این من نیز/ منکر میشود مرا/ من کو؟/ مرا خبر نیست/ اگر مرا بینی/ سلام برسان...
معرفی کتاب پارسیان و من
این سه گانه ی فانتزی، بخشی از حماسه، اساطیر و تاریخ کهنِ ایران باستان را به قلم میکشد و مخاطب را با برخی از شخصیت های افسانه ای و تاریخیِ ایرانی همراه میسازد. در واقع نویسنده با خلاقیت و جسارت، مسیر ساختارشکنی را در پیش گرفته و داستانی به ظاهر کوتاه را به صورت رمانی بلند بازسازی کرده و آن را با قوانین ساختاری رمان تطبیق داده است تا جایی که حتی دست به حذف پایه ها و قسمت هایی از داستان اصلی زده. هرچند که این خلاقیت و جسارت در مورد موضوعی مثل حذف کردن، همیشه هم به نفع نویسنده نیست. به هرحال نویسنده توانسته است از داستان های گاها متناقص اساطیری سه رمانِ یکدست و قابل توجه بسازد.
شاید شما هم با فیلم ها، مخصوصا انیمیشن ها و کلا آثار و داستان های زیادی مواجه شده باشید که شخصیت اصلی ماجرا، از دنیای معاصر به دل تاریخ کشیده میشود و به همراه شخصیت های تاریخی به ماجراجویی می پردازد؛ به گونه ای که شاهد و روایتگر حماسه ی آنها میشود. دقیقا چنین اتفاقی برای سه شخصیت اصلی مجموعه ی ما رخ می دهد. آنها از دنیای مدرن به گذشته سفر میکنند و در کنار بزرگترین حماسه آفرینان ایران زمین، کشمکش های زیادی را تجربه میکنند.
در نگاه اول، همانطور که گفتم سه گانه ی پارسیان و من، مجموعه ای در خور توجه جلوه میکند. به هرحال نوشتن رمانی تخیلی بدون الگوبرداری از الگوهای غربی، خودش هنر است.
در نگاه دوم، اگر نکته سنجی را کنار بگذارید، بازهم میتوانید از این مجموعه لذت ببرید و از قلم شیوا و میهن دوستی نویسنده تعریف های پر آب و تاب بکنید.
اما اگر دقت تان را بیشتر کنید، عینک نکته سنجی به چشم بزنید و گاهی هم ذره بین تان را زوم کنید، متوجه می شوید با اثر آن چنان بی نقصی هم طرف نیستید! نمی گویم بد یا مبتدی اما «پارسیان و من» خالی از نقص نبود.
[این قسمت حذف شده]
پارسیان و من : کاخ اژدها
خلاصه: شخصیت اصلی این جلد، اردشیر پسر نوجوانی است که به همراه پدر و مادرش در کلبه ای درون جنگلی به دور از تمدن و سایر انسان ها زندگی میکند. پدر او نویسنده است و علاقه ی زیادی به داستان های ملی و کهن دارد. مادر او زنی مهربان و خانه دار است. مجموعا زندگی خوب و آرامی دارند. تا اینکه روزی آرامش آنها برای همیشه برهم میخورد؛ افراد ناشناسی به کلبه ی آنها هجوم می برند و والدین اردشیر کشته می شوند. در ادامه و طی اتفاقاتی، اردشیر از راه نامعلومی وارد دنیای دیگری میشود. او پا به دوران پادشاهی ضحاکِ ماردوش گذاشته است. این ماجرای اختصاصی اردشیر است.داستان ضحاک ماردوش را که همه می دانند؟ و باقی قصه.
شخصیت ها: او با شخصیت های اصلی این داستان مثل کاوه، فریدون و ضحاک روبه رو میشود. اینجاست که آرمان آرین دست به ساختارشکنی میزند و ترتیب های زمانی و اتفاقات را بهم میریزد و به دلخواه شخصیت اضافه میکند. اولین آنها ایرج است؛ پسر فریدون که در این زمان همسن اردشیر است! اسفندیار آخرین پسر کاوه. ماننا ، مادربزرگ هیکتانیس و...
