?... نویسنده ☜ مینویسم تا زنده بمانم ? . •. •. •. •. •. •. •. •. •. •. •.پیج من روبیکا?? https://rubika.ir/fateme_sadat_jazaeri .•. •. •.• کانال من در ایتا??@saraye_dastan
جذب چه افرادی میشوی؟
همیشهی عمرم جذب آدمهای پـُر شور، هیجانی، خوش کلام و خونگرم میشدم اما هرچه میگذرد انگار طبیعتم تغییر میکند.
به تازگی بیشتر جذب آدمهای صمیمی، شاد، آرام، متفکر و در عین حال خونگرم می شوم.
افرادی که کنارشان آسودهای و از لحن و کلامشان آرامش و گرما و محبت میبارد.
آدمهایی که آهسته رو هستند و بی ادعا در مسیر رشدند و برای رشدشان به جد میکوشند.
آنهایی که نگاهشان گسترهی سطح را رد کرده و به ساحت عمق قدم گذاشته است.
و به غایت از همنشینی با افرادی که نشستهاند تا زندگی آنها را به هر سمت و سویی که میخواهد بکشاند، کسل و ملول میگردم.
افرادی که از زمین و زمان شاکیاند، درک مظلوم و مقصر دارند.
آدمهای هیجانی که بی هیچ اندیشهای هر احساسی را به رفتار تبدیل میکنند و از درک اعماق، عاجزند.
این روزها به طرز عجیبی آرامش طلب شدهام.
این تغییر خُلق نشانگر چیست؟
چه پیغامی دارد؟
پیوسته شنیده ام افراد هرچه به سمت میانسالی و کهن سالی پیش میروند آرامشجو و صلح طلب میشوند و هرچه جوانترند هیجانی و هیجان طلبتر.
نمیدانم!!!
شاید باید باور کنم قله را رد کرده ام و در سراشیبی ِ آزمودگیام...
پس از سی و اندی سال این سراشیبی، آرامش و آهستگی را عجیب دوست دارم.
در آهستگی فرصت برای اندیشیدن بیشتر است.
تصمیمات عاقلانهترند و دست به عصاتر پیش میرویم.
چه چیزی عامل پدید آمدن این آهستگیست؟
به نظرم سن و عدد در این رَوَند تأثیر چندانی ندارد.
بلکه رنجها، شکستها و دردهایی که آنها به ما تحمیل میکنند و درسهایی که مابین این دردها میآموزیم، بین "محرک" و "عمل" فاصلهای ایجاد میکنند به نام (اندیشــــــــه).
خامتر که هستیم به هرگونه محرکی بلافاصله واکنش نشان میدهیم.
(محرک←عمل)
هرچه به سمت پختگی پیش میرویم، اندیشه خودش را میان این دو منزل جا میکند و به مرور جایگاهش را وسعت میدهد.
(محرک←اندیشه←عمل)
حتا گاهی "اندیشه" باعث حذف "عمل" از این فرآیند میشود.
چون با اندیشیدن در مییابیم به هر محرکی نباید پاسخ داد.
(محرک←اندیشه)
گاهی باید ندید!
گاهی باید نشنید!
گاهی باید سکوت کرد!
اولین برآیند مسیرِ آزمودگی "آرامش" است.
وقتی خام هستیم تصور میکنیم باید عجولانه بدویم تا به مقصدی خاص برسیم و هیچ توجهی به زیبایی و ظرافتهای مسیری که در آن گام برمیداریم، نداریم. همهی فکر و ذهنمان معطوف "نتیجه" است.
رفته رفته در مییابیم حرکت در "مسیر" و کشف و تجربهی آن، فی الواقع همان "نتیجه" است.
همان نتیجهای که ندیده از سر گذراندیم و اینک حسرت ِ درک و لمس آن با ما باقی مانده است.
اندک اندک درمییابیم که این مسیر هیـــــچ پایانی ندارد و تا بی نهایت ادامه دار است.
بنابراین سرعتمان را میکاهیم و بر دقت و توجهمان میافزاییم.
✍?به قلم:
••✧-❥فاطمه سادات جزائری❥-✧••
مطلبی دیگر از این انتشارات
مشکل آفرینترین تصور انسان!؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
40 دقیقه ای که به اندازه یک عمر طول کشید..!
مطلبی دیگر از این انتشارات
دنیای قشنگ و بی طعم...