ایدهپرداز، روانشناس، نويسنده و استراتژيست كسب وكار. من در زمینههای روانشناسی، سرمایهگذاری، کسبوکار، بازاریابی، نویسندگی و محتوا مینویسم. سایتم: aliheidary.ir
معرفی ۹ کتاب برای بررسی علل ناکامی ایران و ایرانیان
در پست چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت، ضمن معرفی کتاب کاظم علمداری، تفسیری برای ناکامی تاریخی ایران ارائه کردم. در این پست قصد دارم به معرفی کتابهایی که علل این ناکامی را از جنبههای مختلف بررسی کردهاند، بپردازم.
۱. طبقات اجتماعی، دولت و انقلاب در ایران
طبقات اجتماعی و تحرك اجتماعی آنها، سلسله مراتب اجتماعی و مفهوم برابری و نابرابری، سلطه و قدرت اجتماعی طبقات و قشرهای مسلط و زیر سلطه از مباحثی است كه از دیرباز در تاریخ ایران مورد توجه بوده است. نوگرایی به ظهور طبقات اجتماعی مدرن كمك كرد. شیوه زندگی نخبگان و قشربندی اقشار مسلط دگرگون شد، طبقه متوسط جدید در ایران امكان ظهور یافت و بورژوازی ایران دورهای از رشد مستمر را از اواخر دهه ۱۳۲۰ خورشیدی تجربه كرد. بااینحال قشرهای سنتی، انعطافپذیری اقتصادی و فرهنگی قابلتوجهی در دوره پهلوی نشان دادند. این امر بهرغم آن بود كه بازار در اثر محدود شدن روحانیت در دوران رضاشاه ناگزیر متحد سنتی خود را از دست داد و با حاملان آراء ناسیونالیستی و بورژوا ـ دمكراتیك برآمده از انقلاب مشروطه پیوند یافت.
تعارض میان سنت و مدرنیته كه تبلور اجتماعی خود را در قالب طبقات نوین اجتماعی (كارگران صنعتی و طبقه متوسط جدید) و قشرهای اجتماعی مرتبط با بازار و كار و كسب سنتی به نمایش میگذارد در محیط استبدادی و درعینحال مدرنیستی دولت پهلوی منشا ایجاد كشاكشهایی در سطح جامعه و سیاست شد كه سرانجام به انقلاب ۱۳۵۷ خورشیدی انجامید.
مجموعه حاضر شامل مقالاتی درباره طبقات اجتماعی در ایران و نقش آنان در تحولات اجتماعی و سیاسی تحت این عناوین است: طبقات اجتماعی در ایران اسلامی دوره میانه؛ طبقات اجتماعی در دوره قاجاریه؛ طبقات اجتماعی در دوره پهلوی؛ اتحاد بازار و روحانیت: بنیان اجتماعی شورشها و انقلابها؛ دولت، طبقات و روشهای بسیج تودهها در انقلاب ایران؛ و حكومت و مناسبات ارضی پیش و پس از انقلاب ایران.
در معرفی بیشتر این کتاب باید گفت:
موضوع طبقات اجتماعی در ایران و نقش آنان در تحولات اجتماعی و سیاسی از حوزه های جالب و مورد توجه دانشجویان، پژوهشگران و علاقه مندان به تاریخ، جامعه شناسی و دیگر رشته های علوم انسانی است. سه مقاله نخست این مجموعه با عنوان «طبقات اجتماعی در ایران اسلامی دوره میانه »، « طبقات اجتماعی در دوره قاجاریه» و « طبقات اجتماعی در عصر پهلوی »، به بررسی طبقات اجتماعی ایران در سه مقطع تاریخ میانه، دوره قاجاریه و عصر پهلوی می پردازد.
مقاله نخست، در آغاز حوزه نظری مبحث طبقات اجتماعی را از جنبه های گوناگون مورد مطالعه قرار می دهد و سپس به بررسی آن در حوزه تاریخ اجتماعی ایران می پردازد.
مقاله چهارم اتحاد بازار و روحانیت: بنیان اجتماعی شورش ها و انقلاب ها نام دارد که به طور عمده به بازتاب ارتباط پویای بازار ـ روحانیت در جنبش های اعتراضی یک قرن گذشته در ایران می پردازد.«دولت، طبقات و روش های بسیج توده ها در انقلاب ایران»، مقاله دیگری است که علاوه بر تقسیم بندی زمانی انقلاب به پنج دوره، به بررسی نقش طبقات اجتماعی، زمان حضور در صحنه مبارزات و تعداد نفرات شرکت کننده می پردازد و علاوه بر آنکه به تحلیل های ساختاری و گوناگون در مورد انقلاب اشاره دارد، متذکر می گردد که تمامی آثاری که در این مورد نوشته شده به نقش مردم و روش های بسیج توده ها و ترکیب اجتماعی ائتلاف های سیاسی توجه چندانی نداشته اند.
آخرین مقاله نیز با عنوان «حکومت و مناسبات ارضی پیش و پس از انقلاب ایران» شامل سه بخش است. بخش نخست به نیروی پیش برنده انقلاب سفید و برنامه های اصلاحات ارضی؛ بخش دوم به مناسبات ارضی و مبارزه برای زمین در طول انقلاب و در سال های ۱۳۶۹ـ۱۳۵۶ خورشیدی می پردازد و در پایان سیاست های حکومتی و اصلاحات ارضی در دو دوره، مورد مقایسه قرار می گیرد. تاثیر رشد سریع جمعیت و سیاست های ارضی بر ساختار طبقاتی روستایی در دهه های چهل و پنجاه خورشیدی نیز از نکات جالب توجه در این مقاله است.
۲. ما چگونه ما شدیم؟
زندگی و شرایط اجتماعی در غرب بسیار متفاوت با زندگی اجتماعی در شرق است. این تفاوتهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ریشه در تاریخی دارد که هر کشوری از آن عبور کرده است. مسیرهای مختلف تاریخی باعث شدهاند که جهان به دو دستهی «کشورهای توسعه یافته» و «کشورهای در حال توسعه» دستهبندی شود. با مرور کردن تاریخ و اصلاح اشتباهات گذشته، میتوان به شرایط بهتری دست یافت اما پیش از آن باید علل وجود این مشکلات را بررسی کرد. صادق زیباکلام در کتاب ما چگونه، ما شدیم؟ علل تفاوتهای فاحش میان ایران و غرب را ریشهیابی کرده است.
کتاب ما چگونه، ما شدیم؟ همان طور که در ادامهی نام آن آمده: «ریشهیابی علل عقبماندگی در ایران»، دربارهی علتهای عقب ماندن جامعه ایران در زمینههای اجتماعی، فرهنگی و صنعتی است. صادق زیباکلام در این کتاب علل عقبماندگی شرق در مقایسه با غرب را به طور کلی شرح میدهد و در لایههای جزئیتر با توضیح و تفسیرمسیر و ریشههای عقبماندگی ایران را بررسی میکند.
در این کتاب میتوان دیدگاه نویسنده را در علتهایی که عنوان میکند، به روشنی دید. دلایلی مثل عملی نشدن نظریات «مارکس» در ایران؛ چرا که مارکس نظریههای خود را با الهام از شیوهی زندگی در اروپا تبیین کرده است؛ تعصبات نژادی و قومی، بحران کم آبی در ایران، پایین آمدن سطح آگاهی مردم و دلایل عقب ماندگی ، پراکندگی و موضوعاتی جامع مانند دریانوردی و کشاورزی و عدم گسترش تجارت که باعث شده است ایران به عنوان کشور جهان سومی در جهان معرفی شود.
