نگاهم نکن...

.

نشسته‌بودم میانِ انبوهِ آدم‌ها... هوا سرد بود!خیلی سرد... کلاه کاپشنم را کشیده بودم تا روی چشم‌هایم! نشسته‌بودم روی پله‌ی سردِ گوشه‌ی سردخانه...

باورم نمی‌شد هیچ چیز! احساس می‌کردم آدم‌ها همگی وهم و خیال اند! حتی چهره‌ی آن زنِ خوش‌رو، در آن لحظه برایم شادی‌آور نبود..! متنفر بودم از تبسم حک‌شده‌ روی صورتش... چقدر مزخرف بود لبخند زدنِ ناخودآگاهِ چشم‌هایش..! نخند شیطان!!!

پدری را زیر خروارها خاک خواهیم کرد...

نشسته‌ام گوشه‌ی دیوار! انگار دیوار از یخ است! دلِ من هم... دارم می‌لرزم خدا! اشک‌هایم می‌بارند؟ نکند یخ بزنند؟ نکند نتوانم گریه کنم؟ نکند ضجه زدن بلد نباشم؟ آن زنِ قد بلند را ببین! هجوم می‌آورد به سمتم... انگار می‌خواهد مرا از هم بِدَرَد... بیا! بیا من را بِدَر... کتک بزن... آتش بزن... اصلا هر کاری خواستی بکن با من! فقط ازین خواب بیدارم کن...

این کابوس را تمام کن!

فاتحه می‌خوانند مردم! گند بزنند خرافات‌تان را... مُرده مُرد و زنده‌ها ماندند حیران! شما هم پچ‌پچ کنید زیرِ لب و دندان! کاش می‌شد داد بزنم و بگویم که اگر خدایی باشد درین جهان؛ سرآمدِ نامردان است... ناجوانمردان... اگر درد نبود؛ نسيان به چه کار بشر می‌آمد؟ با من از فراموشی نگو مادر... با من از خدا نگو! آنکه پدر ندارد،خدا هم ندارد... خدا کیست اصلا مادر؟ آنکه تو را داد به من؟ آنکه او را گرفت از من؟ آنکه آفرید مرا؟

آنکه مرا خواهد کشت؟!

نگاهم نکن بابا! امروز روحم را لُخت می‌آورم جلوی چشم‌هایت! گرفته‌ام در دست، احساس و عشقم به تو را... چه خوب که چشم‌هایت بسته‌اند! کاش من هم خفته بودم در کنارِ دست‌هایت... روی شانه‌هایت... در میانِ انبوهِ دردهایت...

نگاهم نکن بابا! روحِ من عاشق است! می‌بینی؟! من هم عاشقم... مثلِ تو! تو هم عاشق بودی... مثلِ من! بگو بعدِ تو با که حرف بزنم از ندانسته‌هایم؟ به که بگویم از دلتنگی‌هایم؟ بگو چطور تحمل کنم سختی‌ها را؟!

دلم برایت تنگ شده بابا! نگاهم نکن! می‌دانم اینطور ببینی‌ام آشفته می‌شوی! می‌دانم دلت تاب نمی‌آورد غصه‌ام‌ را... به خدا دلِ من هم تاب ندارد بابا... نگاهم نکن! چشم‌هایت امروز آرام‌اند... غصه‌هایت امروز پنهان اند... تو امروز آرامی بابا... درد نداری؟!

نه! نگاهم نکن... فقط بدان که هستم کنارت!

دلم تنگ می‌شود برایت بابا...

.

حالا بدونِ تو کجا بروم بابا؟
حالا بدونِ تو کجا بروم بابا؟


.


پ.ن: شاید تو عمیق‌تر درک کرده‌ای...


.