ابتدا که این جلد را شروع کردم، تا فصل سه بیشتر نتوانستم ادامه بدهم. چون قلم نویسنده بیش از حد ادبی است و حالت انشاگونه دارد. در واقع یعنی راوی داستان که اردشیر باشد اینگونه ادبی فکر میکند که قضیه را بی روح میکند؛ روایت داستان از زبان شخصیت که بچه ای دوازده ساله است باید صمیمی تر باشد. چرا این موضوع باعث شد ادامه ندهم؟ شاید چون تا قبل از این، خواندن آثار ترجمه شده که قلم نویسندیشان چندان بر ادیبانه بودن پافشاری نمیکرد، لوسم کرده است.
دلیل بعدی بی واکنشیِ اوایلِ اردشیر بود. وقتی وارد دنیای جدیدی شد، اصلا تعجب نکرد و خیلی راحت با آن کنار امد. به علاوه پدر اردشیر با گفتن داستان های فراوان او را بزرگ کرده بود. یعنی در این میان حرفی از مهم ترین شخصیت های شاهنامه، ضحاک و فریدون، نزده بوده است؟ چون واکنش های اردشیر به گونه ای بود که انگار اولین بار است در مورد آنها فهمیده. اگر هم داستان آنها را از قبل میدانسته، چرا با دیدن شخصیت های افسانه ای از تعجب به وجد نیامد و پس نیافتاد؟ همانطور که گفتم والدین اردشیر در دنیای واقعی کشته شدند اما در این دنیای جدید هم حضور داشتند. وقتی اردشیر دلیل این موضوع را از پدرش پرسید و پرسید که چطور آمده، پدر (در واقع نویسنده) خیلی ریز پیچاند!
این بگذشت تا بالاخره چالش کتابخوانی طاقچه گوشم را پیچاند و دوباره مرا سراغ همین مجموعه فرستاد تا یاد بگیرم وقتی کتابی را شروع میکنم، یعنی مسئولیت خواندن آن را قبول کرده ام، پس باید آن را به اتمام برسانم و زود قضاوت نکنم.
این بار متوجه شدم که نویسنده سعی میکند با زاویه ی جدیدی به این ماجرا نگاه کند؛ با اضافه کردن شخصیت های جدید و کم اهمیت تر که در داستان اصلی وجود نداشته اند و در عین حال ممکن است واقعا چنین شخصیت هایی در آن زمان قربانی ظلم ضحاک شده باشند. نویسنده با این کار وجه ی احساسی و واقعی تری به داستان بخشیده. افزون بر این، نویسنده تلاش کرده نگاه تک بعدی به ضحاک را عوض کند و او را از شخصیتی که منفی مطلق است به خاکستری تبدیل کند.
فانتزی کتاب چیزی بیشتر از آنچه در داستان اصلی شاهنامه یافت میشود،نبود.
در مجموع سه گانه ی پارسیان و من، هوشمندی و پیچیدگی دیگر آثاری که در این زمینه و سبک نوشته شدند را ندارد. هرچند از نظر من نکته ی مثبت بزرگی نسبت به آنها دارد. اگر به آثاری که برای کودک و نوجوان نوشته شده اند دقت کرده باشید، در آنها اکثرا نجات و سرنوشت همه ی دنیا بستگی به بچه ی از همه جا بیخبری دارد که مرکز دنیاست! این سناریو به مرور برای من یکی که تکراری و غیرمنطقی شده است. اما آقای آرین در این مورد، حداقل، توان خود را به کار گرفته تا قهرمان ها و شخصیت نوجوان داستان را باهم در توازن نگه دارد. اردشیر قرار نیست به جای فریدون، ضحاک را به بند بی افکند اما متناسب با سن و جایگاهش، نقش هایی ایفا میکند؛ البته در هر سه جلد شخصیت های نوجوان ما بیشتر نقش راوی را برعهده دارند.
