...
ایرانی در ماجرایی درگیر بوده که میدیده یک راه او را به مقصد نمیرساند. میبایست راههای چندگانه در برابر داشته باشد، راههای پیچاپیچ. جهتگیری قاطع برای او ناممکن بوده. به این علّت تکلیفها با او روشن نبوده و آن همه اظهارنظرهای متضاد دربارهاش صورت گرفته است. اینکه ایرانی، عرفان را بزرگترین مکتب فکری خود کرد، برای آن بود که بتواند پنجره تنفّس داشته باشد. دل برگرفتن از چارهجویی زمینی، و دل خوش کردن به آسمان، طمع بریدن از نظم برون و به تهذیب درونی روی بردن، خود را رها کردن و عقل را بیاعتبار شمردن اینها از مصائب تاریخی بر او عارض شده بود.
سرشت ایرانی را آمیزهای از میلهای تند «نفی» و «اثبات» و «افراط» و «تفریط»، دانستهاند. دکتر ناصرالدین صاحب زمانی نیز در کتاب «جوانی پر رنج، پژوهشی دربارهی مسائل جوانان ایران»، چنین مینویسد:
ایرانی زود مأیوس، و زود نیز امیدوار میشود. شکستهای گذشته را بزودی فراموش میکند. و در آتش اشتیاق آرمانی تازه بسرعت ملتهب میگردد. سرشت ایرانی را آمیزهای از میلهای تند «نفی» و «اثبات» و «افراط» و «تفریط»، دانستهاند. به وی اگر بگویند در پرده رو، چنان روی خود را میگیرد که نتواند حتی پیش پای خود را ببیند، و نفسش تنگی میکند. و اگر بگویند پرده از رخ برگیر در ظرف نسلی کوتاه، چنان پردهدر میشود که عریان و لخت با لباس شنا میخواهد، در خیابانها به راه افتد. از بادهگساری، خواستار مستی و بیخبری است، نه میانهروی! میخواهد آنچنان بنوشد که خراب افتد، و یارای نوشیدن جام دیگرش نباشد. ایرانی در عین «صوفیگری»، «تجملپرست» است. از حماسهسرائی، رجزخوانی، افسانهپردازی، غزلگوئی و سخنان شاعرانه و عاشقانه، لذت میبرد. از غرور، خودستائی و به خود بالیدن، اکراهی ندارد. وی هم میتواند، «خسروپرویز». و هم میتواند «بایزید بسطامی»، شود. عجول و شتاب زده است، و در برابر انتظار کمطاقت و حساس است. به عبارت دیگر وی دارای خصوصیاتی است که بیش از هر کس، همه را تنها از جوانان نوخاسته میتوان انتظار داشت.
آخرین یادداشتها:
ماجرای زیبای آن مجلهای که دفتر مشق از آب درآمد!
دستور بده مرا تا ابد به خودت تبعید کنند!
یک درنگ بر هنگِ منگ و لنگِ فرهنگ! (۵) ?
حُسن ختام: در بخشی از خطبه ۲۲۲ نهجالبلاغه، حضرت علی علیهالسلام در بیان صفات اهل ذکر، چنین میفرمایند:
مَنْ أَخَذَ الْقَصْدَ حَمِدُوا إِلَيْهِ طَرِيقَهُ وَ بَشَّرُوهُ بِالنَّجَاةِ وَ مَنْ أَخَذَ يَمِيناً وَ شِمَالًا ذَمُّوا إِلَيْهِ الطَّرِيقَ وَ حَذَّرُوهُ مِنَ الْهَلَكَةِ، وَ كَانُوا كَذَلِكَ مَصَابِيحَ تِلْكَ الظُّلُمَاتِ وَ أَدِلَّةَ تِلْكَ الشُّبُهَاتِ.
آن را كه راه ميانه در پيش گرفت مىستودند، و به رستگارى بشارت مىدادند، و روش آن را كه به جانب چپ يا راست كشانده مىشد، زشت مىشمردند، و از نابودى هشدار مىدادند، همچنان چراغ تاريكىها، و راهنماى پرتگاهها بودند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
گفتگو میکنم، پس هستم! (۴)
مطلبی دیگر از این انتشارات
گفتگو میکنم، پس هستم! (۱)
مطلبی دیگر از این انتشارات
گفتگو میکنم، پس هستم! (۵) | (چرا گفتگو با نوجوان، بسیار سخت است؟)