نیمی قربانی، نیمی شریک جرم، مثل همه.
حوصله ندارم عنوان خوب پیدا کنم
زمان زیادی گذشته و تو هنوز نیامدهای.
شاید هم این من بودم که باید میآمدم.
به هر حال اکنون من تنها و پوچام و تو معلوم نیست در چه وضعی هستی.
حس میکنم دیگر هیچ وقت به هم نمیرسیم و من دیگر هیچ وقت عاشق نخوام شد.
من تو را مثل جنازهای نمیه جان با خودم به هر جا میبرم و این جنازه اجازه نمیدهد قلبم آرام بگیرد.
یا باید این جنازه را رها کنم و راهم را ادامه بدهم یا اینکه آن را زنده کنم. که توان هیچ کدام از این کارها را ندارم.
هر چیزی در موقع خودش خوب است اکنون اگر بیایی فکر کنم نتوانم عاشق خودت هم باشم.
دیگر وقتی به تو فکر میکنم خیلی دستم واکنش نشان نمیدهد و من ناراحتم.( از عوارض کوتاه مدت استرس برای من لرزش و مور مور شدن دست راستم است. طوری که انگار یک حفره در حال تشکیل وسط کف دستم است و تمام سلولهای دستم در حال فاصله گرفتن از هماند.)
هر وقت به تو نگاه میکردم و یا حظورت را حس میکردم و سنگینی نگاهت را، تمام سیستم بدنم خراب میشد و حتی فکر میکنم حرف زدن هم برایم دشوار بود. بعضی وقتها فکر میکنم من انقدر هم عاشق تو نبودم و اینها فقط درماهای ذهن خودم است. بیشتر وقتها که بیش از اندازه به موضوعی فکر میکنم باعث میشود چیزهای خیالی که اتفاق نیافتادهاند جای حقیقت را بگیرند و بعد از آن واقعا برای من مشکل است که بفهمم یک چیز واقعی بوده یا فقط ساخته ذهن من.
اما دلم نمیخواهد این حسی که به تو دارم را جزئی از خیال پردازیهایم بدانم. خیال پردازی؟ فکر نکنم اسم جالبی باشد، حتما اسم بهتری دارد و از این بیماریهای روانی است که مردم در استوریهای اینستاگرامشان خیلی به داشتن آن افتخار میکنند و جلسهای چند فاکیینگ ریال/تومان هزینهی تراپی برای درمان آن میدهند. الان حوصله ندارم بعدا در گوگل میگردم و اسم این بیماری را پیدا میکنم شاید بعدش استوری هم در اینستاگرام با عنوان "من فلان بیماری را دارم" هم گذاشتم و اگر خیلی حوصله داشتم پولدار میشوم و ماهی چند جلسه تراپی میروم تا پرسهی شبیه سازی و هم رنگ جماعت شدن را خوب طی کنم. پس فعلا تا وقتی که من حوصله پیدا کردن اسم بیماری را داشتم بهش میگوییم بیماریِ "درما سازی" اسم دهن پر کنی نیست اما خب.
قرار بود این یک متن کوتاه در مورد آوین باشد اما تبدیل به چیز دیگری شد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
اگر از سوی بهار آمدهای...
مطلبی دیگر از این انتشارات
نامه هایم: تیمارستانی که قرار توش بستری بشم
مطلبی دیگر از این انتشارات
عزیزِ من