بحث پیرامون مقوله عقبماندگی (یا به اصطلاح مؤدبانهتر توسعهنیافتگی) به هیچ روی موضوع جدیدی در ایران نیست. میتوان گفت ایرانیان برای نخستین بار در قرن نوزدهم بود که بهتدریج دریافتند جامعهشان دارای کاستیهای بنیادی است. اگرچه آنان از این کاستیها به تعبیر امروزی آن به نام «عقبماندگی» یا «توسعهنیافتگی» نام نمیبردند، اما نتیجه یکسان بود. آنان - یا صحیحتر گفته باشیم معدودی از ایرانیان - دریافته بودند که در جامعهشان میبایستی تغییر و تحولاتی صورت میگرفته که نگرفته است. لذا از همان ابتدا که درک عقبماندگی صورت گرفت، به موازات آن، فکر از میان بردن آن هم بهوجود آمد.
در این اثر سعی شده به جای روش معمول و متداول معلولنگری و معلولنگاری به علتجویی و ریشهیابی پرداخته شود. به جای مقصر شمردن دیگران، اعم از اعراب، شرق، غرب، استعمار، خارجیها و ... به خود ایران و کالبدشکافی آنچه به لحاظ تاریخی ایران را تشکیل داده است بپردازیم. باز هم متذکر شویم که این به هیچ روی بهمعنای نفی پیامدهای زیانبار عملکرد استعمار در تاریخ دو قرن اخیر میهنمان نیست. اما مصیبتهای استعمار معلول ضعف و عقبماندگی ما بود. ورود استعمار به ایران در حقیقت معلول عقبماندگی ما بود و نه علت آن.
تفکر رایج در مورد مسئله عقبماندگی خلاصه میشود در اینکه این پدیده بلایی بود که از بیرون بر سر ما وارد آوردند و به سخن دیگر «ما را، ما کردند». استعمار، امپریالیسم، شاهان فاسد، رجال سرسپرده، غرب ستمپیشه و ... جملگی دست بهدست هم دادند و اسباب عقبماندگی ما را فراهم ساختند. اما اگر قایل به این باشیم که ما، ما شدیم و در نتیجه ما بودنِ ما استعمار، امپریالیسم، غرب و شرق و شمال و جنوب چه سوءاستفادهها که نکردند و چه بلایا که بر سر ما نیاوردند، در این صورت مخروط سؤال عقبماندگی برعکس میشود.
در بخشی از کتاب ما چگونه ما شدیم؟ میخوانیم
آگاهی نسلهای پس از عباس میرزا از شکاف میان ایران و غرب تدریجی بود. آنان در ابتدا محو پیشرفتهای تکنیکی و صنعتی غرب میشدند. برخی از ایرانیان که در نیمه اول قرن نوزدهم به اروپا سفر کرده و ذوق نوشتن هم داشتند مشاهدات خود را به صورت سفرنامه درمیآوردند. آنان آن قدر از ذیذن اروپا و مقایسه آن با مملکت عقبمانده خودشان شگفتزده و مبهوت میشدند که نام سفرنامههایشان را حیرتنامه گذاردند. ایرانیان برای نخستین بار با بیمارستان، راهآهن، بانک، تراموا، تلگراف، پارکهای بزرگ، برق، گاز، آب لولهکشی، کارخانجات، تولیدات صنعتی، تماشاخانه، اپرا و جنبههای دیگری از زندگی مدرن غرب آشنا میشدند. اما بهتدریج آنان متوجه جنبههای عمیقتر تمدن غرب شدند. جنبههای زیربنایی سیاسی و اجتماعی همچون حاکمیت قانون (در برابر حاکمیت مطلق حکام و فرمانروایان در ایران)، محدودیت اختیارات حکومت (در مقابل اختیارات نامحدود پادشاه در ایران)، پاسخگو بودن حکومت در قبال اقدامات و تصمیماتش (در مقابل مطلقالعنان بودن حکومت در ایران)، آزادی مطبوعات، آزادی احزاب و تشکلهای سیاسی، آزادی مذهب و اجتماعات، انتخاب حکومت از سوی مردم (در برابر مشروعیت الهی حکومت در ایران) و امکان انتقد از حکومت از جمله جنبههای دیگر جوامع اروپایی بود که بهتدریج ایرانیان را تحت تاثیر خود قرار میداد.
این آشناییها و علم به شرایط جغرافیایی و به تعبیری آگاهی عمیقتر از غرب به نوبه خود باعث گستردهتر شدن ابعاد پرسش تاریخی عباس میرزا میشد.
مشکل اساسی نسلهای بعد از عباس میرزا آن بود که آنان فقط با معضل شکاف یا فاصله میان ایران و غرب روبهرو نبودند، بلکه بهتدریج متوجه میشدند که غرب در عین حال منظما در حال پیشرفت بود درحالیکه هیچ روزنهای در انتهای تونل تاریک غقبماندگی ایران به چشم نمیخورد. به عبارت دیگر، پرسش عباس میرزا ضمن آنکه بهتدریج به نسلهای بعدی انتقال مییافت، در عین حال ابعاد آن نیز گستردهتر میشد.
۳. ایران بین دو انقلاب
اهمیت تاریخ آنقدر در درک ما از محیط و شرایط جامعهای که در آن زندگی میکنیم آنقدر مهم است که «گوته»، ادیب و فیلسوف آلمانی در این باره میگوید:«کسی که از سه هزار سال بهره نگیرد، تنگدست به سر میبرد.» اتفاقهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در طول هر دوره از تاریخ، بر زندگی نسلهای بعد بسیار تاثیرگذار است.
وقایع صد سال گذشتهی ایران هم در حالیکه دور به نظر میرسند بر شرایط اجتماعی حال حاضر کشور تاثیر گذار هستند. کتاب ایران بین دو انقلاب، درآمدی بر جامعهشناسی سیاسی ایران معاصر با نگاهی همه جانبه، تمام مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی دوره مشروطه تا انقلاب اسلامی را برای خواننده بازگو میکند.
در این کتاب، ضمن گزارش مستند رویدادها و تحولات سیاسی دوره بین زوال قاجار و انقراض پهلوی، مبانی اجتماعی سیاست در ایران بررسی و تحلیل شده. نقش عوامل اجتماعی و اقتصادی در تحولات و حرکات سیاسی و ریشههای قومی و طبقاتی جنبشها و گرایشهای مختلف سیاسی ایران نشان داده شده است. کتاب به سه بخش اصلی تقسیم شده است .در بخش نخست با بررسی اوضاع ایران در اواخر عصر قاجار و شرح وقایع و تحولات دوران انقلاب مشروطه و حکومت رضاشاه، زمینهای تاریخی برای درک ایران نو فراهم میشود. در بخش دوم زمینه اجتماعی ماجراهای سیاسی بین سقوط استبداد رضا شاه و ظهور استبداد محمدرضا شاه بررسی و تحلیل می شود. بخش سوم بررسی ایرانه معاصر است و به شرح برنامههای اجتماعی و اقتصادی محمدرضا شاه پهلوی، تشدید تنشهای اجتماعی ناشی از آن برنامهها و سرانجام پیروزی انقلاب اسلامی میپردازد.»
در قسمتی از کتاب میخوانیم:
«قاجارها اصطلاحات نامفهوم کاتبان فارسی گوی خویش را فراگرفتند، اقوام خود را در امور حکومتی به کار گماردند، دویست کارمند در بلدیه تهران استخدام کردند، برای هر ایالت، حاکم (فرمانفرما) با یک وزیر و دو مستوفی گماشتند و هیأت دولت سه نفره خیمه گاهی را به صورت هیأت دولت ده نفره ای با یک نخست وزیر (صدراعظم) و یک وزیر مالیه (مستوفی الممالک) درآوردند.»
