اینجا از احساسات درونیم مینویسم....:)
پستچی و نامه بی نام و نشانش.
زنگ در تنها سنگر ام را در برابر مشکلات را فرو ریخت، با غر و ناله از تخت پایین امدم و علاوه بر زمین زمان به کسی که پشت در بود هم فحش آب داری دادم.
در را باز کردم پستچی پشت در نمایان شد. با تعجب پرسیدم «چیزی سفارش نداده بودم»
پستچی پاکت نامه به سمتم گرفت و گفت «بسته نیست»
نامه از دستش گرفتم و برگه امضا کردم، چه کسی به من نامه فرستاده بود؟؟ نکند زمانی که خوابیدم به گذشته سفر کردم
زمانی مرد ها با کفش های قیسری و زن ها با دامن های پلیسی، خیابان هایی سنگی، و صدای کالسکه ها و صدای سم اسب ها که در فضا پیچیده است.
زمانی که ویالون ها تازگی خاصی داشت.
با بوق ماشینی به از میان افکارم به واقعیت پرت شدم، متوجه موقعیت خودم شدم، میان چارجوب در در حالی که نامه در دستان ام بود، و پیژامه پشمی خرگوشی به پا داشتم، به دور ترین نقطه زل زده بود.
درب را پشت سرم بستم و همان جا پشت در نشستم و روی پاکت نامه را خواندم
گیرنده: رُز چارلی
فرستنده:
عجیب بود، در کدام اداره پستی اجازه ارسال نامه ای بدون اسم و مشخصات را میدهند
برگه را باز کردم، دور تا دورش رد سوختگی داشت یک جور تزئین جالبی بود
برگه را باز کردم و شروع به خواندن کردم:
به نام خالقی شروع میکنم فرصت نوشتن به من را داده
و فرصت خواندن را به تو.
سلام! تقلب نکن، ولی قرار نیست در خط اول هویتم را بشناسی.یک ۱۰ خط ناقابلی باید بخانی.
نمیدانم قصدم از نامه نوشتن برایت چیست ولی فقط میخواهم بگویم اندازه بار غم های روی شونه ات دلم برایت تنگ شده است، رُز.
حال روی یک میز قهوه ای پوسیده نشسته ام و تنها نور دیده من، نور مهتاب است که از پنچره به روی میز میتابد.
با قلمی که نزدیک تمام شدن است درحال نوشتن این متن برای تو هستم، تمام فوکوسم را به روی نوشتن بهترین جملات گذاشته بود، از زمانی که به یاد داشتم تو به خواندن متن های احساسی علاقه داری یا به قول خودت ایینه هایی جامعه، یادمه زمانی که زیر باران قدم میزدیم و توهم با غم آسمان شریک شده بودی گریه میکردی گفتی «نقاشی انعکاس روح نقاش است و متن ها فریاد های در گلو مانده نویسنده است.»
برای همین سعی میکنم بهترین نامه را بنویسم تا نظرت را جلب کنم و در جوابش بهم بگویی برگرد به خانه.
از زمان ترک کردن خانه ات تا به حال احساس پشیمانی و یاس دارم، بابت ترک کردنت متاسف ام، در شرایط خوبی نبودی، و زمین و زمان به علیه ات شده بود و خودت هم در جبهه همان زمین و زمان بودی.
همان موقع که تو خودت را هم نداشتی من هم ترکت کردم . متاسفم، یعنی راهی هست برگردم؟؟
راهی هست برگردم ولی ایندفعه نه تو مرا سرکوب کنی و نه من تورا؟؟
نه من تو را تخریب کنم و نه تو مرا؟؟
از طرف رُز چارلی. برای رز چارلی.
مطلبی دیگر از این انتشارات
منِ تو!
مطلبی دیگر از این انتشارات
نامه ای به تو که هرگز نمی خوانی
مطلبی دیگر از این انتشارات
گاهی به تو فکر میکنم