قمارباز | بنماند هیچش الّا هوس قمار دیگر...

رمان «قمارباز» اثر «فیودور داستایوسکی»، نویسنده نامدار روس است. این اثر که در سال 1867 منتشر شده است، داستان فراز و نشیب یک خانواده متمول روس درگیر قماربازی است. در این رمان، داستان فراز و نشیب مالی و تلاطم روانی این خانواده را از زبان «الکسی ایوانوویچ»، معلم سرخانه‌ی فرزندان خانواده می‌شنویم. البته که خود او نیز به علت عطش بسیار به قماربازی، روزگاری همچون این خانواده دارد.

عکس از کافه بوک
عکس از کافه بوک

می‌توان نمونه‌های متعدد از رمان‌هایی را برشمرد که برآمده از تجربیات و زندگی شخصی نویسندگانشان بوده‌اند: از آثار جلال آل احمد که بازتابی از شخصیت ماجراجوی اوست تا جان اشتاین‌بک و جورج اورول که به ترتیب رمان‌هایی چون «خوشه‌های خشم» و «آس و پاس‌ها در پاریس و لندن» را به نگارش در آوردند. داستایوسکی نیز از این قاعده مستثنی نیست و می‌توان چندی از آثارش را برایند زندگی نه چندان بلند او [که به 60 سال هم نمی‌رسد] دانست. «قمارباز» تجربه‌ای از دوران قماربازی داستایوسکی و باخت‌ها و بدهی‌های اوست. از این رو، این رمان کوتاه ضمن ارزشمندی ادبی خود، تجربه‌ای است گران بها که داستایوفسکی در آن تحلیل‌های روانی جالب توجهی را ارائه نموده است.

عکس از ویکیپدیا
عکس از ویکیپدیا

داستایوفسکی در قمارباز، برای شکل‌دادن به درون‌مایه اثر خود، تا حدی از نمادگرایی بهره برده است. اولین نماد را می‌توان شهری دانست که داستان در آن جریان دارد: رولتن‌بورگ. سروش حبیبی در ترجمه خود، «قمارشهر» یا «شهر بازی» را به عنوان معادل فارسی «رولتن‌بورگ» پیشنهاد می‌دهد. شهری خیالی در آلمان که در آن الکسی ایوانوویچ به همراه ژنرال، دختر خوانده‌اش پولینا، و دو فرزند کوچکش زندگی می‌کنند. در کنار این خانواده، چند اشراف زاده فرانسوی نیز حضور دارند: مارکی دو گریو که شریک ژنرال محسوب می‌شود، و بلانش دوکومنژ به همراه مادرش که ژنرال در اندیشه ازدواج با اوست. همچنین آستلی، سرمایه‌دار انگلیسی نیز با الكسي و خانواده ژنرال در ارتباط است. کشاکش این ترکیب اروپایی در «قمارشهر» داستایوسکی، خط داستانی «قمارباز» را تشکیل می‌دهد.

در مرکزیت این داستان[که به صورت اول شخص روایت می‌شود]، الکسی ایوانوویچ را داریم؛ شخصیتی قمارباز و ماجراجو که بعضا رفتارهای نامتعارفی از خود نشان می‌دهد و اطرافیان خود را به چالش می‌کشد. الکسی سر سازگاری با اشراف فرانسوی و آلمانی ندارد، در مقابل ژنرال حاضرجواب است، و علی‌رغم دلباختگی به پولینا رفتارهای غیرقابل پیش‌بینی از خود بروز می‌دهد. با این حال، آستلی تنها کسی است که الکسی در برابرش رفتاری اشراف‌منشانه و موجه دارد.