اگرچه کتاب ایران بین دو انقلاب از دورهی قاجار شروع شده و اتفاقاتی که منجر به انقلاب مشروطه شده را بررسی کرده است، اما کتاب به این قسمت از تاریخ بسنده نکرده و رویدادهای پس از انقلاب مشروطه و روی کار آمدن دولت رضاشاه را تحلیل کرده است.
آبراهامیان نویسندهی کتاب عوامل تاثیرگذار بر سقوط حکومت رضا شاه و شکلگیری دولت پهلوی که در دهه چهل شمسی رخ داده است را هم بررسی میکند. و به تاثیر دین در مسیر انقلاب میپردازد و مجموعه عواملی که منجر به رخداد انقلاب 57 شده را توضیح میدهد. همچنین در بخش آخر کتاب نقش اقدامات روحالله خمینی در شکلگیری انقلاب اسلامی را روایت میکند. به گفتهی خود آبراهامیان در ایران بین دوانقلاب ، منابع نگارش این کتاب گنجینهی اطلاعات دفتر هند و دفتر امور خارجه بریتانیا، مذاکرات مجلس شورای ملی و نشریات فارسی زبان داخلی و خارجی بوده است.
ایران بین دو انقلاب، درآمدی بر جامعهشناسی سیاسی ایران معاصر Iran Between Two Revolutions تاریخ معاصر ایران را در بازهی زمانی هفتاد ساله تحلیل و بررسی میکند. بیشتر اطلاعات مربوط به کتاب در دههی چهل شمسی جمعآوری شده و در سه بخش و یازده فصل تدوین شده است.
در بخش دیگری از کتاب میخوانیم
حزب اصلاح طلب، وارث حزب اعتدالیون پیشین بود. رهبری این حزب را که از برنامه محافظه کارانه مشابهی پشتیبانی میکرد، روحانیون برجسته، تجار ثروتمند و اشراف زمیندار برعهده داشتند: مدرس، واعظ جسوری که همیشه تاکید میکرد که نمیتواند عقاید مذهبی خود را از تصمیمات سیاسی جدا سازد؛ شاهزاده فیروز فرمانفرما که پس از عزل سید ضیا مستقیما از تبعید به مجلس جدید آمده بود؛ احمد قوام السلطنه، برادر کوپکتر وثوق الدوله و زمیندار بزرگ گیلان و کسی که به عنوان تحصیل کردهای جوان در دربار مظفرالدین شاه با خواستهای مشروطه خواهان در سال 1905 موافق بود و در واقع اعلامیه شاهی اعطای مشروطه، به خط زیبا و استادانه او نوشته شده بود؛ مرتضی قلی خان بیات سهام السلطان، یکی از زمین داران بزرگ نواحی مرکزی ایران؛ سید احمد بهبهانی، فرزند مجتهد معروف که در سال 1289 کشته شد؛ سید مهدی فاطمی السلطنه از زمینداران ثروتمند اصفهان؛ و داماد ظل السلطان قدرتمند؛ و علی کازرونی صدرالسلام از تجار موفق و مرفه بوشهر.
این محافظه کاران، اکثریت مجلس چهارم را تشکیل میدادند. جالب اینکه، موفقیت این گروه نتیجه همان قانون انتخاباتی بود که اصلاح طلبان در دوران پرهرج و مرج مجلس سوم تصویب کردند. این قانون جدید با اعطای حق رای به همه مردان، از جمله روستاییان، ناخواسته، نخبگان روستایی را تقویت کرد.
۴. جامعهشناسی خودمانی
مشکلات اجتماعی در همهی جوامع بشری وجود دارند؛ مسائلی که میزان و موضوعشان بر پیشرفتهای فرهنگی و گاهی صنعتی تاثر میگذارد. هر کشوری برای ارتقاء شرایط جامعهی خود باید ریشه و علت معضلات را پیدا کند، راهکارهای بهبودِ وضعیت موجود را ارائه کرده و برای رسیدن به شرایط دلخواه تلاش کند. شرایط مطلوب اجتماعی دغدغهایست که مردم، دولت و حکومت را درگیر میکند. حسن نراقي در کتاب جامعه شناسی خودمانی با کلمات واضح و روشن خود، معضلات جامعهی ایران را بیان میکند.
کتاب جامعه شناسي خودمانی همانطور که از نامش میتوان برداشت کرد با کلماتی ساده و روان، معضلات فردیِ انسان که منجر به بروز مشکل در جامعه میشود را بررسی میکند.
نراقی در جامعه شناسي خودمانی، ریشهی معضلات اجتماعی و پاسخ سوال چرا درمانده ايم؟ را در آگاه نبودن مردم از سابقهی تاریخی ایران و جهان، ویژگیهای فردی انسانها و شرایط اجتماعی میداند. حسن نراقی در کتابش در رابطه با بیگانگی مردم با تاریخ مینویسد:
«یکی از دردهای مملکت این است که حتی تحصیل کردههایمان خیلی با تاریخ میانهی خوبی ندارند. ملتی که تاریخ گذشتهاش را نمیخواند و نمیداند، همه چیز را خودش باید تجربه کند. از این دردناکتر نمیشود که تجربهای به قیمت گزاف به دست میآوریم ولی آن را نگاه نمی داریم؛ یک نسل، دو نسل میگذرد و همه چیز از یادمان میرود و آن وقت دوباره روز از نو، روزی از نو.» و در جای دیگری با تاکید بر این نظریه عنوان میکند: « اگر نخواهیم همه چیز را دوباره و چند باره تجربه کنیم باید تاریخ را جدیتر بگیریم. باور دارم بدون شناخت دیروز هرگز قادر نخواهیم بود امروز و فردای بهتری برای خود بسازیم»
نراقی معتقد است بخش بزرگی ازمسائل اجتماعی به دلیل حل نشدن دغدغههای ذهنی افراد با خودشان بهوجود میآیند، گسترده میشوند و به جامعه نفوذ میکنند. مسائلی مثل روراست نبودن آدمها با خود و جهان اطرافشان باعث میشود افراد یک اجتماع بسیاری از فعالیتهایشان را با پنهانکاری و ظاهرسازی انجام دهند، حقیقت را نادیده بگیرند و کمبودهای هویتی را با شعارزدگی و قهرمانپروری جبران کنند.
نراقی بهبود وضعیت اجتماعی و درماندگی انسانها را در حل شدن ریشهایِ این موضوعات میداند و در مقدمهی کتاب عنوان میکند: «نهراسیم از این که اقرار کنیم و بگوییم کشور ما در بسیاری از ابعاد جزء کشورهای عقبافتاده دنیاست و فقط در معدودی از ابعاد در سطح متوسط است.»
همانطور که گفته شد نراقی در کتاب عنوان میکند که بیشترین دلیل این عقبماندگی، مشکلات شخصی، فرهنگی و هویتِ متناقضِ انسانهاست؛ هرچند مصائب تاریخی مثل حملهی مغولها، بیکفایتی حکومت قاجار و قرار گرفتن در مسیرهای اشتباه سیاسی – اجتماعی به این معضل دامن زده است.
او در آخر، جملهای تامل برانگیز بیان میکند: «قبلاً به این نتیجه رسیده بودم که نخست بدون رودربایستی با خودمان، واقعیات خودمان را حداقل برای خودمان روشن کنیم، و به روی خودمان بیاوریم؛ این را در این نوشته، با بضاعت محدودم... روی کاغذ آورده ام؛ دیگران هم همین را از زوایای ریزتری بررسی کنند تا اول بدانیم چگونه هستیم، بعد برگردیم ببینیم چرا این شدیم؟ و در مرحله سوم با تصمیم قاطع و آگاهانه به تدریج به دنبال اصلاحش برویم.»
