آیا سعدی و حافظ همجنسباز بودند؟

چند سال پیش دانشمند برجسته‌ی حوزه‌ی سبک شناسی و نقد ادبی ایران آقای دکتر سیروس شمیسا کتابی منتشر کرد به اسم «شاهدبازی در ادبیات فارسی» که حقیقتا نمی‌دانم کدام مسئول ابلهی به این کتاب مجوز نشر داد و البته فورا آن را جمع‌آوری کردند.

آقای شمیسا نظریه‌ای مطرح کردند که معشوق در ادبیات فارسی عمدتا مرد بوده است که البته نمی‌توان به موجب این نظریه حکم به همجنس‌باز بودن شعرا و بزرگان تاریخ ایران کرد اما آسیب این کتاب این بود که نباید به صورت عمومی منتشر می‌گردید و عموم مردم را که نه نقد ادبی می‌شناسند و نه نسبت به ماهیت شعر و ادبیات آگاهی کافی دارند، نظرشان را نسبت به ذخیره‌های فرهنگی بدبین کرد.

این است که می‌بینیم کسانی را که حتی یک بیت شعر از سعدی و حافظ بلد نیستند بخوانند و هیچ شناختی نسبت به ادبیات ندارند به آنها نسبت همجنس‌بازی داده و خود را از خواندن آثار آنها بی‌نیاز دانسته و دیگران را هم منع می‌کنند.

اولا باید به این نکته توجه داشت که همگان نیاز به آگاهی داشتن در همه‌ی موضوعات ندارند. این همان اشتباهی است که بعضا جناح انقلابی نیز مرتکب می‌شوند و تصور می‌کنند که اگر با قدرت و منطق و استدلال کافی به جنگ دشمن (عمدتا یعنی رسانه) بروند می‌توانند آنها را شکست داده، و اگر احیانا شکست بخورند (که معمولا همینطور است) نشان از این دارد که هنوز خوب نتوانسته‌اند بجنگند و روش جنگ رسانه‌ای را نمی‌دانند.

لذا وقتی یک احمقی مثل بهرام مشیری در ماهواره زر می‌زند و می‌گوید حضرت علی هفتصد نفر را یکجا گردن زد، اینها شروع می‌کنند به استدلال که منبع این روایات ضعیف است و چنین است و چنان است و غیره، و به عبارت دیگر «شبهه زدایی» کنند.

در حالیکه راه حل بدیهی مساله این است که خود را درگیر جنگ رسانه‌ای نکنید بلکه به این نکته آگاه شوید که همه‌ی مردم نیازی به دانستن همه‌ی چیزها ندارند و اصلا توان آن را هم ندارند. آن کسی که دم از دشمنی با حضرت علی می‌زند ریشه‌ی مشکلاتش جای دیگری است و اگر با هزار دلیل و برهان هم برای او ثابت کنی که اینگونه نیست باز راه دیگری برای دشمنی خواهد یافت. قبلا هم ناصرخسرو و فردوسی با طعن و کنایه به دشمنان علی گفته بودند که ریشه‌ی مشکلاتشان با علی جای دیگری است.

پس می‌بینیم که انتشار این کتاب یک کار خائنانه بود و خلاف حفظ و ترویج و تقویت هویت ما بود.

این منتقدان نسبت به تاریخ ایران و ادبیات فارسی هیچ اطلاعی ندارند و به طور خاص آثار سعدی و حافظ را هرگز نخوانده‌اند. لذا نمی‌دانند که شیخ بزرگوار وقتی در تنگنای معیشت قرار می‌گیرد حاضر نمی‌شود بر سر سفره‌ی اطعام یکی از همین مخنث‌ها حاضر شود که مالش را از راه لواط با این و آن کسب کرده بود. یا آنجا که به پسران نوجوان نصیحت می‌کند که «ز نامحرمان گو فراتر نشین». اینجا سعدی در نقش یک پدر یا معلم حکیم ظاهر می‌شود. جای دیگر ممکن است روحیات شاعری او بر روحیات پدرانه‌اش چیره شود و صحبت از عشق و جوانی کند که البته آن هم قابل تاویل است. شاعر چون روح زمانه‌ی خویش است طرحی از زمانه‌ی خود او بر اثرش نقش می‌بندد و این مثل این است که بگوییم چون فلان شاعر از لفظ «می» استفاده کرده پس لابد شرابخوار بوده است.