اما از آنجا کار خراب میشود که جزئیات و فرعیات باعث میشود اصل کاری از یاد برود. و اصل کاری فریدون است! ما فقط در لحظات پایانی با او همراه هستیم. در حالی که در لحظات و ماجراجویی های کلیدی، باید در کنار فریدون باشیم و شرح حال بیشتری از او بشنویم، در کنار اردشیر و در میان ماجراهای فرعی او هستیم.
در نهایت پایان جلد یک تا حدودی قشنگ و رازآلود بود و ترغیبم کرد تا جلد دوم را نیز بخوانم.
[این قسمت حذف شده]
پارسیان و من : راز کوه پرنده
خلاصه: شخصیت اصلی جلد دوم، سیاوش است. نوجوانی سیزده ساله و یتیم که سرپرستیش را زن و شوهری که گوشه ای از بیابان تعمیرکاری انجام می دهند، برعهده دارند. روزی فردی به اسم ماگوی جادوگر از راه میرسد و او را از والدین ناتنی اش میخرد. او فردی عجیب است و خواسته ای نامعقول از سیاوش دارد. به طریقی سیاوش از دست او میگریزد و وارد دنیای دیگری میشود. او به عنوان پسر کیکاووس پادشاه ایران، در این دنیای تازه چشم باز میکند. اگر فکر میکنید قرار است داستان سیاوش را بشنوید، سخت اشتباه کرده اید. داستان، داستان رستم است. سیاوش، شاهزاده ی ایران شاگرد رستم میشود تا راه و رسم پهلوانی را از او بیاموزد.
شخصیت ها: شخصیت های اساطیری که با آنها در این جلد هم قدم خواهید شد کیکاووس، زال، ققنوس و رستم و... هستند. برخلاف جلد قبل، در این جلد شخصیت های فرعی زیادی خلق نشده اند ولی حذف پایه های اصلی داستان اصلی، شدت گرفته است. در صورتی که به نظر من وجود آنها بیشتر از داستان هایی که نویسنده جایگزین کرده، کتاب را جذاب میکرد.
وقتی جلد دو را شروع کردم، اعتراف میکنم که نا امید شدم. چون متوجه شدم سه جلد این مجموعه، به صورت دنباله دار نیست بلکه سه داستان جدا از هم است. با آن پایان مرموز جلد قبل، منتظر بودم بدانم ادامه ی داستان اردشیر چه خواهد شد؛ اما وقتی جلد سه را هم خواندم، به این پی بردم که جلد دو بهترین کتاب بین کتابهای مجموعه پارسیان و من است. کتاب شروع خوبی داشت هرچند سیاوش هم مانند اردشیر در ابتدا در بی واکنشی به سر می برد و در محیطی که تازه با آن آشنا شده، طوری همه چیز را توصیف میکرد، انگار هزار سال است آنجا زندگی کرده!
نکته قوت طلایی سیاوش نسبت به اردشیر، این بود که او یکی از شخصیت های خود داستان بود نه شخصیتی که نویسنده اضاف کرده باشد. جایگاه و هدف او بیشتر مشخص بود تا اردشیر. این باعث شده است که مانند ماجرای اردشیر، سیاوش فرعی نباشد که توجه را از روی اصل که رستم باشد، بردارد.
در این کتاب ماجرای رستم، از هفت خان گرفته تا مرگ او، به خوبی اما فشرده به صورت رمان و از زبان سیاوش که یار شفیق اوست بیان شده است. همین پشت سر هم قرار گرفتن ماجراهای اصلی خود رستم به صورت داستانی دنباله دار، این رمان را منسجم و جالب کرده است.