در بخشی از کتاب جامعهشناسی خودمانی میخوانیم
در مجموع ما ایرانیها علاقهی چندانی به روبرو شدن با حقایقی که به هر دلیلی مطابق میل و سلیقهمان نباشد نداریم. از بیماری صعبالعلاجی که خدای ناکرده گریبان خود و یا عزیزی از اطرافیانمان را گرفته تا معضلات و مشکلات اجتماعیمان ترجیح میدهیم در بهترین حالت با سکوت به آسانی از کنار آن بگذریم و به این منظور در حادترین شرایط با «انشاءالله» و «به امید خدا» و در اوج بیعلاجی «هر چی خداوند مقدر کرده باشد»، صورت مسئله را پاک کنیم؛ غافل از اینکه به استناد دهها توصیهی مسلم انجام اینگونه امور را خداوند به عهدهی خود ما قرار داده و قرار هم نیست اگر کوشش در رفع معضل نکنیم خود بخود حل شود.
داستان عامیانهی درویشی که سگ کاسهی روغنش را لیسیده بود و آن را نجس کرده بود را که میدانید. درویش مالباخته تنها به این دلخوش کرده بود که: انشاءالله گربه بوده. در صورتی که خودش خوب میدانست واقعا آن که کاسهاش را لیسیده و نجس کرده بود سگ بود نه گربه. ما هم اکثر مسائلمان را خوب میدانیم ولی حتی خودمان را هم گول میزنیم؛ یعنی نه اینکه الزاما قصد دروغگویی داشته باشیم بلکه بر حسب عادت فکر میکنیم اینجور راحتتر هستیم.
و این مشکل وقتی که در وجود ما ایرانیها وجود داشت خوب حالا همین هموطن وزیر شد... وکیل شد... این روحیه را که از خودش دور نمیتواند بکند. در رأس سازمان تحت نفوذش هم علاقهای به دانستن مشکلاتش نخواهد داشت چه رسد به آن که آنها را حل کند، تا به وجود مشکل اعتراف نداشته باشی که درصدد حلش برنمیایی! این است که وقتی مصاحبه میکند یا وقتی برنامه میریزد یک جایش لنگ میماند. میشود همین که هست. پس در اینجا دیگر دولت و ملت نداردهمه بدون اینکه الزاما قصد بدی داشته باشند همان امر بد را اجرا میکنند.
وقتی قرار باشد مشکلات را به روی خودمان نیاوریم ظاهر قضیه جامعهای را میبینیم ساکت، آرام، معقول، همه سر به زیر نه کسی خلاف میکند و نه چشم کسی به نامحرمی میافتد و نه آثاری از این همه تلاطم بسیار طبیعیِ جامعهای که اصطلاحا جامعهی جوان است، به چشم میخورد.
ولی وقتی مدتی میگذرد این آتش زیر خاکستر، به هر دلیلی، در گوشهای فوران میکند آنچنان که باورتان نمیشود؛ ولی تا به کی میتوانیم حقایق را ندیده بگیریم؟
۵. جامعهشناسی نخبهکشی
«هرکس از این حکایت بتواند دانست
که این چه بزرگان بودهاند و همگان برفتهاند
و از ایشان نام نیکو یادگار مانده است.
و غرض من از نبشتن این اخبار آن است تا خوانندگان را فایدهیی به حاصل آید و مگر کسی را از این بکار آید.»
این جملات از تاریخ بیهقی است و در آغاز کتاب جامعهشناسی نخبه کشی اثر علی رضاقلی آمده است، کتابی پر از جزئیات و مستندات که با تحلیلی جامعهشناسانه به علت استبداد و عقبماندگی در ایران پرداخته و با بررسی دقیق در ریشههای تاریخی ایران آنچه در تاریخ معاصر گذشته است را توضیح داده است. جامعهشناسی نخبه کشی کتابی بسیار عمیق است و حقایقی را آشکار میکند که شاید به شکل معمول به آنها توجه نشود.
در این کتاب عوامل و عوارض درونی و بیرونی و روشهای بیرون راندهشدن نخبگان ایرانی، از جمله قائممقام، امیرکبیر و مصدق از گود بررسی و سعی شده است عوامل و موانع توسعهی سیاسی و اجتماعی ایران شناخته شود.
نویسنده در این کتاب تلاش میکند به یک سؤال مهم پاسخ دهد: «آیا تغییر و اصلاح در ساخت و بافت جوامع به دست نخبگان و از بالا انجام میشود یا براثر تحول در بستر اجتماعی و از پایین.»
در دو سده اخیر برخی از نخبگان سیاسی ایران میخواستهاند در ساخت و بافت جامعهای که بر صدر آن قرار میگرفتهاند اصلاحاتی بکنند و تغییراتی دهند، گرچه اینان در وجدان تاریخی توفیقاتی بهدست آوردند و نامشان به نیکی بر صفحه روزگار برجا ماند اما خود قربانی خواستها و بستر نامساعد اجتماعی شدند. نمونه بارز آن میرزا تقیخان امیرکبیر است و پیش از او میرزا ابوالقاسم قائممقام و پس از او دکتر محمد مصدق. این سه تن نه در خواست و اراده تنها بودند و نه در نتیجهای که عایدشان شد. در این کتاب عوامل و عوارض درونی و بیرونی و روشهای بیرون راندهشدن اینان از گود بررسی و سعی شده است عوامل و موانع توسعه سیاسی و اجتماعی ایران شناخته شود.
کتاب با گزارشی کوتاه آغاز شده است که نویسنده در آن به روند نگارش کتاب و دلایل خود برای انجام این کار اشارهکرده است. علی رضاقلی در این کتاب به تاریخ بیهقی بسیار اشارهکرده است و پیش از مقدمهی کتابش نیز داستانی را آورده است که احتمالاً به گوش همهی مدرسهرفتهها خورده باشد. داستان به دار آویخته شدن حسنک وزیر. شاید این داستان را بتوان آغاز نخبه کشی در تاریخ ایران دانست. آغازی که در طول تاریخ ادامه داشته است و افرادی چون قائممقام فراهانی، امیرکبیر و دکتر مصدق قربانیان آن بودهاند.
نویسنده در مقدمهی کتاب دربارهی محتوای آن نوشته است: «کتاب سعی میکند عملکرد متقابل نظام سیاسی حاکم و جامعه را ببیند و نقاط فساد و ضعف را بهطور عمیقتری مشاهده کند و عامل اصلی بدبختی را نیز در لابهلای بافت اجتماعی ایران در پانصد سال گذشته جستوجو کند.»
در بخشی از کتاب جامعهشناسی نخبه کشی میخوانیم
نهاد صدراعظمی
«نخستوزیری»، به معنای اصیل و ایرانی آن معنی «پیشکار» را افاده میکند. تا قبل از مشروطه، شاهان ایران، هم ازنظر شکل سازمانی و ساختار رفتاری و هم ازنظر محتوای فرهنگی به شکل و شمایل رئیس ایلات بودند. قدرتی بیحدوحصر داشتند و از فرهنگ اجتماعی شهری - صنعتی بهشدت دور بودند. اطرافیان آنها نیز پیشکارانی بودند که علت وجودی آنها نیاز انجام فرامین شاه و رتقوفتق امور دربار بود. نخستوزیر و صدراعظم و... نیز بیشباهت به پیشکار کل نبود که «منویات ملوکانه» را اجرا میکرد. بهمرور و بعد از مشروطه، شکلی از نهادهای غربی بدون توجه به محتوا و قالبهای اجتماعی آنها اتخاذ شد. درحالیکه ازنظر محتوای فرهنگی همان فرهنگ قبیلگی بود که به قالب نهادهای اقتصادی - صنعتی جدید ريخته شد. به همین علت این نهادها هرگز کارایی خود را آنچنانکه در غرب دارند پیدا نکردند و صدالبته قادر به اجرای محتوای فرهنگی کهن خود نیز نبودند. چون دوران آن سر آمده بود.
