نامه ی صد و هفده ( منه نگران )

علی محبوبم سلام

آدم وقتی یکیو از عمق وجودش دوست داره یه جورایی همیشه نگرانه.

مثل من که تو رو دوست دارم. از عمق وجودم

نگران چی؟

شاید باورت نشه ولی از صبح اول وقت نگرانی‌های من شروع میشه.

اول صبح که گوشیو باز میکنم اگه صبح بخیر نگفته باشی نگران میشم که نکنه خواب موندی.

اگه وقتی رسیدی دفتر پیام ندی نگران میشم که چرا نرسیدی. ماشینهایی که بهت نزدیک میشن. که نکنه هندز فری تو گوشت باشه و از فیدیبو کتاب صوتی از قیطریه تا اورنج کانتی که اونقدر تحت تاثیر قرارت دادو گوش بدی و صدای بوق ماشینارو نشنوی. یا اصلا شاید ماشینا بوقشون خراب باشه .

نگران اتفاقات دفتر

نگران غذایی که میخوری

نگران ویروس گرفتنت از همکار مریضت

یادته اون بار که رفتی کوه و آنتن نداشتی ؟ مردم و زنده شدم تا پیام بدی بهم

یا الان که رفتی کرمانشاه ماموریت و بهت کمک ندادن، نگران بودم که خسته بشی و نرسی به کلاس تدریست.

با همین امشب که شامت املت بود

علی عزیزم

نگران بودن خیلی کار سختیه. اما من نگران بودن برای تو رو دوست دارم. چون تو رو دوست دارم.

و اینکه یکیو دارم گه نگرانش باشم رو دوست دارم.

محبوب زیبام خیلی مراقب خودت باش

سفرت سلامت

منتظرتم

بوس

زری تو