ویرگول
ورودثبت نام
mohsen mahmoodzadeh
mohsen mahmoodzadeh
خواندن ۱۲ دقیقه·۳ سال پیش

شازده کوچولو | از کودک معصوم تا جادوگر

کتاب «شازده کوچولو» از آنتوان دو سنت اگزوپری، نویسنده و خلبان فرانسوی است. این اثر درخشان که برای نخستین بار در سال 1943 منتشر شد، در زمره پرفروش‌ترین و ترجمه‌شده‌ترین آثار جهان است.

https://taaghche.com/book/12405

ایده «شازده کوچولو» در حالی متولد شد که آنتوان دوسنت اگزوپری در حال پرواز بر فراز آسمان، به علت نقص فنی در صحرای آفریقا به زمین نشست. حضور اجباری چند روزه او در صحرا، سرمنشأ پیدایش و بعدها خلق اثر «شازده کوچولو» شد. این اثر فناناپذیر با زبانی ساده، پیچیده‌ترین سوال‌های زندگی انسان را مطرح کرده و به یاد مخاطب می‌آورد. شاید عجیب باشد که این اثر در سال‌های صنعتی پر جنب و جوش میانه قرن بیستم و در هیاهوی جنگ‌ دوم جهانی به نگارش درآمده و شاید هم بعید نباشد که این وقایع، اگزوپری را به نوشتن اثری فلسفی در باب زندگی و عشق، تشویق نموده باشد؛ اثری کوتاه اما دربردارنده و برانگیزنده سوال‌هایی به درازای عمر بشر.

شازده کوچولو داستان شاهزاده‌ای را روایت می‌کند که بر سیارکی به نام ب612 زندگی می‌کند. او در این سیاره کوچک، با هرس کردن گیاهانی هرز و زائد به نام بائوباب و پاک‌کردن آتشفشان‌ها، به زندگی می‌پردازد تا اینکه گل رزی در این سیارک شروع به رشد می‌کند. شازده کوچولو به پرورش و مراقبت از گل ادامه می‌دهد تا اینکه گل روییده می‌شود. گل پس از رویش، با غرور و خودخواهی، شازده را از خود رنجیده می‌کند و سپس شازده کوچولو، سیارک خود را ترک می‌نماید و به راهی جدید قدم می‌گذارد...

نکته: اگرچه شازده کوچولو داستانی کوتاه دارد که دانستن پایان آن نیز، بدون تأمل در آن، کمکی به مخاطب نمی‌کند، اما اگر باز هم در خواندن این کتاب مصمم هستید و قصد ندارید از چند و چون ماجرا آگاهی پیدا کنید، می‌توانید از ادامه مطالعه این متن صرف نظر کنید.

نکته: بخش‌هایی از این متن، بر اساس پادکست «جادوی راه» آقای مجتبی شکوری به نگارش درآمده است.

https://castbox.fm/episode/%D8%B1%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D9%88-%D8%B1%D8%A7%D9%87%3A-%D9%81%D8%B5%D9%84-%D8%A7%D9%88%D9%84%D8%8C-%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA-%D8%AF%D9%88%D9%85%3A-%D8%AC%D8%A7%D8%AF%D9%88%DB%8C-%D8%B1%D8%A7%D9%87-id2598530-id318045140?country=us

همه ما با معصومیتی دوست‌داشتنی به دنیا می‌آییم. معصومیتی که همه را صاف و ساده، مهربان و خیرخواه، و لطیف و نازک قلمداد می‌کند. اما زندگی با آن نرمش و لطافتی که مدنظر ماست پیش نرفته و به قول حافظ «دور گردون بر مراد ما نمی‌رود». چنانچه بخواهیم مسیر زندگی را از دید روانشناس و روانکاو سرشناس، کارل گوستاو یونگ، و بر اساس کهن‌الگوها تعریف کنیم، این راه طولانی به هفت گام تقسیم می‌شود و یا به عبارت بهتر، در این مسیر هفت شخصیت را در پیش خواهیم داشت:

1. کودک معصوم

کودک معصوم، سرشار از خوش‌بینی و انتظار از زندگی است و باور دارد که «خواستن، داشتن است». از آنجا که او در حصار انتظارات خویش و در انتظار ناجی و کمک از دیگران است، شخصیت ضعیفی دارد.