نهادهای سیاسی غرب و این نظامی که بهعنوان «دموکراسی لیبرال» معروف است حاصل تحولات اجتماعی – اقتصادی سیاسی حداقل پنج قرن اروپاست. تحولاتی که اقشار ثروتمند جدیدی را جایگزین اشراف کهن کرد. قدرت شاهان بهمرور محدود شد. تا اينکه به حد سمبلیک یعنی نماینده وحدت ملی و... تقلیل پیدا کرد. از طرف مقابل، صاحبان صنایع و منابع مالی و تجار بهمرور که قدرتمند شدند. حق تصمیمگیری در سیاستهای کشور را نیز به خود تخصیص دادند.
نخستوزیر درواقع نماینده اجرایی پارلمان بود و برای اجرای مقاصد خود میبایستی با پارلمان که مجمع نمایندگان قدرتهای اقتصادی بود تفاهم کامل داشته باشد. مسئله دیکتاتوری در اصل محلی از اعراب نداشت، مسئله تنها شایستگی در اداره امور اقتصادی - سیاسی کشور بود؛ و به همین جهت نخستوزیر میبایستی بیلان کار یکساله کشور را بهصورت قانون بودجه به تصویب مجلس برساند و از پس سؤالات نمایندگان برآید و بهمحض اینکه بیلیاقتی از وی مشاهده میشد از کار کنار گذاشته میشد. پارلمان به معنی واقعی. جمع صاحبان منافع کشور برای بهتر اداره کردن بود و نخستوزیر نیز مجری آن. بهعنوان نمونه، زمانی که استقلالطلبان آمریکا استقلال امریکا را اعلام کردند جهت تدوین قانون اساسی آن گرد هم جمع شدند. از پنجاهوپنج تن نماینده ۲۹ تن از فارغالتحصیلهای دانشگاههای بزرگ و سایرین در ردیف فرانکلین و واشنگتن بودند... در میان ۵۵ عضو حاضر هیچیک از طرف کشاورزان کوچک یا کارگران شهرها نمایندگی نداشت.
۶. تاریخ مشروطه ایران
احمد کسروی چه در زندگی و چه در آثارش چهرهای بحثانگیز بوده است. او در رشتههای گوناگون چون زبانشناسی، جغرافیای تاریخی، تفکر دینی و مسائل اجتماعی و سیاسی قلم زد. در همه این عرصهها اندیشمندی سنتشکن و نوآور بود. اما پایداری شهرت علمی کسروی اعتبار نوشتههای تاریخی اوست و پر ارجترین پژوهش تاریخی وی بیگمان کتاب تاریخ مشروطه ایران است. کسروی که مشروطیت را بهترین نوع حکومت میدانست، برای شناساندن جنبش به هممیهنان خود تاریخ مشروطیت را نوشت. او برای روشن کردن حقایق تاریخی، نشان دادن سهم آزادیخواهان واقعی و فرصتطلبی میوهچینان دست به قلم برد. یکی از هدفهای وی از نگارش تاریخ انقلاب، ترویج آگاهی اجتماعی بود. او میخواست ایرانیان خوابزدۀ عصر دیکتاتوری را با جنبشی اجتماعی که در راه آزادی و برای استقرار حکومت قانون برپا شده بود، آشنا سازد.
این اثر تاریخی، که به حق باید آن را برجستهترین سند مکتوب دربارهی نهضت مشروطیت و اسناد و مدارک آن دانست، از چنان اهمیتی برخوردار است که حتی بعدها وقتی انتشار دیگر نوشتههای کسروی ممنوع و اندیشهاش باطل شمرده شد، همچنان جایگاه خود را به عنوان سندی دقیق در بین پژوهشهای تاریخی حفظ کرد و در بیان اهمیتش همین بس که «ایوان سیگل»، آن را به زبان انگلیسی برگرداند و در تمام دنیا منتشر ساخت.
این کتاب که دارای ارزش تحقیقی فراوان است، سهم قهرمانان این جنبش را که از میان تودهی مردم برخاسته بودند، معین میکند و نماهایی از جنبش مشروطه را که با وجود اهمیت اساسی در سایه مانده بود، آشکار میسازد. قضاوتهای تاریخی نویسنده منصفانه دقیق و مستند است. باید انصاف داد که این کتاب در رابطه با تاریخ مشروطه، از مهمترین منابع در زمینۀ تاریخ است.
در ارتباط با انگیزههای کسروی در نوشتن این کتاب میتوان اشاره کرد به: بررسی دلایل ناکامی این جنبش، شناساندن قهرمانان، پیشگیری از نوشتهشدن تاریخ میهن به دست بیگانگان، جلوگیری از فراموشی، و در نهایت ماندن این اثر برای آیندگان، که خود در مقدمهی کتابش به آنها اشاره میکند.
نویسنده در بخشی از مقدمه کتاب درباره انگیزههای خود از نگارش این کتاب میگوید:
«جنبش مشروطهخواهی با پاکدلیها آغازید، ولی با ناپاکدلیها بهپایان رسید و دستهایی، از درون و بیرون، بهمیان آمد، آنرا بههم زد و ناانجام گذاشت و کار بهآشفتگی کشور، و ناتوانی دولت، و از هم گسیختن رشتهها انجامید و مردم ندانستند آن چگونه آمد و چگونه رفت و انگیزه ناانجام ماندنش چه بود. دانستن اینرازها آسان نمیبود، و اگر هم کسانی بهگرد آوردن داستانها پرداختندی بهاینرازها کمتر پی بردندی و گیجوار درماندندی.
شیوه مردم سستاندیشه است که همیشه در چنین داستانی کسان توانگر و بهنام و باشکوه را بهدیده گیرند و کارهای بزرگ را بهنام آنان خوانند و دیگران را که کنندگان آن کارها بودهاند از یاد برند. این شیوه در ایران رواج بسیار میدارد و در همین داستان مشروطه نمونههای بسیاری از آن پدید آمد. مثلاً جنبش مشروطه را در ایران آقایان طباطبایی و بهبهانی و دیگران پدید آوردند، ولی دیده شد در روزنامهها و کتابها میرزا نصراللهخان مشیرالدوله را بنیادگزار آن ستودند. در جاییکه این مشیرالدوله هیچ کوششی در آنراه نکرد و بلکه خواهیم دید که بههمدستی محمدعلیمیرزا بهبرداشتن آن میکوشیده و تنها کاری که او کرده این است که پس از برداشته شدن عینالدوله بهجای او نشسته و مظفرالدینشاه فرمان مشروطه را در زمان سر وزیری این بیرون داده است. مردم ایران که گرفتار پراکندگی اندیشهاند، و شما دهتن را دارای یک راه و یک اندیشه نتوانید یافت، پیشآمد مشروطه زمینه دیگری برای پراکنده اندیشیها شده بود و بارها در انجمنها گفتگو بهمیان آمده و یک رشته سخنان خام و بیپایی از کسانی شنیده میشد. در یک جنبشی که هزاران مردان ارجمند و پاک بهکوشش برخاستند، و هزاران جوانان جان در راه آن باختند، بیخردانی از ناآگاهی اینرا یک پیشآمد بسیار کوچکی وانموده و چنین میگفتند: «چیزی بود دیگران پیش آورده بودند و خودشان هم برداشتند».