شعر بالاترین درجه‌ی هنر و نوعی رسیدن به آزادی و آزادگی است. در آثار سعدی و به خصوص حافظ وجه رندانگی بسیار به چشم می‌آید و چه بسا شاعر متهم به شرابخواری و حتی کفر و الحاد شود. اما این آزادی است و نه کفر و الحاد یا لاابالی‌گری و فساد و فحشاء.

به قول دکتر داوری اردکانی، رندی در مقابل لاابالی‌گری و اباحه‌گری و ترویج فساد است. شعر حافظ و سعدی سخن آزادی و آزادگی است و همین است که هیچ یک از مردم عادی که آثار آنها را در طول صدها سال خوانده‌اند دچار بی‌اخلاقی نشده‌اند. مردم عادی شعر را می‌خوانند و آن را دوست دارند زیرا آن را از اعماق انسانیت خودشان در می‌یابند که منتهای آزادی است. یعنی در انقطاع کامل از همه‌ی قید و بندها و وابستگی‌ها و مالکیت‌ها.

اگر حافظ و سعدی را با کتب دینی و فلسفی یا مقالات اجتماعی و سیاسی مقایسه کنیم، و بخواهیم آن را در حدود اجتماعی زندگی انسان بسنجیم، آن موقع است که از این رندانگی معنای لاابالی‌گری را برداشت می‌کنیم در حالیکه مردم عادی چنین نگاهی ندارند. رندانگی این شعرا از جهت پاسداری از فطرت انسانی و آزادی اراده است.



مطلب دیگر اینکه همجنس‌بازی یا همجنس‌گرایی یا هر عنوان دیگری که به آن می‌دهیم یک موضوع تاریخی است و نه روان‌شناسی. بحث کردن راجع به اینکه این مساله ژنتیکی است یا بیماری روانی است یا در حیوانات هم شیوع دارد و از این قبیل موضوعات، صرفا دامن زدن به «فردیت گرایی» است.

تاریخ این را به خوبی نشان می‌دهد که در اجتماعات مردانه که کارکرد و نقش اجتماعی زن از آن حذف شده، همواره همجنس گرایی وجود داشته است. نمونه‌اش در محافل داغ فلسفی در یونان باستان است که زنان در آن حضور نداشتند و به علت اوج توجهی که فیلسوفان به «عقل» داشتند و زنان را از آن بی‌بهره می‌دانستند، نقش زن به عنوان مادر یا همسر یا موجود مولد به کلی نادیده گرفته شده. از جمله در سمپوزیوم افلاطون عده‌ای از شاگردان سقراط را می‌بینیم که تمایلات این چنینی داشته‌اند.

اما در مقابل، در صدر اسلام و حتی اعراب مکه پیش از اسلام از آنجایی که زن گرفتن کار آسانی بود و «بقای نسل» برای مردان عرب چه بسا مهمتر از ارضای جنسی بود، گزارشی از همجنس‌گرایی دیده نشده.

با روی کار آمدن امویان و گسترده شدن دامنه‌ی حکومت اسلامی به مرزهای یونان و روم، و نیز وارد شدن غلامان ترک از صحراهای آسیای مرکزی، به تدریج همجنس‌گرایی وارد حوزه‌ی تمدن اسلام می‌شود که این صحراگردان نیز به دلیل زندگی نظامی و اجتماعات مردانه، در میانشان همجنس‌گرایی شایع‌تر بود.

در دنیای جدید نیز همزمان با مردانگی‌زدایی، تساوی زن و مرد، حذف نقش اجتماعی زن به عنوان مادر-همسر و تبدیل او به نیروی کار، این پدیده رواج بیشتری می‌یابد.

همانطور که زکریای رازی در تلاش برای معالجه‌ی بیماران همجنسگرا نوشت که ابتلا به ابنه به دلیل ضعف مرد (عنین بودن - نعوظ نداشتن - ضعف جنسی) است که زن-آسا شده است (یعنی شبیه زنان). پس درمانی که رازی پیشنهاد می‌کند این است که آلت تناسلی مرد ابنه باید مالیده شود تا تقویت شود. در واقع ارتباط بین عنین بودن (یا عقیم بودن) و همجنسگرایی در اینجا به خوبی مشخص می‌شود و این نه ارتباطی با ژنتیک دارد و نه روان شناسی و حقوق و آزادی های فردی.