رژیم توجه

در زمان نوشتن این متن من ۳ بار اینستاگرام، ۸ بار سایت خبری و ۳ بار توئیتر را چک کردم. یکبار هم فیلیمو را چک کردم که احیانا اگر در این چند ساعت منتشر شده بود را از دست ندهم. به ۲ دایرکت جواب دادم و ۴ خبر خواندم. اینستاگرام، وب‌سایت خبری و توئیتر را ردیفی با هم چک می‌کنم. در مجموع می‌شود ۴ دقیقه که ممکن است تا یک ساعت و نیم هم زیاد شود.

عادت به حواس‌پرتی (Addicted to Self-Distraction)

حین نوشتن یا کارهای فکری، هر موقع به یک جای سخت می‌رسم ناخودآگاه حواسم را پرت می‌کنم! تمرکز برای من سخت است. دو تا خبر می‌خوانم یا چیز جذاب می‌بینم و برمی‌گردم. شاید زمان زیادی نگیرد اما هزینه این وقفه‌های اجباری خیلی بیشتر از چند دقیقه‌ایست که خبر چک می‌کنم یا اینستا می‌بینم. نهایتا کارم تمام می‌شود اما در زمان طولانی‌تری. احتمالا تعداد ویرایش‌ها را هم بیشتر می‌کند.

این وقفه‌های تعمدی رشته افکار را پاره می‌کند؛ برگشتن به همان حالت ذهنی روحی ماجرایی دارد. مثل رایانه (computer) پس‌زمینه ذهنم درگیر چیزهای نامربوط است: «بالاخره جنگ می‌شه؟ بازی بعدی ترامپ چیه؟ استراتژی ایران در مهار بازار ارز چیه؟ بذار فلان سهام رو چک کنم. ... دلم می‌خواد برم میلان. چقدر دلم گرفته. کاش بارون بیاد. یعنی چه اتفاقی می‌افته؟ چقدر چیزا گرون شده!»

تولید دلشوره

اولین چیزی که از این افکار بیرون می‌آید اضطراب (Anxiety) است. حین کار هم حس می‌کنم دارم از اخبار و اتفاقات عقب می‌افتم: ایمیل، دایرکت، اخبار. یادم هست وقتی هواپیما رفت توی برج‌های دوقلو ذوق‌زده شدم؛ آن زمان جایزه پیگیری خبرها را یکجا گرفتم. این‌ها لذت هر کار فکری را کم می‌کنند؛ شاید هم تبدیل شوند به کاری جانکاه و وقت‌گیر. این حواس‌پرتی‌ها نه تنها بی‌حاصل بلکه ویرانگرند.

حواس‌پرتی‌ها ضدتولیدند.

مشکل اصلی اینجاست که ما خیال می‌کنیم با گذشت زمان دامنه توجه و تمرکز قوی‌تر می‌شوند.

من یک بلاگر سه ساله‌ام. با جرات می‌گویم بهترین مطالبم حاصل جرقه‌اند. همین لحظه باید جرقه را نزدیک انبار باروت برد و چشم‌ها را بست. بعد از چند ساعت صبوری یکمرتبه سیل کلمات جاری می‌شوند. اینجاست که باید یک‌نفس ۱۰۰۰ کلمه پیش‌نویس کرد. این حین و بین دست به موبایل ببری انگار تیر توی سرت خالی کرده‌ای.

قدرت کلمات و روانی قلم به افکار، مطالعات و شهود قبل آن مربوط می‌شود. هرچقدر بیشتر، کیفیت بهتر. ذهن‌های آماده‌تر جرقه‌های تیزتر و قوی‌تری دارند.

ایده مثل شعله کوچک نیاز به حمایت و توجه دارد.
ایده مثل شعله کوچک نیاز به حمایت و توجه دارد.


حواس‌پرتی سقف رویاها را کوتاه می‌کند!

سوال اصلی اینجاست: در یک روز چقدر می‌توانید مطالعه کنید؟ ۳۰ صفحه؟ ۵۰ صفحه؟ ۱۰۰ صفحه؟ آستانه‌اش کجاست؟ مغز ما مثل تراکتور قوی هست اما ما چه انتظاری داریم؟ چه کاری انجام می‌دهیم؟


داستان از کجا آب می‌خورد؟

ذهن و بدن ما برای سالم ماندن نیاز به حدی از تنش و چالش هستند؛ در غیر این صورت نرم و ضعیف می‌شوند. در زندگی این روزها بیشترین تلاش ما باشگاه رفتن و بردن کیسه خوراکی‌ها تا ماشین هست. ذهن و بدن چالش‌های متنوع و بیشتری نیاز دارد!

دقیقا به همین سبک فکر می‌کنم ما باید چالش‌های ذهنی و بدنی‌مان را جهت بدهیم. از محدوده راحتی (comfort zone) به آن جهتی که می‌خواهیم بیرون بیاییم. هدف‌مند و متمرکز.

ذره‌بین وقتی می‌سوزاند که نقطه کانونی‌اش پیدا می‌شود.

همین جور که به خاطر اقتصاد مصرفی ما به سراغ رژیم‌های سلامتی و تغذیه‌ای می‌رویم، اقتصاد توجه هم ما را به سمت خلق رژیم توجه هل می‌دهد. در مطلب بعدی اهداف رژیم توجه شرح می‌دهم.



این متن ترجمه آزادی‌ست از مقاله رژیم توجه به قلم مارک منسن.