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«چنین بهنظر میرسد که اگر وضع مملکت بر گرفتن خراج شرعی بر صدقات لازمه از زکوۀ و غیرها و بهعبارت اخری اخذالعشر مما ینبت من الارض و طرح جمیع عناوین دیگر و صرف در مصارف اصناف ثمانیه من العاملین و الغارمین و المؤلفه و فی سبیلالله الخ بشود بهشرحی که محتاج بهذکر نیست و جنابعالی محض توجه محیط بهتمام آن میشود کارها اصلاح و زاد فی شرف الاسلام و حصل الشرف فوق الشرف و فیه من الفواید الاسلامیه ما لا یخفی اگرچه مناقشات علمیه در دقیق نظر بسیار است و لکن مقصود بعد از وقوع عمل بر وجه لابدیه بهصحت اسم است و منافع مترتبه بر این اسم و اما طرق دیگر مما علیه ملل الاروبیین فقیه اضمحلال الدین و انحطاط الاسلام و اهله و خوف الوقوع و لو بعد حین فی مفاسد کثیره و بالجمله اگر از اول امر عنوان مجلس عنوان سلطنت جدید بر قوانین شرعیه باشد قائمه اسلام همواره مشید خواهد بود»
و در جایی دیگر:
«موقرالسلطنه که به آزادیخواهان پیوسته و بهبدخواهی با شاه شناخته شده بود، در زمان سفر بازپسین شاه بهاروپا که محمدعلیمیرزا نایبالسلطنه گردید، با دستور او موقر را گرفتند و نگه داشتند و با زور زنش را رها گردانیدند. ملایان این رهایی را زورکی دانسته و چنین میگفتند او را بهشوهر دیگری نتوان داد و از حاجی شیخ فضلالله که رهایی در نزد او انجام گرفته بود بد میگفتند. اینزمان او را به امامجمعه دادند و عقد را هم حاجی شیخ فضلالله خواند.»
۷. جستارهایی درباره تئوری توطئه در ایران
«توهم توطئه نوعی بیماری روانی فردی و جمعی است» این یکی از تعاریف مفهوم توهم توطئه است که در کتاب جستارهایی درباره تئوری توطئه در ایران به آن اشارهشده است. این کتاب که یرواند آبراهامیان، احمد اشرف و همایون کاتوزیان، محققان و جامعه شناسان مطرح ایرانی بخشهای مختلف آن را نوشتهاند کتابی است که مفهوم تئوری توطئه را در بستر تاریخ سیاسی معاصر ایران بررسی کرده و از زوایای مختلف نگاه سه جامعهشناس به آن پرداخته است. این کتاب به آن دلیل که نویسندگان مختلفی آن را نوشتهاند کتاب جامعی است و میتواند نگاه خوانندهاش را به مسائل عوض کند.»
وجود تئوری توطئه در یک ملت، همچنین به صورت ضمنی راهی است برای مسئولیتناپذیری اجتماعی؛ آحاد جامعه با اعتقاد به توطئهی خارجی، مسئولیت مشکلات و ناکامیها را از خود سلب کرده و آن را متوجه عناصر نادیدنی و غیرقابل دسترس مانند استعمار یا دخالت خارجی و خلاصه عوامل غیرداخلی میسازند تا به خیال خود، سهمشان را از این ناکامیها پنهان کنند.
کتاب جستارهایی درباره تئوری توطئه در ایران، سه بخش اصلی دارد که هرکدام را یکی از مؤلفان نوشتهاند. عناوین و محتوای این بخشها به شرح زیر است:
پارانوید در سیاست ایران (یرواند آبراهامیان)
در این مقاله نویسنده ریشههای پارانوید در ایران را بررسی کرده و تلاش کرده آن را با جریانات سیاسی تاریخ معاصر ایران تطبیق دهد.
توهم توطئه (احمد اشرف)
در بخش توهم توطئه احمد اشرف مفهوم تاریخ توطئه را در ایران بررسی کرده است. نویسنده معتقد است ترکیبی از باورهای ریشهدار پیش از اسلام در ایران درباره وجود نیروهای شیطانی، شیوهی حکومت استبدادی در ایران و دخالتهای بدون توجیه دولتهای خارجی باعث شده است تئوری توطئه به مکانیسم دفاعی ملت ایران تبدیل شود
خلیل ملکی، رد تئوری توطئه و پیشبرد جامعه مدنی (محمدعلی کاتوزیان)
گفتار سوم به دیدگاههای خلیل ملکی در دههی بیست و سی دربارهی جامعه مدنی و تئوری توطئه اختصاص دارد و پیامدهای این مسئله را نیز بررسی کرده است.
همچنین در ضمیمهی کتاب گزارشی از دستگیری خلیل ملکی آمده است. در این بخش متن کیفرخواستی که علیه او و چند نفر دیگر بهعنوان رهبران جامعه سوسیالیستی در ایران صادرشده، آمده است. این گزارش پر از جزئیات جذاب برای خوانندهی کنجکاو است.
در بخشی از کتاب جستارهایی در باب تئوری توطئه در ایران میخوانیم
الیت روشنفکران ایرانی همانند همتای سده هجدهم آن اساساً یک جنبش مخالف بود و در این موضع باقی ماند. ازاینرو در نحوه کاربرد آن در فرانسه. عنوان «روشنفکر» معمولاً دانشگاهیان و دیگر روشنفکرانی ر که یا سکوت گرا و یا هوادار وضع موجود بودند در برنمیگرفت. هنگامیکه آرون، جامعهشناس سرشناس فرانسوی و هم شاگردی پیشین ژان پل سارتر در مدرسه نرمال، مارکسیسم را بهعنوان افیون روشنفکران نامید، او آشکارا خودش را بهعنوان یک روشنفکر در معنایی خاص که معمولاً در آن کشور به کار گرفته میشد، در نظر نگرفت. همچنین در ایران نیز این اصطلاح به همان معنا به کار رفت و معمولاً روشنفکران و دانشگاهیان غیر مخالف را استثنا میکرد. به قیمت خطر تأکید بیشازاندازه، باید بر اين نکته تأکید کرد که این معنای اختصاصی روشنفکر در این مقاله بهمنظور پیروی از کاربرد عادی اصطلاح در زمان و کشورهای موردنظر انجام میگیرد. بر اساس یک تعریف یا داوری ارزشی توسط نویسنده قرار ندارد.
بنابراین فرانسویها و روسها پسزمینه اصلی را برای روشنفکران مدرن ایرانی، منورالفکران و روشنفکران فراهم کردند؛ اما این پدیده برای تاریخ ایران ناآشنا نبود و همتایی را به شکلهای گوناگون در همه زمانها به همراه داشت و اندیشمندان عرفانی بیشمار، عارفان و شاعرانی همانند بایزید، ابوسعید، عطار، سهروردی، رومی، عین القضات و سایرین همواره وجود خود را نشان داد. چنین مردان و اندیشههایی ابزاری سنتی برای مخالفت اجتماعی و سیاسی (ازجمله مذهبی) و ابراز مخالفت بودند.
یکی از اصول اساسی آنان اجتناب از دولت و قدرتهای وابسته به دولت بود. همه میدانند که نظریه شیعه دولت را مشروع نمیداند مگر اینکه با تائید امامان باشد. بر غم این واقعیت که در عمل علما با دولت همزیستی داشتند و بسیاری از آنان امتیازاتی از آن به دست آوردند. اما تضاد جاری بین دولت و جامعه در ایران از زمانهای اولیه -
درواقع باستان -پدیدهای آشنا بوده است این امر از ماهیت خودکامه دولت و گرایشات آشوبگرانه جامعه (در
تقابل با آن) برخاست.
