گفتنی ها کم نیست! https://t.me/+hKyEgF9xGn0wN2I0
نامه بدون پایان ۲
هنوز معتادم ؛ به شب بیداری، خالی کردن پاکتای بهمن، خوردن عرق میهن . لج باز و عبوس و خود خواه . هنوزم رو خط موزاییکا یه اندازه قدم بر می دارم و از زیر کار در میرم . هنوز وقتایی که بارون میاد رو بخار شیشه از تو می نویسم و به هواپیما نگاه می کنم تا محو شه . کاش باور کنم بچگی تموم شده و شادی های بی دلیل پَر کشیدن ، روزایی که تنهایی انتخاب بود ، نه اجبار . هنوزم بی اراده میرم کوچه قدیمی و با توپم تنها میشینم منتظر بچها ، کسی نمیاد ، دم غروب بغضی میشم نا امید بر می گردم از کوچه ی انتظار ، خودم اسم گذاشتم براش ، مردم رد میشن ، نمیدونن ، من می دونم چرا اسمش انتظاره .
آسمون تیکه پاره شده . خورشید داره میره غرب ، خیلی غرب .دراز می کشم کف موکت سوخته ، تا صبح به تو فکر می کنم ، اینکه کجایی و لبخندت ، خون چند نفرو سهم لبای سُرخِت کرده . می خواستم سوار زمان بشم و با تو بدوعم ، هر ثانیه و هر روز و هر سال ، یا از پشت شیشه رفلکس حرکاتت رو نگاه کنم ، از قدیم گفتن دوری و دوستی . اون روز اخرین صفحه سجلدم مُهر خورد . ریه هام دکتر لازم شده بودن ، غروبا بچه میشدم زانو هامو بغل می کردم ، بابا نبود دستمو بگیره و بلندم کنه .
ادامه دار..
مطلبی دیگر از این انتشارات
برای تو که بی رحمانه رهایم کردی اما همچنان عزیز تر از جانی برای من...
مطلبی دیگر از این انتشارات
یه نامه برای تولدم
مطلبی دیگر از این انتشارات
02