شغل مورد علاقه من؟!
برای چالش کتاب خوانی طاقچه، شهریور ۱۴۰۲
سلام علکم، خیلی مخلصیم! من آیدین نیکو هستم یه جوان 31 ساله ی مجرد که ارشد مهندسی صنایع دارم و دقیقا 6 ماه پیش شغل خودم رو توی یه شرکت داروسازی به عنوان کارشناس برنامه ریزی، ترک کردم. قبل از اون، توی یه کارخونه ی ساخت هواکش، به عنوان برنامه ریز فرایند تولید کار میکردم. قبل از همه ی این ها هم، توی مغازه ی بابام فروشندگی میکردم. همچنین توی دوران دانشجویی توی یه شرکت تبلیغاتی، پروژه ی ساخت یه اپلیکیشن رو مدیریت کردم. من تقریبا همیشه شغل های خودم رو واسه رسیدن به یه هدف والاتر و همچنین بخاطر نداشتن علاقه به خود اون شغل، ول کردم. من موقعیت هایی رو رها کردم که آرزوی خیلی از آدم ها بوده و هست. گاهی وقت ها احساس میکنم آدم بی کفایتی هستم و به فرصت هایی که خدا در اختیارم میزاره ناسپاسم. گاهی با خودم میگم نکنه دیگه هیچ وقت فرصتی به خوبیه شغل قبلیم به دست نیارم و تا آخر عمر یه آدم بی ثمر باقی بمونم :( گاهی اوقات خودمو محاکمه میکنم که چطور تا این سن هنوز نتوستم حرفه ی اصلیم رو مشخص و فیکس کنم در حالی که رفقا و رقبام تا الان مسیر زندگیشون رو مشخص کردن و دقیقا میدونن که با زندگیشون میخوان چیکار کنن :( تقریبا از سن 16، 17 سالگی مطمئن بودم که یه روز توی زندگیم یه کار بزرگ انجام میدم ولی گاهی اوقات میترسم که هیچ وقت اون روز نرسه...
اینجوری شد که تصمیم گرقتم بین کتاب های پرفروش سال 1401، کتاب "شغل مورد علاقه" از نویسنده بریتانیایی آلن دوباتن رو بخونم. یه کتاب خفن و پر از جزئیات که زوایای مختلف کار و مشاغل رو بررسی میکنه و با تمرینات کاملا عملی سعی میکنه ضمیر ناخودآگاه آدم ها رو شخم بزنه و شغل مورد علاقه ی هر فرد رو کشف کنه. در ادامه راجب بخش های کوچیکی از این کتاب حرف میزنم.
شما پیغمبر نیستین!
آلن دوباتن میگه هیچکدوم از شما پیغمبر نیستین و خدا قرار نیست یه روز بیاد بهتون بگه از الان تا آخر عمر باید واسه من کار کنی و دیگه هدف زندگیت مشخصه. هیچ کس یه شبه نمیتونه از هدف زندگیش آگاه بشه یا استعداد خودش رو کشف کنه بلکه باید سال ها مطالعه و آزمون و خطا انجام بده تا بتونه استعداد نهفته و شغل مناسبش رو پیدا کنه. به همین خاطر میگه لطفا به خودتون سخت نگیرین و خودتون رو هی سرزنش نکنین که چرا نمیدونین میخواین با زندگیتون چیکار کنین. این یه چیز خیلی طبیعی و کاملا پیچیده اس. جامعه به ما فشار میاره و حتی از ما انتظار داره که از همون دوران کودکی بدونیم که میخایم در آینده چیکاره بشیم ولی این تفکر کاملا احمقانس چون یه بچه نمیتونه از بازار کار بزرگ سال ها درک پیدا کنه!
حسادت چیز بدی نیست!
بعضی وقت ها که دارم توی اینستاگرام میچرخم، ممکنه عکس یکی از دوستام رو ببینم و از حسادت آآآتیش بگیرم در حدی که دلم میخواد اون آدم رو پااااره کنم :))) از طرف دیگه پیشرفت و موفقیت بعضی از دوستان و اطرافیان اصلا واسم مهم نیست و اون رو به کتف چپم میگیرم. آلن دوباتن میگه: لطفا به حس حسادتتون دقت کنین. شما اصولا به کسایی حسودی میکنین که در ضمیر ناخودآگاهتون دوست دارین جای اونها باشین یا شغل یا شرایط اون ها رو داشته باشین. پس لطفا از حس حسادتون شرمنده نباشین بلکه ریشه یابیش کنین تا بفهمین واقعا توی زندگی به چی علاقه دارین؟؟؟ این علاقه میتونه هر چیزی باشه، از داشتن یه زندگی لاکچری گرفته تا داشتن یه شغل دولتی یا بازی کردن توی یه سریال پر طرفدار.
در مجموع "شغل مورد علاقه" باعث شد حس بهتری نسبت به خودم پیدا کنم و کمتر کلافه باشم، من همچنان به انجام یه کار مهم توی زندگیم محکومم و تا زمانی که انجامش ندم نمیتونم بیخیال شم
کتاب خوبیه، ارزش مطالعه داره
دوستون دارم :*
آیدین نیکو، شهریور۱۴۰۲
مطلبی دیگر از این انتشارات
سووشون.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا همهی ما به فلسفه نیاز داریم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
آدری هپبورن، یک روح زیبا