بسیاری از ما هنوز در طول زندگی‌مان از این سرزمین «خوش‌بینی» خارج نشدیم و در انتظاریم که چیزی یا کسی از بیرون، شرایط متفاوتی برای‌مان رقم بزند. بسیاری از ما هنوز واقعیت‌های تلخ زندگی را نتوانسته و یا نمی‌توانیم بپذیریم. این واقعیت‌ها از مشکلات بزرگ (مانند جنگ‌ها، بی‌مسئولیتی‌ها و فسادهای سیاسی و اجتماعی) گرفته تا کوچک‌ترین یا شخصی‌ترین مشکلات‌مان (مانند مرگ و فقدان یک عزیز، بیماری، محدودیت‌های جسمی و استعدادی و ...) وجود دارند اما ما هنوز در حصارشان هستیم. ما کودکان معصومی هستیم که وجود رنج را نفی می‌کنیم در حالی که رنج، حقیقت انکارناپذیر زندگی‌مان است. اولین گام در پذیرش آن دسته از مشکلات‌ که حل‌شان خارج از توانایی ماست، پذیرش‌شان است. بسیاری از افراد، هنوز رنج را به عنوان بخشی از زندگی نپذیرفته‌اند. از این رو یا در افسردگی فرو می‌روند و یا پرخاشگر شده و از دیگران پرتوقع می‌شوند.

تصویر از ورایتی
تصویر از ورایتی

2. یتیم

«یتیم» به جای خوش‌بینی، واقع بین است. او در می‌یابد که باید خود منجی زندگی خویش باشد. پس از «باید»‌ها به «هست‌»ها می‌رسد و انتظارات خود را از دیگران به حداقل می‌رساند. حرکت از «کودک معصوم» به «یتیم»، سخت‌ترین گام این راه است. چرا که بسیاری از افراد نمی‌توانند راه خود را از کودک معصوم به یتیم پیدا کنند. «یتیم» در این گام، «رنج» را می‌پذیرد و در زیستن فعالانه(و نه منفعلانه) با رنج، تجربه کسب می‌کند.

در «شازده کوچولو»، شازده پس از دیدن بی‌مهری از سوی گل خود، اولین سیلی را از زندگی می‌خورد و با رنجیدگی خاطر، سیارک خود را ترک می‌کند. می‌بینیم که اگر او تصمیم به ترک سیارک خود نمی‌گرفت، اصلا داستان زندگی و سفر او هم وجود پیدا نمی‌کرد! شازده کوچولو، با این تصمیم، از یک «کودک معصوم» تبدیل به موجودی جدید به نام «یتیم» می‌شود. گل رز به تعبیری شاعرانه، همان «که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها»ی هر قصه عاشقی است.

3. جستجو‌گر

این گام، آغاز ماجراجویی فکری و روحی است. مرحله‌ای است که قدم در راه می‌گذاریم تا به پرسش‌های مان پاسخ دهیم. در این راه، آنچه که هست را به چالش می‌کشیم و سعی در شناختن ناشناخته‌ها داریم. تجربه تاریخ، نشان داده که هر سفری که برای کندوکاو و پرسیدن آغاز شده باشد، محکوم به تنهایی است. پس هر کس در این گام قدم می‌گذارد، تنهایی و طردشدن را تا مغز استخوان حس خواهد نمود. «جستجوگر» از سوی جهان تحت فشار قرار می‌گیرد تا به انجام روال‌های گذشته مشغول شود. اما مردان و زنان بزرگ، نقاط عطف زندگی‌شان را در چنین لحظاتی رقم زده‌اند. مولانا، در خلوت با شمس و کناره‌گیری از جهان، پاسخ‌های خویش را درمی‌یابد و مخالفت‌های اطرافیانش را تاب می‌آورد؛ پیامبر خاتم(ص) در غار حرا، حقیقت را جستجو می‌کند؛ و فریدون در البرز، پرسش‌های بنیادین زندگی‌اش را پیدا می‌کند.