الکسی در نیمه ابتدائی داستان، عموما شخصیتی است که از زاویه دید او دیگر شخصیت‌های داستان را مشاهده و تفسیر می‌کنیم. ژنرال[که در اصل سرهنگ است اما خود را ژنرال صدا می‌زند!]، به همراه شرکای فرانسوی خود در انتظار خبر مرگ خاله‌ی ثروتمند و بیمارش است تا با ارثیه‌ی او، با بلانش دوکومنژ ازدواج کند. از سوی دیگر، بلانش و دوگریو، هر دو در انتظار ارثیه‌ی ژنرال هستند تا بتوانند از این ثروت، بهره‌ای ببرند. داستایوسکی با در مرکزیت قراردادن الکسی، به دورویی و ظاهرآرایی‌های دروغین اين افراد اشاره می‌کند. در كنار ارتباط پركنايه الكسي با ژنرال و دوستانش، او با پولينا ارتباط پيچيده‌اي دارد. تفاوت‌هاي اخلاقي و رفتاري پولينا با اطرافيان خود و تنهايي رخوت‌انگيز الكسي، او را دچار نوعي عشقی مازوخیستی و جنون‌آميز به پولينا مي‌كند. با اين حال و از سوي ديگر، علت مبهم بدهي‌هاي مالي پولينا و ارتباط پنهاني او با دوگريوي فرانسوي، الكسي را دچار نوعي ترديد و شك به پولينا مي‌نمايد. اين احساس دوپهلو كه در برهه‌هاي مختلف داستان نوسان مي‌كند، الكسي را درگير رفتارهاي عجيب و نامتعارف مي‌نماید؛ به خاطر پولينا، حاضر به تمسخر يك كنت آلماني مي‌شود و از سوي ديگر به قماربازي و بحث و جدل با ژنرال و دوگريو روي مي‌آورد.

هشدار: ادامه مطالعه این متن، باعث لو رفتن قسمت های مهم کتاب می شود. چنانچه قصد مطالعه کتاب را دارید، از ادامه مطالعه این متن صرف نظر کنید.

ورود خاله ژنرال(که در داستان مادربزرگ صدا زده می‌شود) به رولتن‌بورگ اما داستان را دچار سرعت و تعلیقی مثال‌زدنی می‌کند. مادربزرگی که همه در انتظار مرگش بودند، برای ادامه درمان بیماری خود به اروپا می‌آید و تمامی افراد خانواده را دچار شوک و شگفتی می‌کند. نوع شخصیت‌پردازی مادربزرگ در «قمارباز»، نماد آن دسته از اشراف است که سبک زندگی اشرافی، خوی ناآرام آنها را تغییر نداده است. مادربزرگ صریح، درشت‌کلام، لجباز و بداخلاق است؛ نکته کلیدی داستان در دیدار او از قمارخانه شهر رقم می‌خورد. تصویری که داستایوسکی از عطش و اصرار(بخوانید لجاجت) مادربزرگ برای قماربازی به ما نشان می‌دهد، باورپذیر و ملموس است. مادربزرگ در ابتدا و با خوش‌اقبالی، پیاپی در قمار برنده می‌شود و پولی هنگفت به چنگ می‌آورد. اگر چه ژنرال و دوگريو براي منصرف‌كردن مادربزرگ، حتي تا كازينو نيز او را همراهي مي‌كنند، اما عطش و طمع برای کسب پول بیشتر، دوباره وي را به پای چرخ رولت می‌كشاند. مادربزرگ اين بار پیاپی می‌بازد و می‌بازد تا اینکه تمامی پول نقد او تمام می‌شود. لجاجت برای بازی بیشتر حتی او را وادار به نقدکردن اوراق مالی‌اش می‌کند. مادربزرگ دوباره به میز سبز کازینو برمی‌گردد و دوباره تمامی ثروتش را از دست می‌دهد. ما عطش جنون‌آساي مادربزرگ را از زاويه ديد الكسي(كه در بيشتر بازي‌ها، در كنار اوست) به خوبي حس مي‌كنيم. مادربزرگ، يا اكنون قماربازي كه تمامي ثروتش را به باد داده، با نارضايتي به روسيه باز مي‌گردد. حضور مادربزرگ در رمان اگر چه كوتاه است اما تاثير او همچون يك رعد بر داستان نقش مي‌بندد.

