به تماشای من تویی. شهرساز، تحیلگر داده، عاشق سفال و گیاهان
تغییرات هورمونی مردان: پریود مردانه
مردها هم تغییرات هورمونی دارند. همه مردها را نمیدانم اما قطعا یک سری از آنها که من هم جزشان هستم، دارند! این تغییرات دو تیپ هستند: یکی ماهانه و دیگری سالانه! خون ندارد اما تغییرات حالات روحی مشهود است. اول از تجربههای دمدستی (یا لبدستی) شروع کنیم.
تجربههای ماهانه
تغییرات هورمونی در مردان گیج کننده است چون آنچنان مشهود نیست و باید از روی روحیات و احساسات فهمید. حتی خود ما هم درست نمیفهمیم دارد چه اتفاقی میافتد. برای بعضی چنان نرم و ملوس است که اصلا متوجه نمیشوند. برای بعضی دیگر شدیدتر. این که مرد کدام را تجربه میکند فکر میکنم در نظر اول مربوط به ژنتیک باشد. ما در ظاهر شبیه هم هستیم اما در واقع بدنهای ما با هم در میزان ترشح هورمونها با هم فرق دارد؛ آن داخل اتفاقات عجیب غریبی میافتد و کافی است کمی یک چیزی کمتر یا بیشتر ترشح شود و از این نظر هیچ دو نفری شبیه هم پیدا نمیشود؛ در اینجا ما با تعریفی از جنسیت روبرو هستیم که بیشتر روحی روانی است؛ شاید بتوان برهمین اساس انتظار تکرار (recurrence) پریودی را داشت.
تکه دیگر پازل را محیط پر میکند. محیطهای پراسترس مثل همین یک هفته اخیر ترشح یک سری هورمونها را تشدید میکند. من برونگرا هستم پس میزان ارتباط صمیمی و خوش بش برایم مهم هست. فکر میکنم معاشرت و ارتباط صمیمی آرامشبخش باشد. خیلی از مردها سمت پیادهروی یا سیگار میروند.
رصد کردن خلق و خو (mood tracking)
من به تجربه این احساسات را در خودم رصد کردهام. اول بگویم من خیلی سخت روحیه و عواطفم را تشخیص میدهم. مثلا ممکن است عصبانی باشم اما در اصل ناراحتم! یا فکر کنم ناراحتم ولی آن لحظه دارم با تمام وجود حسادت میکنم. منشا و دلیل احساسات هم چندان راحت درک نمیکنم. من با فکر و مراقبه میفهمم مشکل از کجا آب میخورد. لعنتیها ریتم و نظم مشخصی ندارند. مثلا از ۵ فروردین تا اواسط تابستان مورد مشهودی نداشتم. پاییز چند مورد بد داشتم. پس تغییر فصل تاثیر داشت.
بدترین حالت وقتی است که همه چیز با هم اتفاق بیافتد و تغییرات داخلی با شرایط بد محیطی توام شوند؛ یک نمونه خاطرهاش را اینجا نوشتم. فاجعه آنجاست که زن و شوهر یا زوجها با هم تغییرات هورمونی را تجربه کنند. وقتی هر نفر تسلط کمی روی روح و روانش دارد، چطور میشود با هم ساخت؟ قشنگترین قسمت رابطه در همین درک متقابلها و پختگی نشان دادنهاست؛ درست آن موقع که باید بفهمی.
تجربههای سالانه
من این تجربهها را بیشتر در اواخر ۳۰ سالگی دیدهام. با کاهش قدرت جنسی، مردها در این دوره عاطفیتر میشوند. دوست دارند ارتباط اجتماعی و خانوادگیشان را بیشتر حس کنند و افراد ارزشمند را در کنارشان نگهدارند. هر چه سن بیشتر میشود، روابط در زندگی مرد مهمتر میشود و ارزشهایی مثل احترام، توجه و همنشینی پررنگتر میشوند. فکر میکنم خانمها در این دوره به استقلال و رشد بیشتری فکر میکنند چون از یک سری دغدغههای فکری مثل شوهر و بچه رها میشوند و دغدغههای دیگری اولویت پیدا میکنند.
حرف زیادی در این مورد ندارم چون هنوز کامل تجربهاش نکردهام؛ فقط میدانم که واقعا عجیب هستند!
چرا نوشتم
این مطلب را نوشتم چون مردها هم به اندازه خانمها نیازمند مراقبت و توجه هستند. خوشبختانه در سالهای اخیر خانمها قدمهای کوچکی برای شناساندن نیازها، انتظارات و بدنشان به جامعه انجام دادهاند. راه درازی پیش روست که بهتر است در کنار هم طی کنیم. وقتی تعادل برقرار میشود که مردها هم زبان باز کنند و حرف بزنند، از خواستهها، احساسات و بدنشان. این انتظار نابجا است که خانم همه چیز را بداند یا خودش تشخیص بدهد. ما دو سیاره جدا از همیم که تا قبل از دانشگاه آنچنان درارتباط نیستیم. ما نیازمند تعامل بیشتری هستیم تا به درک بهتری از هم برسیم.
صادقانه بگویم مطلب بالا خام و ابتدایی است چون اولین قدم در این راه ناشناخته است. امیدوارم افراد بیشتری بیایند در مورد تجربههایشان حرف بزنند. خانمها مشاهداتشان را بگویند و مردها از احساساتشان. شاید به این نتیجه برسیم که تعبیر تغییرات هورمونی اشتباه بوده و حالات روحی روانی دیگری این شرایط را تشدید میکند. خوشحالم میشوم نظرتان را بگوئید. شما به عنوان یک زن یا مرد چطور این موضوع را حس میکنید و چطور با آن ارتباط برقرار میکنید.
ممنون که مطلب بالا را خواندید.
این مطلب را تا فردا ویرایش میکنم تا کیفیت آن بالا برود.
مطلبی دیگر از این انتشارات
در زمستان عاطفی سراغش برو
مطلبی دیگر از این انتشارات
یافتن معنا در نیمه دوم زندگی
مطلبی دیگر از این انتشارات
افراط و تفریط کن، این آخرین فرصت خودسازیست