به هرحال هر چقدر که رستم افسانه ای و شکست ناپذیر باشد، باز گاهی حس هیجان و اضطراب، حس بی اعتمادی از اینکه قهرمان همیشه برنده نخواهد بود هم باید به خواننده دست بدهد. خواننده این کتاب، ممکن است کسی باشد که از قبل شاهنامه را خوانده باشد و مثلا بداند که رستم از پس هفت خان سربلند و پیروز بر می آید. یا فریدون، ضحاک را شکست خواهد داد. پس خواندن آن به صورت رمان، هرچند برایش جالب باشد؛ اما کسالت آور هم خواهد بود. چون او پایان ماجرا را می داند و زنگ خطری از دشمنان رستم و فریدون دریافت نمی کند. یکی از موارد گسترش یافته در رمان، هفت خان بود که خلاقیت نویسنده در خان چهارم و ششم را دوست داشتم؛ اما در این موارد هم رستم خیلی راحت، بدون اینکه خراشی بردارد ارتشی از جادوگران و دیوان را شکست میدهد. از ارتش جادوگران، بیشتر جادوگری انتظار داشتم تا مبارزه با شمشیر! متاسفانه این موضوع، باعث شد که این مجموعه نتواند چندان مرا درگیر خود کند.
با اینحال قلم نویسنده گیرا است. چرا که با وجود اینکه پایان داستان پر فراز و نشیب سهراب، اسفندیار و رستم را میدانستم، دوباره غمی بزرگ قلبم را فرا گرفت و منتظر ماندم تا ببینم نویسنده چگونه این حوادث غم انگیز را رقم خواهد زد . باید بگویم همانطور که فردوسی توانست من را از مرگ این سه اسطوره متاثر کند، آرمان آرین نیز با توصیفات و صحنه سازی خود توانست برای بار دوم و به شیوه ای دیگر، احساسات من را نسبت به آنها به غلیان بیاندازد.
پارسیان و من : رستاخیز فرا میرسد
خلاصه: شخصیت اصلی جلد آخر، بردیا است. نوجوانی پانزده ساله که با استعداد، مرفه و برای یادگرفتن مشتاق است؛ اما از محبت پدر و مادر بی بهره است. مادرش مرده و پدرش نیز در پی خوشگذرانی است و بردیا را تنها گذاشته. هنگامی که فیل پدرش یاد هندوستان میکند، بردیا مجبور میشود ایران را ترک کند و به خارج از کشور، پیش پدرش برود. او از اینکه مجبور است قصری که در آن بزرگ شده را ترک کند و قرار است از وطنی که عاشقانه دوستش دارد، جدا بیفتد، غمگین و دلسرد است. هواپیمایی که بردیا در آن قرار دارد بر کوهی برهوت و دور افتاده سقوط میکند و بردیا تنها بازمانده از این سقوط است. این سرآغاز ماجراجویی اوست. به کمک دوستی به گذشته میرود؛ به زمان پادشاهی کوروش بزرگ. ناگهان او شاهزاده و پسر کوروش است. دوستش به او می گوید باید این ماجرا را به پایان برساند.
شخصیت ها: بردیا روایتگر داستان فتح بابل به دست کوروش می شود. همچنین کوروش تنها شخصیت اسطوره ای مهم و مطرح این جلد است.
نویسنده برای جلد آخر مجموعه خود، دست روی موضوع و شخصیت پر حاشیه و چالش برانگیزی گذاشته. کوروش؛ کسی که داستان های ضد و نقیض فراوانی در موردش وجود دارد. آرمان آرین، در میان این تناقص ها، بهترین ها را برای او انتخاب کرده. بهترین هایی که برخی از آنها مدرک تاریخی معتبری ندارند. البته این موضوع به ما ربطی ندارد. چرا که این رشته سر دراز دارد...
جای خوشحالی دارد که بردیا نسبت به دو شخصیت قبلی پخته تر است و بیشتر اوقات واکنش های مناسبی از خود نشان می دهد. او دارای نکته ی قوت طلایی سیاوش نیز هست. اما نکته منفی بارزی وجود دارد؛ ساختار جلد سه، بیشتر شبیه جلد یک است تا جلد دو. یعنی ما بیشتر شاهد ماجراجویی های بردیا هستیم تا کوروش. با اینکه کوروش موضوع اصلی داستان است، اما نقش کمی ایفا میکند. نویسنده اغلب توصیفات زیبا، افسانه ای و گاها اغراق آمیز(حتی برای کوروش!)، به نافش می بندد و سخنان گهربار و شورانگیز از قول او نقل میکند. این چیزی نبود که انتظار داشتم و دلم میخواست نویسنده داستان های بیشتری از کوروش را به تحریر در آورده باشد.
