رنجهای زنانه
من کافرم، مسلمانم کنید.
به من بگویید که جهان دیگری وجود دارد.
به من بگویید در جهانی دیگر به دیدارش میروم
و میتوانم او را در آغوش بگیرم،
لبهایش را ببوسم و چشمهایش را تماشا کنم.
آنگاه بی گمان؛ ایمان خواهم آورد
و من مسلمانترین خواهم شد
و مومن ترین بندهی خدایتان.
ای مومنان، ای کاهنان،
به من بگویید در دنیایی دیگر باز او را در آغوش میکشم.
اگر نه، بدون چشمهایش، بهشت برین، به چه کار من میآید؟
و دوزخ، همین زندگیست که از وجود او خالیست...
اسفند ۱۴۰۳

بیعنوان!
خشم بر خاسته از غم...
نقاب توبه بر چهرهی گناه؛
مقصود، گر که لیلی یا مجنون باشد
این راهی نیست جز به تباهی
اگر که معشوق حق نباشد
لذت بردم..
برای من که نه برای شعر هایم