بادبادکِ آرزوها

صدای ماه را می‌شنوی؟
ترانه‌ای می‌خواند،
فقط به آن نگاه کن،
ترانه‌‌ات را در آن خواهی یافت.
صدای ماه را می‌شنوی؟ ترانه‌ای می‌خواند، فقط به آن نگاه کن، ترانه‌‌ات را در آن خواهی یافت.


شب که می‌شود،
آسمان صدایت می‌زند
نسیمِ تابستان را حس می‌کنی؟
گذر نرمش را
بادبادکِ آرزوهایت را،
به آسمان بسپار؛
اما رهایش مگذار
که مبادا باد آن را،
با خود ببرد
کودک‌ِ تنهای دلم،
چشم‌هایت را ببند
بادبادکِ آرزوهایت را
به آسمان بسپار
که آسمان امن است
و من برای بُردِ آرزوهایت
برای درخشش ماه در شب‌های سیاهت
می‌جنگم
که اکنونم را بدهکارِ تو هستم
کودکِ تنهای دلم
آسمانِ شب‌ها امن است
ماهِ آن بالا،
هوایت را دارد
"و خدایی که در این نزدیکی‌ست"
بادبادکِ آرزوهایت را
به نسیمِ خنکِ تابستانی،
بسپار؛
اما رهایش مگذار.

پ.ن: شعر که چه عرض کنم، شاید ترانه‌ست؛ شاید موسیقی بتونه کاملش کنه.