حتی در ماجرای فتح بابل که در این کتاب به صورت داستان بلند در آمده ، نویسنده از نقش کلیدی کوروش کاسته. فکرکنم همه می دانند کوروش بود که با ایده ی زیرکانه ی خود راهی برای نفود به بابل پیدا کرد؛ اما آقای آرین در کتاب خود، این ایده را به داریوش نسبت داده! درست است که این اثر اقتباس آزاد است اما این اقتباس نباید باعث تحریف تاریخ بشود!
بعد از این ماجرا، نویسنده گوشه چشمی هم به داستان بردیا و داریوش و کمبوجیه می اندازد.دوست داشتم نویسنده نگاهی نو به کمبوجیه داشته باشد؛ به خصوص که امروزه باستان شناسان در حال کشف مدارکی هستند که خلاف ادعاهایی را ثابت میکند که بر علیه کمبوجیه به ثبت رسیده اند.
در نهایت جمع بندی کتاب، من را که از دنباله دار بودن مجموعه نا امید بودم ،غافلگیر کرد. در طول کتاب ها مدام با خودم فکر میکردم چرا این سه نوجوان باید مهم و خاص باشند؟ اصلا چرا این اتفاقات برای آنها اتفاق می افتد؟ وقتی نویسنده این سه شخصیت که هر کدام مرتبط با کتابی مجزا بودند را با یکدیگر مواجه کرد، این سوالات کنار زده شد و فهمیدم اشتباه کرده ام که فکر میکردم این داستان ها دنباله ی یکدیگر نیستند. نویسنده ایده ی واقعا جذابی برای پایان در چنته داشت اما حیف که این پایان، پرداخت خوبی نداشت. پایانی که می توانست بهترین نقطه ی عطف مجموعه ی او باشد. در واقع پایان جوری بود که انگار نویسنده خسته شده و میخواهد هر چه زودتر پرونده ی این کتاب را ببندد. اتفاقات خیلی سریع رخ دادند. همانطور که پیش تر گفتم بدون هیچ حس تنش یا نگرانی، خیر بر شر پیروز شد.
اهریمن که در سه جلد با نام های مختلفی حضور داشت، شخصیتی منفعل بود؛ درصورتی که می توانست کارهای بیشتری انجام دهد و نقش کلیدی تری داشته باشد.
مجموعا این جلد را کمتر از جلد دو و بیشتر از جلد یک دوست داشتم.
یکی از قسمت های کتاب که کمترین علاقه ی من را به خودش جذب کرد یا بهتر است بگویم اصلا از آن خوشم نیامد ماجراهای عاشقانه ای بود که در هر سه کتاب چپانده شده بود. در حقیقت به نظرم خنده دار و بسیار سطحی بودند.
در جلد سه، فصل ۱۳ و ۱۴ نمونه از ان وجود دارد. فصل چهارده با عنوان عاشقانه در کوهستان، همانطور که گفتم آنقدر مسخره بود که کامل نخواندمش و از آن رد شدم.(متاسفم) شخصیتی که عاشق شده، بردیای پانزده ساله است که نیم ساعت نشده، (مثلا!) عاشق و مجنون دختری میشود که به تازگی با او آشنا شده؛ از قضا در همان لحظه دختر هم عاشق بردیا شده است! عاشقانه هایی که نویسنده نوشته، بیشتر شبیه آن دسته کارهایی است که از برخی بچه ها سر میزند و بقیه با دیدنش می گویند: دهه نودی گودزیلا! یا، وقتی ما همسن این بچه بودیم، ال را از بل تشخیص نمی دادیم؛ آن وقت این بچه ی ورپریده محو لب سرخ و موی کمند و مژه های بلوطی شده! (برای داستان اردشیر و سیاوش هم همچین چیزی صادق است.) نمیدانم از این ماجرا چه برداشتی میکنید؛ شاید فکر کنید دارم شلوغش میکنم اما به هرحال تصوری که برای من ایجاد شده این نبود که با خودم بگویم وای چه عشق زیبا و پاکی! بلکه اولین چیزی که به ذهنم آمد، بچه ای بود که به بلوغ زودرس رسیده!
