بودنت!

نشسته‌ای به قهر و من شمشیرم را انداخته‌ام

اتاق سرد از گرمای لبخند توست و گرم به حضور تو

چهره‌ات را که می‌گردانی ماه دو پاره می‌شود

دلم برای قهر کردن‌هایت تنگ می‌شود

برای اینکه نازت را بکشم

سرت داد بکشم و بعد تن داغ از عصبانیتت را بغل کنم و این تنور آتش را گلستان بوسه کنم

می‌دانی؟

دلم قنج می‌رود برای اخم کردنت اما به رویت نمی‌آورم تا باور کنی که اخمت عذابم می‌دهد!

تو قهر کردنت زیباست

اخم کردنت هم زیباست

حتی وقتی کلافه‌ای هم زیبایی

انگار پارچه‌ی حریری ماتی روی غنچه‌ی رز کشیده‌اند

می‌دانی؟

خب من هم دلخور می‌شوم

من هم عصبی می‌شوم

من هم کلافه می‌شوم

اما وقتی همه‌ی اینها کنار توست آسوده می‌شوم!

این کلافگی برای تو بهتر است از آسودگی بی‌تو می‌دانی؟

می‌دانی از میان همه‌ی ساز‌ها دلم می‌خواهد با صدای تو صحبت کنم؟

می‌دانی دلم می‌خواهد لبخندت را به ماه یاد بدهم و به داغی تابستان یاد بدهم که مثل داغی تنت مطبوع باشد؟

می‌دانی می‌خواهم در لابلای برف تنت را پنهان کنم تا تمام شهر را تو پوشانده باشی؟

می‌دانی دلم می‌خواهد به چایی تو را نشان بدهم تا گفت و گوهای دو نفره عمیق‌تر بشوند؟

می‌دانی دلم می‌خواهد تو باشم و بیرون از تو نتپم؟

من بی‌تو در هجای اول هستی می‌مانم

بوی مرگ را می‌گیرم

می‌دانی من بی‌تو پس از هر شانه تحلیل می‌روم

من بی‌تو در دالان بیهودگی گم می‌شوم!

تو می‌توانی باشی و تلخ باشی

می‌توانی باشی و همه چیز را بشکنی

حتی دلم را

حتی بال‌های پروانه‌ای را که با هر بار لبخندت در من پر می‌زند

می‌توانی باشی و آنقدر اخم کنی که ماه یادش برود چطور هلال باشد

می‌توانی برزخ باشی و باشی

هر روز نقره داغم کنی و آتشم بزنی

می‌توانی باشی حتی به اندازه‌ی حضور نفس‌هایت

به اندازه‌ی حضور بوی تو در پیچ و خم راه پله‌های آپارتمانمان

تو می‌توانی باشی حتی به اندازه‌ی سلامی یخ زده از پشت قاب گوشی

حتی به اندازه‌ی آنلاین بودنت آن طرف دنیا

حتی به اندازه‌ی نفس کشیدنت در هوایی که باد آن را به چشم‌های من خواهد کشید

حتی به اندازه‌ی نامی، عکسی، یادداشتی یا هدیه‌ی کوچکی از سال‌های دور زندگی

تنها چیزی که تو نمی‌توانی باشی

این است که نباشی

این است که باشی و من نشناسمت

این که در دایره‌ی خشک وجود، لطافت بودنت نباشد

بودنت!

یادت می‌آید به تو گفتم بودنت کم اتفاقی نیست

گفتم بودنت بهترین اتفاقی است که می‌تواند بیفتد!

بودنت!

می‌دانی؟

"قربان بودنت بروم!" ...


جایی که تو باشی. تویی که من باشد

به وقت لبخندت