پس از هر سقوط، پروازِ نفسگیری در راه است... P.A
میدانم، میگذرد! اما جانفرسا..
این روزها میگذرد
گاهی با لبخند
گاهی با اشک
اما میسوزند
رد اشکهایی که جز گونههایم راه دیگری ندارند
قلبم گاهی تند میزند
گاهی آرام
اما گاهی تیر میکشد
از درد
از تنهایی
از درک نشدن
و گاهی از طرد شدن
خواهد گذشت
این حالِ بد
سیاهیها و تلخیها
اما روزی میرسد
که روز من است
میخواهم بدانم
آن روز چه کسی کنارِ من است
هی کسی که تا آن روز با منی
بدان دوستت دارم
به اندازه تمام روزهایی که در کنج تنهایی درد کشیدم...
?پریسا اسدی
پ.ن: نوشتهی دو یا سه سال گذشتهست اما همچنان در وصف اندر احوالات صدر جدول رو داره!
مطلبی دیگر از این انتشارات
تو؛
مطلبی دیگر از این انتشارات
نور...
مطلبی دیگر از این انتشارات
نامه صد و سیزده ( دور دنیا در هشت دقیقه )