«شازده کوچولو» نیز پس از ترک سیارک خود، به سیارک‌های دیگر می‌رود و در هر سیارک، از ساکن آن پرسش‌هایی ساده اما بنیادین را مطرح می‌کند.

سیارک اول: پادشاه

شازده کوچولو در نخستین سیارک، با یک «پادشاه» روبرو می‌شود. پادشاه سیارکی که جز خودش کسی بر آن ساکن نیست! با این حال، زمانی که شازده را در سیارک خود می‌بیند، فریاد می‌زند:«این هم یک رعیت!». در پادشاه عجیب این سیارک، میل تمامی پادشاهان به دستور دادن را به خوبی می‌بینیم. اگزوپری، با بیانی کنایه‌آمیز پوشالی‌بودن قدرت پادشاهان و فرمانروایان را نمایان می‌کند. پادشاهانی که «پادشاه»بودن‌شان به وجود رعیت‌ها گره خورده است. و توهم قدرتمندی، باعث شده که حقایق و حتی جریان عادی زندگی را به قدرت خود نسبت دهند!

سیارک دوم: مرد مغرور و خودپسند

سیارک بعدی، محل زندگی مردی خودشیفته بود. او در بدو ورود شازده کوچولو فریاد می‌زند: «این هم یک ستایش‌گر!». خودشیفته، دیگران را ستایشگر خود می‌پندارد، به همان منطق که چکش همه چیز را میخ می‌بیند. مرد خودپسند، نماد تمامی «بی‌ارزشی»های ما انسان‌هاست. انسان‌هایی که ارزش خود را صرفا در ظاهر خود می‌بینند و تشنه‌ی تایید و تشویق از دنیای بیرون هستند. اما حقیقت درباره ایشان همان سوالی است که شازده کوچولو از مرد خودپسند می‌پرسد:«من تو را ستایش کردم اما واقعا چه سودی برایت دارد؟».

سیارک سوم: می‌خواره

سیارک سوم، محل زندگی مردی مست و می‌خواره بود.

- چرا می می‌نوشی؟
- تا فراموش کنم.
- می‌خواهی چه چیزی را فراموش کنی؟
- سرشکستگی‌ام را.
- برای چه سرشکسته‌ای؟
- سرشکستگی‌ام از می‌خواره بودنم است.

گفتگوی کوتاه شازده و مرد می‌خواره، دسته‌ای دیگر از انسان‌ها را توصیف می‌کند که در چرخه‌ای معیوب گرفتار شده‌اند. افرادی که سعی دارند تا پوچی و بی‌ارزشی وجودی خود را با لذتی کوتاه‌مدت به فراموشی بسپارند اما این لذت کوتاه‌مدت خود باعث فزونی بی‌ارزشی‌شان می‌شود. و در پاسخ باید همان جمله‌ای را گفت که شازده کوچولو می‌گوید:«این آدم بزرگ‌ها راستی راستی چه قدر عجیب هستند!».

سیارک چهارم: تاجر

یکی از درخشان‌ترین لحظات رمان در این سیارک رقم می‌خورد. سیارکی که محل کار(و نه زندگی!) مردی تاجر است. مردی که در اندیشه ثروتمندشدن، آن قدر مشغول است که حتی فرصت صحبت‌کردن و پاسخ‌دادن به سوالات شازده کوچولو را ندارد.

«در این پنجاه و چهار سالی که ساکن این سیارک هستم، فقط سه بار مزاحم من شده‌اند. بار اول، بیست و دو سال پیش یک سوسک بود که خدا می‌داند از کجا پیدایش شده بود. صدای وحشتناکی از خودش در‌می‌آورد که باعث شد در یک عمل جمع، چهار جا اشتباه کنم. بار دوم، یازده سال پیش بود که به استخوان درد دچار شدم. من ورزش نمی‌کنم و وقت گردش رفتن هم ندارم. آدم پرمشغله‌ای هستم. این هم بار سوم... که الان است! کجا بودم؟ پانصد و یک میلیون و ...»

مرد تاجر برایتان آشنا نیست؟ چند فرد را در زندگی خود می‌شناسید که کار و پول، آنها را از لذت‌بردن از زندگی محروم کرده است؟

سیارک پنجم: فانوس‌بان

این سیارک بسیار کوچک، فقط به اندازه‌ی یک فانوس پایه‌دار و یک فانوس‌بان جا داشت. سیارکی که به سرعت، روز و شب جای خود را به هم می‌دهند و فانوس‌بان موظف به روشن‌کردن فانوس در شب و خاموش‌نمودن آن در روز است.