۸. دو قرن سکوت
کتاب «دو قرن سکوت» نوشتهی «عبدالحسین زرینکوب» اولین بار در سال 1330 منتشر شد. «عبدالحسین زرینکوب» پنج سال برای تحقیق و تفحص بیشتر دربارهی مطالب این کتاب زمان گذاشت و در اردیبهشت سال ۱۳۳۶ نسخهای جدید آن را از سوی انتشارات امیرکبیر منتشر کرد.
به طور کلی این اثر، به آثار سو اشغال ایران توسط اعراب در نتیجه جنگ قادسیه و در یک بازه دو قرنی میپردازد که پیامدهای آن همچنان در سرنوشت کشور و ملت ایران احساس میشود.
این کتاب یکی از مهمترین آثار تاریخی ایران است که اطلاعات جامعهای از دورهای تاریخی ارائه میدهد که کمتر از آن صحبت شده است. کتاب «دو قرن سکوت» دید متفاوتی از تاریخ ایران را در یک بازه دویست ساله ارائه کرده است.
«مرتضی مطهری» روحانی، استاد فلسفه اسلامی و نویسنده نسبت به کتاب «دو قرن سکوت» نوشتهی «عبدالحسین زرینکوب» انتقادهای بسیاری داشت و محتوای این کتاب را متعصبانه دانست. نقد او نسبت به این اثر تاریخی، در کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران» آمده است که بخشی از آن در مقدمهی کتاب دو قرن سکوت آورده شده است.
کتاب با عنوان فرعی «سرگذشت حوادث و اوضاع تاریخی ایران در دو قرن اول اسلام از حمله عرب تا ظهور دولت طاهریان»، حوادث سیاسی و اجتماعی ایران پس از ورود اسلام را به تصویر کشیده است. این اثر در میان آثار تاریخی جایگاه ویژهای دارد و یکی از منابع معتبر تاریخ و ادبیات فارسی است. عبدالحسین زرینکوب در این اثر قیامهای ایرانیان علیه خلفای عرب را به تصویر کشیده و تاریخ اسلام را از زاویهای جدید بررسی کرده است.
در این دو سده، زبان فارسی جای خود را به زبان عربی میدهد و فرهنگ و اجتماع مردم ایران تغییر میکند. این تاریخنگار در این اثر با شفافیت حملهی اعراب را واکاوی کرده و خشونت آنان را نشان داده است. برخی از افراد بر این باور هستند این اثر ناشی از تعصبهای ملیگرایانهی مدرن «عبدالحسین زرینکوب» است ولی در مقابل آنان، گروهی دیگر نیز بر این باور هستند این کتاب بهدرستی آن دوره از تاریخ را توصیف کرده است. کتاب«دو قرن سکوت» نوشتهی «عبدالحسین زرینکوب» تا روی کار آمدن دولت طاهریان، نخستین حکومت ایرانی و مستقل بعد از حملهی اعراب را بررسی میکند. نام این کتاب به دلیل خفقان و سرکوب شدید عربها و سکوت حاکم بر جامعهی آن زمان انتخاب شده است. «عبدالحسین زرینکوب»، تاریخنگار ایرانی این کتاب را طی چند فصل به نگارش درآورده است.
در بخشی از کتاب دو قرن سکوت میخوانیم:
از سال ۱۳۲ (هجری قمری) که عبّاسیان روی کار آمدند؛ دفتر سیاست ورق خورد. سیاست عبّاسیان تا زمان معتصم که عنصر ترک روی کار آمد -بر مبنای حمایت از ایرانیان و تقویت ایرانیان علیه اعراب بود. صد ساله ول عبّاسی برای ایرانیان عصر طلایی بوده است. برخی وزرای ایرانی مانند برامکه که از اولاد بوداییان بلخ بودند و فضل بن سهل ذوالرّیاستین سرخسی، بعد از خلیفه بزرگترین قدرت به شمار میرفتند.
ایرانیان در قرن اول حکومت عباسی هر چند در رفاه بودند، ولی از نظر سیاسی جز قلمرو خلافت اسلامی بودند و نداشتند. اما پس از صد سال یعنی از زمان حکومت طاهریان بر خراسان و بالخصوص از زمان صفاریان، حکومت مستقل تشکیل دادند. و البته این حکومتهای مستقل در عين خلافت عباسی تحت نفوذ معنوی خلفای عبّاسی بودند. مردم ایران برای مقام خلافت به اعتبار نام جانشینی پیغمبر اکرم نوعی قداست قائل بودند و حکومت هیچ حاکمی را در ایران، مادامی که منشوری از خلیفه نمیآورد شرعی و قانونی نمیدانستند. تا آن که در قرن هفتم دستگاه خلافت عباسی برچیده شد و این جریان خاتمه یافت. پس از برچیده شدن خلافت عبّاسی، خلفای عثمانی در غیر ایران تا حدی نفوذ معنوی داشتند ولی در ایران به علّت تشیع این مردم و غیرشرعی دانستن خلافت آنها، به هیچ وجه نفوذی نداشتند.
برخی از مستشرقین و در رأس همه آنها سرجان ملکم انگلیسی، دو قرن اول ایران اسلامی را - یعنی از حدود نیمه قرن اول هجری که ایران فتح شد تا حدود نیمه قرن سوم هجری که کموبیش حکومت مستقل در ایران تشکیل گردید -به اعتبار اين که در اين دو قرن؛ ایران جزء قلمرو کلی خلافت بوده و از خود حکومت مستقلی نداشته است، دوره سکوت و سکون و احیاناً دور بردگی ایرانیان نامیدهاند و نوعی جاروجنجال راه انداخته تا آنجا که برخی ایرانیان را تحت تأثیر فکر خود قرار دادهاند.
اگر از دید امثال سرجان ملکم بنگريم، یعنی توده ایرانی را ندیده بگیریم و به تحوّلات فرهنگی و غیرفرهنگی ثمربخش بینظیر که در همین دو قرن رخ داد و سخت به حال توده ملت ایران مفید افتاد؛ توجه نکنیم و تنها طبقهی حاکمه را در نظر بگیریم؛ حق داریم دورهای را که ایران جزء قلمرو خلافت بوده دوره سکوت و سکون بشماریم.
آری، اگر تنها طبقةٌ حجَاج بن یوسف و ابومسلم خراسانی را در نظر بگیریم که آن یکی صدوبیست هزار نفر را به باد فنا داد و اين یکی ششصد هزار نفر را قتلعام کرد و مانند یك عرب متعصّب نژادپرست نوحهسرایی کنیم که چرا اين ششصدهزار نفر را نیز حجَاج که یک عنصر عربی است به باد فنا نداد، و یا مانند یک متعصّب ایرانی سوگواری کنیم که چرا ابومسلم در جای حجاج ننشست تا آن صدوبیست هزار نفر هم با دست توانای او قتلعام شوند، حق داریم که دو قرن اول را دوره سکون و سکوت از نظر ایران بنامیم، چون با مقایسه با دورههای دیگر تنها چیزی که مایهی تأسف است این است که فیالمثل به جای ابومسلمها نام حجاجها برده میشود.
