دختری در جهان تردید...
مینویسم...
این بار مینویسم به نام تو، به نام تویی که دوران سختی را سپری میکنی...
مینویسم برای فردی که در این نیمه شب زندگی، تسلیم نشده؛ گرچه قامتش خمیده گشت...
مینویسم برای ثبت شبهایی که بالشت هم اغوش اشکهایت بود.
مینویسم برای روزهایی که سر بر کتاب نهادی و چهرهات خیس شد.
مینویسم برای تمامی شبهایی که گمان نمیکردی بگذرند؛ اما گذشتند.
مینویسم برای پستهایی که میگفتی هرگز رهایت نمیکنند؛ اما در تاریکترین لحظات سرنوشتت رهایت کردن..
مینویسم برای لبخندهای مصنوعی که در اتاقک اسانسور تمرینشان کردی!
مینویسم برای تک تک لحظاتی که خواستی نباشی، نباشند و نباشیم...
مینویسم برای تو که هرگز تسلیم نشد...
![](https://files.virgool.io/upload/users/1686092/posts/btqdyqyj8pdp/9pqcekeskkvp.jpg)
مطلبی دیگر از این انتشارات
دست همدلیم به خاطر از دست رفته عزیز تو
مطلبی دیگر از این انتشارات
وقتی ابر ها عاشق می شوند...!
مطلبی دیگر از این انتشارات
این برای توست، اگر خواستی بدانی.