عکس از دادرسان سیمرغ عدالت
عکس از دادرسان سیمرغ عدالت

با بازگشت مادربزرگ به روسيه، «قمارباز» وارد فازي جديد در روايت خود مي‌شود. بلانش دوكومنژ و دوگريو، نااميد از ثروت نابودشده‌ي ژنرال، او را رها مي‌كنند. و ژنرال در غم از دست‌دادن ثروت و معشوق خود، به جنون و روان‌پريشي دچار مي‌شود. ژنرال كه تا پيش از اين جنون به طرز وسواس‌گونه‌اي به تصور ديگر اشراف شهر از خود و خانواده‌اش (به عنوان يك خانواده اشرافي روس) اهميت داده و حتي الكسي را به خاطر رفتارهاي سبك‌سرانه‌اش نسبت به اشراف شهر مورد شماتت قرار مي‌دهد، حال كه ثروت خود را بر باد رفته درمي‌يابد، ز غوغاي جهان فارغ و بي‌توجه به تعارفات و تشريفات اشرافي‌گري، در جنون و عشق خود به بلانش غوطه‌ور مي‌شود.

حضور مادربزرگ و بر باد رفتن سرمايه و ثروت خانواده و پيامد‌هاي آن، در اصل بر درون‌مايه اخلاقي «قمارباز» تاكيد دارند. داستايوسكي به دور از كليشه و شعارزدگي، كوته‌نظري و نابخردي مادربزرگ و ژنرال را نشانه مي‌رود و با توصيفي دقيق و با زاويه ديدي درست، اين بي‌خردي را به باد انتقاد مي‌گيرد.

در تعبیری تاریخی‌، شخصیت‌های داستان اشاراتی ظریف به خلق‌وخو و مراودات ملل اروپایی در قرن 19ام دارند. الکسی( بخوانید مردم روسیه) در طول داستان، نظاره‌گر ژنرال و خانواده‌اش (نمادی از اشراف و درباریان روس) است که ثروت خود را با کوته‌بینی از دست می‌دهند. او که با رفتارهایش، زندگی مدرن اروپایی را به چالش می‌کشد، با دوگریو و بلانش(بخوانید فرانسه) سر سازگاری ندارد، انگلیسی‌ها را خونسرد و نچسب قلمداد می‌کند و کنت وورمرهلم(بخوانید آلمان) را مغرور دانسته و لهجه‌اش را به سخره می‌گیرد، لهستانی‌ها را تازه به دوران رسیده می‌داند و حتی قصد تف انداختن در قهوه کشیش را می‌کند.

شایان ذکر است که روسیه، در شرقی‌ترین نقطه اروپا، عموما با دید بالا به پایین دیگر ملل اروپا مواجه بوده است. سرزمینی سرد، هم در طبیعت و هم در تاریخ و سیاست، که پادشاهانی عموما بی‌رحم و درنده خو بر آن حکومت کرده‌اند. سرزمینی که در تاریخش، ایوان مخوف را از سر گذارنده و حتی در نقطه عطف تاریخ نوین خود، پادشاهی را بر تخت سلطنت می‌بیند که سن پترزبورگ را با تلاش جان‌فرسای هزاران کارگر بنا می‌نهد. سرزمینی که مردمانش در اوج ماجراجویی‌ و قدرت‌طلبي درباريان در سیاست اروپا، در فقر و تيره‌روزي غوطه‌ور بوده‌اند و حتي انقلاب كبيرشان هم پوچ و توخالي رخ نمايانده است.

از این رو قمارباز را می‌توان در برداشتی تاریخی-اجتماعی، خطابه‌ی تند و تیز داستایوسکی نسبت به اوضاع سیاسی روسیه دانست. او در این کتاب، مانیفست سیاسی خود را در قامت «الکسی ایوانوویچ» ایراد می‌کند و طبقه اشرافی روسیه را هدف می‌گیرد؛ افرادی همانند مادربزرگ که سودای ثروت بادآورده دارند و تغییرات پرسرعت اروپا و دیگر ملل اروپا را با سستی و تن‌پروری نظاره می‌کنند. افرادی که بی‌تحرکی و انفعال آنها در دیگر آثار نویسندگان روس نیز دست‌مایه بررسی بوده و چه بسا همین رخوت، زمینه‌ساز سقوط ایشان و برانگیخته شدن شعله‌های انقلاب بلشویکی روسیه بوده باشد.