۹. خلقیات ما ایرانیان
شاید جالب باشد تا علت رفتارهای مردم یک جامعه را بدانیم. با ریشهیابی تاریخی میتوانیم با برخی از عوامل که سبب رفتارهای مختلف در جامعهی ایران شده است، آشنا شویم. در این کتاب، جمالزاده در نقد ویژگیها، خلقیات و روحیات مردم ایران سخن گفته است. نویسنده در نگارش این اثر نظر و دیدگاه های سیاحان ایرانی و خارجی و ایرانشناسان را در کتاب خلقیات ما ایرانیان بکار گرفته است.
نویسنده در حالی به بررسی رفتار و خلقیات ایرانیان میپردازد که از پیش هشدار میدهد: «نقد همیشه شیرین و دلپسند نیست و چه بسا مزه تلخی دارد.» مزه تلخی که اگرچه پس از خواندن کتاب کام او را میآزاد، اما حلاوتی هم دارد، چون کتاب را صادقانه و دردمند این کشور مییابد.
کتاب خلقیات ایرانیان شامل مقالاتی از محمدعلی جمال زاده میباشد. دهها سال پیش نوشته شده و در قالب یک کتاب جمعآوری گردیده است. بیشتر این مقالات طنز است و اگرچه تلخ. طنزی تلخ با تهمایههای اجتماعی و رویکردی انتقادی به وقایع مملکت در دوران حکومت پهلوی. کاویدن زخمی که همچنان تازه به نظر میرسد.
جمالزاده در این کتاب با قلم فوقالعادهای خلقیات و اخلاقیات عجیب ما ایرانیان را به رشته تحریر درآورده است. در عین حال، این کتاب یکی از بهترین آثار طنز اجتماعی ایران محسوب میشود که در نوع خود بینظیر است.
در این کتاب جمال زاده به مثابه یک طبیب در پی شناخت درد جامعه ایران است، دردی که مانع ترقی و علت العلل عقب ماندگی ما بوده است. درد یا همان عامل بیماری، فسادی است به نام خلقیات ما ایرانیان؛ یعنی ما به دلیل برخی خلقیات و روحیاتمان است که پیشرفت نمی کنیم و اولین قدم در راه ترقی و سعادت، تغییر خلق و خویمان است.
در سلسله مقالات کتاب، صفات بدی در حق ایرانیان از جمله دروغ، خودپسندی، متقلب، حریص، متملق، منافق و دورو، لاف زنی و خودخواهی ذکر شده است که البته در توصیف ایرانیان صفت دروغ گویی و دورویی در بیشتر مقالات کتاب وجود دارد.
در بحث خلقیات ما ایرانیان، صفات بد بر صفات خوب میچربد. البته بسیاری از خوبیها و بدیها و زشتیها و زیباییها نسبت به زمان و مکان متفاوت و تغییرپذیر است. صفات خوب ما ایرانیان (با استعداد، مجلس آرا) که در کتاب ذکر شده، بیشتر جنبه ظاهری دارد و ربط چندانی به احوال باطنی (اخلاق) ندارد.
در این کتاب جمالزاده سعی کرده با بررسی رفتار شناسی و جامعه شناسی مردم ایران و استفاده از اسناد مکتوب، پیرامون عقاید و رفتارهای مردم کشورمان داوری کند. قضاوتی که البته همچنان تازه و معتبر به نظر میرسد.
نویسنده در بخشی از کتاب از آداب و رسوم غلط و اشتباهات رایجی چون ریا و دروغ و تزویر، طمع و حرص، خود پسندی وکینه ورزی تا تملق و افترا سخن گفته است. جمالزاده در بخش های دیگر همانقدر که صفات تاریک مردم مارا گفته است راجع به باهوش بودن مردمان از مهمان نوازی و صمیمیت و احساسی بودن و خوش برخورد بودن ما سخن می گوید.
در مباحث جامعه شناسی ویژگی رفتاری و خلقیات مردم یک سرزمین در تاریخ اجتماعی آن کشور بسیار اهمیت داشته و شناخت این مرام و مسلک رفتار شناسی در بعد جامعه و کشور همواره برای علاقه مندان به تاریخ قابل توجه بوده است.
نویسنده در کتاب خود کوشیده است تا صادقانه و عاشقانه کتابی تالیف نماید که تاریخ او را بخوبی قضاوت نماید. در کتاب خلقیات ما ایرانیان کاملا بی پرده و بدون تعارف از صفات خوب و بد ما ایرانیان سخن می گوید.
جمالزاده در آغاز کتاب، به بیان مختصری از مفهوم کلیدی که محور گفتار است، یعنی «خلقیات یک ملت» میپردازد. او معتقد است: «یک نفر ایرانی امروز از بسیاری جهات و بهخصوص از لحاظ اخلاق، تفاوت زیادی با ایرانی دیروز و پریروز ندارد».
وی دیدگاه خود را دربارۀ این پیشانگاره بیان نمیکند که آیا خلقیات و خصوصیات یک ملت یا یک قوم در گذر زمان دگرگون نمیشود؟ و آیا میتوان گفت اقوام و ملتها در کنار ویژگیهای متغیر خود، خلقیات یا ویژگیهای ثابتی دارند که همواره پابرجا ست و آن ملت را همواره از دیگر اقوام و ملتها متمایز میکند؟
جمالزاده در پاسخ به این پرسشها به گردآوری نوشتهها و دیدگاههای پیشینیان ــ ایرانی و غیرایرانی ــ دربارۀ اخلاق و خصوصیات ایرانیها پرداخت و کوشید تاریخچه و پیشینۀ این پرسش را که «دیگران دربارۀ ما چه گفتهاند؟» یا «ایرانیها در مورد خودشان چگونه میاندیشند» گرد آورد و درواقع ریشهیابی تاریخی کند. او ریشههای رفتاری ایرانی امروز را در تاریخ جستوجو میکند و ایرانی امروز را از ایرانی دیروز جدا نمیداند.
جمالزاده حتى پا را فراتر مینهد و علت بنیادی عقبافتادگی ایرانیـان را همین خلقیـات و خصوصیـات و کاستیهـای اخلاقی ـ رفتاری میداند که همواره بوده، و گهگاه به آنها اشاره هم شده است. وی این خصوصیات بیمارگونه را علت اساسی بازماندن ایرانیان از کاروان پیشرفتهای مادی و رفاهی میپندارد و معتقد است: «تا وقتی که به وجود این بیماری آگاه و معترف نباشیم، به درمان نخواهیم رسید.»
نویسنده به نوشتههای سفیران، سیاحان، سفرنامهنویسان، شرقشناسان، مورخان، مشاوران نظامی و نویسندگان بسیاری استناد کرده، و به بخشهای کوتاهی از آنها اشاره میکند، بیشتر این افراد به خلقیات ناپسندی مانند دروغگویی، دورویی، چاپلوسی، پنهانکاری، خودپسندی، فریبکاری، ستمپذیری و ستمگری، نادانی و خرافاتی بودن، نداشتن روحیۀ پژوهش و پیشرفت، و ترس اشاره کردهاند. شمار اندکی نیز مانند ادوارد براون، گوته و هانری مارتین به ویژگیهای نیک ایرانیان چون هوشمندی، خوشگفتاری، شهامت، مهربانی، ادب و بردباری اشاره کردهاند.
شاید این مطالب را هم بپسندید:
چرا کوشش تنها راه پیشرفت ما و ایران است؟
توهم توطئه؛ علاجی بد برای مسئولیتناپذیری و خودشیفتگی
مطلبی دیگر از این انتشارات
فهرست لغات و توضیحات پیرامون برخی از اصطلاحات هگل
مطلبی دیگر از این انتشارات
فهرست لغات و توضیحات پیرامون برخی از اصلاحات هگل
مطلبی دیگر از این انتشارات
ساجی، روایت مادر دو ساجده....