دو مرد همراه زنی با موهای رها و بلند، کمی حرف زدند و بعد هر سه از شیپ تپه ای کنار رود پایین رفتند و زیر پلی بزرگ و سنگی غیبشان زد! ما هم به روی پل پیچیدیم و صداهای شهوت آلودی که با نجوای امواج گذرا می آمیخت و از زیر پل بر می خاست، شنیدیم و گذشتیم.
جلد سه، فصل ۳
در جلد دو، فصل ۶ می بینیم که آرمان آرین برای دو شخصیت اصلی داستان، رستم و سیاوش، شخصیتی چشم چران ساخته که دختران برهنه را از روی لذت دید می زنند. در ادامه سیاوش که نوجوانی سیزده ساله است، می خواهد با دختری احتمالا همسن خودش همخوابی داشته باشد! خلق کردن چنین ویژگی هایی برای شخصیت تاثیر گذاری مانند رستم، چندان آموزنده نیست. به علاوه اگر نویسنده مخاطب خود را کودک و نوجوان می داند و برای آنها کتاب نوشته، باید بداند که لزومی ندارد در آثاری در این رده ی سنی به همچین نکاتی اشاره کند! مانند نکته ای که در بریده ی جلد سه مشاهده می فرمایید! به خصوص که این ماجرایی که نویسنده از خودش تعریف کرده، جزئی ترین جزئیاتیست که می توانید تصور کنید و هیچ دخلی به داستان ندارد.
سخن آخر: با تمام نکات مثبت و منفی که در مورد مجموعه پارسیان و من گفتم(فکر کنم بیشتر نکته ی منفی گفته باشم؛ امان از این منفی نگری)، میخواهم بگویم مجموعه ای بود که ارزش خواندن را داشت. لابد الان فحش می دهید که فلان فلان شده، انقدر نقص های کتاب را تو چشممان فرو کردی که تهش بگویی کتاب خوبیست بروید بخوانید؟! خیر. علاوه بر نقص ها از خوبی های کتاب هم گفتم. هرچند فانتزی قابل قبولی نداشت. بزرگترین نقطه ی قوت قلم آرمان آرین، توصیفات دقیق و صحنه پردازی خلاقانه ی اوست. به طوری که شما پیش زمینه ی کاملی از آنچه لازم است دریافت میکنید و می توانید خود را در میان کتاب مجسم کنید. به شخصیت پردازی او نمی توان گفت ضعیف؛ هرچند هنوز جای بهتر شدن دارد. عشق به ایران و تاریخ آن است که باعث می شود او قلم بزند؛ به همین دلیل است که هنگام خواندن آثار او، این عشق به خواننده نیز سرایت میکند. فکر میکنم کسانی مثل من که از قبل داستان های شاهنامه را خوانده اند، با خواندن پارسیان و من دوباره مو به تنشان سیخ بشود و علاقه ی فزون تری به اساطیر آن در قلب خود احساس کنند. و اثر خوبی باشد برای معرفی افسانه های ایرانی به کودکان و نوجوانان. فکر میکنم باید چنین آثاری حمایت و نویسندگان برای خلق این آثار تشویق بشوند تا اگر فیلمی مانند سیصد هم ساخته شد، حرفی برای گفتن نداشته باشد...
مطلبی دیگر از این انتشارات
در اتاق ۱۰۱ چه بر سر آدمها میآید؟!
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقدکتاب "نقشه هایی برای گم شدن"
مطلبی دیگر از این انتشارات
من قاتل پسرتان هستم!