نیکلای دوم، آخرین تزار روسیه - عکس از برترین ها
نیکلای دوم، آخرین تزار روسیه - عکس از برترین ها

ادامه‌ی داستان دوباره با محور قراردادن الكسي ايوانوويچ دنبال مي‌شود. الكسي كه از وضعيت نابسامان خانواده ژنرال بي‌نصيب نبوده و در موقعيتي معلق به سر مي‌برد، ناگهان پوليناي مرموز را در اتاق خود مي‌بيند. شيمي پيچيده الكسي و پولينا در اينجا كمي روشن‌تر مي‌شود و درمي‌يابيم كه پولينا در تمامي اين مدت، به دوگريوي فرانسوي بدهكار بوده است. الكسي براي به دست آوردن توجه پولينا، اين بار با اشتياق و انگيزه‌اي جنون‌آميز راهي قمارخانه مي‌شود و بي‌‌مهابا همچون تشنه‌اي كه خود را سيراب مي‌كند، به قمار مشغول مي‌گردد. توصيف درخشان و قلم هنرمندانه داستايوسكي در توصيف حالات رواني الكسي و قماربازي او، به وضوح تفاوت جو قمارخانه را با ديگر نقاط داستان نيز نمايش مي‌دهد. الكسي پس از قماربازي و با جيب‌هايي مملو از پول و به اميد اميدبخشي و شادمان كردن پولينا پيش او بازمي‌گردد. با اين حال واكنش غيرمنتظره پولينا، ابراز تنفر از الكسي و راندن او از خود است زيرا احساس مي‌كند كه الكسي قصد دارد تا با پرداخت بدهي، او را بخرد. پولينا كه در حال نه چندان هشيارانه‌ي خود، به طور ضمني از علاقه به آستلي انگليسي سخن مي‌گويد، الكسي را ترك مي‌كند و به آستلي پناه مي‌برد. اگرچه داستایوسکی، تلاش زیادی برای استفاده از رابطه الکسی و پولینا در خط داستان کرده، اما مبهم بودن این ارتباط(که در نهایت هم به سرانجام نمي‌رسد)، از جمله نقاط ضعف «قمارباز» است که ضعف بعدی داستان را برجسته‌تر مي‌کند.

قوس شخصيتي الكسي در ادامه داستان و با پيوستن او به بلانش دوكومنژ و عزيمتشان به پاريس، نه تنها به تكامل، بلکه حتی به نوعی شکست مي‌رسد. الکسی پس از پایان نه چندان بامعنای رابطه خود با پولینا، به سرعت وارد رابطه با بلانش مي‌شود؛ شاید بتوان این رابطه جدید را با شخصیت مازوخیستی الکسی و نیز عشق مالیخولیایی او به قمار(که در قماربازی‌های او به خوبی نشان داده شده) که حال جایگزین عشق به پولینا شده توجیه نمود، اما داستایوسکی در اقناع مخاطب خود(با دلایلی که بیان شد) شکست مي‌خورد و حتی با پذیرش آنچه که پیشتر ذکر شد نیز قواعد داستان خود را زیرپا مي‌گذارد. الكسي که حال سرطان قمار تمامی وجودش را فرا گرفته، نه فقط قمارخانه‌ی رولتن‌بورگ که تمامی هستی‌اش را همچون یک بازی قمار مي‌بیند و باور دارد كه مي‌تواند با هر بار قماربازي، ثروتي بادآورده را به دست آورد. از اين رو، تمامي ثروت به دست آمده از قمار را در اختيار بلانش قرار مي‌دهد و او نيز تمامي اين ثروت را فداي تجملات و ظاهرآرايي‌هاي اشرافي خود مي‌كند. نفرت‌انگيزي و وقاحت شخصيت بلانش با ارتباط موازي او با ديگر اشراف، شكل برجسته‌تري به خود مي‌گيرد و در نهايت هم با ژنرال عاشق‌پيشه كه به خاطر او تا پاريس سفر كرده، به اوج خود مي‌رسد.

الكسي در ادامه مسير پر افت و خيز خود، به فقر و زندان دچار مي‌شود و در پایان، در حالی که بر روی نیمکت یک پارک نشسته(نیمکت پارک در قمارباز معمولا عنصر مهمی در واکاوی و حلاجی درونیات الکسی بوده است و این بازگشت را نمی‌توان تصادفی دانست) و سرگردان و بلاتکلیف به آینده نامعلوم خود می‌اندیشد، آستلی را می‌بیند. کسی که در میان تمامی شخصیت‌های داستان، عاقل‌تر و محتاط‌تر به نظر مي‌رسد، الکسی را برای پیش‌داوری‌ها و قمارهای بي‌اندازه‌اش، سرزنش مي‌کند و از عشق همیشگی پولینا به او(الکسی) خبر مي‌دهد. خبری که در اصل وسیله‌ایست برای هشیارکردن الکسی و دادن هدفی جدید به او برای شروع یک زندگی جدید. اما الکسی(بخوانید قمارباز!) که چیزی جز هوس قمار ندارد، قمار را انتخاب مي‌کند و وعده‌ی واهی پایان دادن به قمار را به خود مي‌دهد:

«گاهی آخرین گولدن،چه کارها مي‌کند! و اگر شکستم را پذیرفته بودم، اگر جرئت تصمیم نمي‌داشتم چه شده بود؟... فردا، فردا همه‌ چیز تمام خواهد شد!»
الکسی ایوانوویچ

شاید بتوان بیشتر از این پیش رفت و «قمارباز» را بیانگر انتخابی فلسفی در باب زندگی دانست. از دید داستایوسکی، زندگی قماری است بزرگ که هر کس به هر شکل در آن بازی کند، در نهایت بازنده خواهد بود؛ چه آن کس که بي‌مهابا بازی مي‌کند و چه آن کس که حساب و کتاب مي‌کند و احتمالات را مي‌سنجد، در برابر قمارشهر دنیا بختی برای پیروزی نخواهد داشت و تلاش رقت‌انگیز آدمی برای غلبه بر آن، همچون ریسمانی است که عصای موسی تقدیر، آن را خواهد بلعید. نتیجه انتخاب هر چه باشد، ورای قدرت ماست.

«من نمي‌دونم هر کدوممون یه سرنوشتی داریم یا تصادفی عین یه پر با نسیم، این طرف و اون طرف مي‌ریم؛ فقط مي‌دونم نمي‌تونیم همه چیز رو، همه کارها رو به اختیار خودمون انجام بدیم.»
فارست گامپ
فارست گامپ(1994) - عکس از The Daily Edge
فارست گامپ(1994) - عکس از The Daily Edge

قمارباز بدون شک برجسته‌ترین اثر داستایوسکی نیست؛ با این حال تلاش 26 روزه‌ی او برای نگارش این رمان، اثری است که علي‌رغم نقطه‌ ضعف‌هایش، در خور توجه بوده و ویژگی‌های روانکاوانه دیگر آثار او را کمابیش در خود جای داده است. فارغ از اینکه از «قمارباز»، یک مانیفست سیاسی، یک اثر اخلاقی درباره قمار و اعتیاد نمادین انسان به مادیات، و یا حتی اثری فلسفی در باب تقدیرگرایی و اختیار باشد، خواندن آن خالی از لطف و حکمت نیست.


https://virgool.io/@mohsen_m/in-praise-of-doubt-e5evbuzkb2wf
https://ketabaz.ir/kite-runner-jmauehwjlhfu
https://ketabaz.ir/savushun-clgae67gejhd
https://vrgl.ir/YTTWp
https://virgool.io/@mohsen_m/little-prince-ecyad6jgatln
https://virgool.io/@mohsen_m/gadfly-fe0nybutv4bn