«شاید خودپسند و تاجر و آن‌های دیگر، اگر این مرد را می‌دیدند، تحقیر و تمسخرش می‌کردند، اما با این حال، او تنها کسی است که به نظر من کارش بی‌معنا و مضحک نیست. شاید به این دلیل که او به چیزی غیر از خودش مشغول است.»

فانوس‌بان را می‌توان نمادی از افراد در بند تله «ایثارگری» دانست. افرادی که به قدری به دستورات دیگران مشغولند که دیگر وقتی و توانی برای توجه به خود ندارند.

سیارک ششم: جغرافی‌دان

سیارک ششم، محل زندگی یک جغرافی‌دان بود. او در بدو ورود شازده کوچولو با صدای بلند گفت:«این هم یک کاشف!».

- سیارک شما خیلی قشنگ است. اقیانوس هم دارد؟
- نمی‌دانم.
- کوه چه طور؟ شهر، رودخانه، بیابان؟
- از این‌ها هم خبری ندارم.
- ولی شما جغرافی‌دان هستید.
- درست است اما کاشف که نیستم. جستجو‌کردن کار جغرافی‌دان نیست... مقام جغرافی‌دان برتر از آن است که برود و بگردد. او از دفتر کار خود بیرون نمی‌رود، بلکه کاشفان به ملاقات او می‌روند.... راستی تو هم که از راه دوری می‌آیی، پس تو هم کاشفی! تو باید درباره‌ی سیاره‌ات برای من توضیح دهی.
- سیارک من خیلی کوچک است. سه آتش‌فشان دارم که دو تا از آن‌ها فعال و یکی خاموش است. یک گل هم دارم.
- نه نه! ما دیگر گل‌ها را یادداشت نمی‌کنیم.
- چرا؟ گل که زیباتر است.
- برای این که گل فانی است.

جغرافی‌دان‌ها همان مردمانی هستند که دانش‌شان آنها را از تحرک بازداشته است؛ دانش و عقل‌گرایی افراطی که مانع از بروز عشق و زیبابینی از سوی آن‌ها شده است؛ دانشی که معنویات را نفی می‌کند...

سیارک هفتم: زمین!

در نهایت جستجوی شازده کوچولو، او را به زمین می‌کشاند. او در زمین نیز، پرسش‌گری و جستجو را رها نمی‌کند و از مار و گل‌ها نیز می‌پرسد. گریه شازده کوچولو، پس از پی‌بردن به اینکه گل سیارک او، یگانه گل رز عالم نیست، یادآور این نکته است که جستجو کردن و پی‌بردن، بهایی به بزرگی فروریختن ارزش‌های غیرواقعی در بر خواهد داشت.

4. جنگجو

حال که پس از جستجوی فراوان به پاسخ برخی از پرسش‌های زندگی‌مان رسیدیم، وقت جنگیدن برای محقق کردن آنها فرا می‌رسد. «جنگجو» دوباره از سرزمین «هست»ها به سرزمین «باید»ها برمی‌گردد، اما این بار عاقلانه‌تر. جنگجو می‌داند که چه چیز‌هایی را می‌تواند تغییر دهد و در کجا می‌تواند تاثیرگزار باشد.

آنچه که بزرگ‌ترین رقیب در این وادی است، «ترس» است و این بدان معناست که در این گام، مبارزه با ترس را بیش از هر چیزی تجربه خواهیم کرد. در کهن‌الگوی «جنگجو» می‌رویم تا اثری از خود در دنیا به جای بگذاریم. البته این «جنگجو»یی نه به معنای خشونت با دشمن که به معنای تلاش برای همراستا و همسو کردن او با خویش است؛ چرا که «جنگجو» هر چه اصیل‌تر باشد، خشونت کمتری به خرج می‌دهد(البته گاهی اوقات دشمن سرسخت است و چاره‌ای جز از میان بردنش نیست). بنابراین «جنگ» گاندی، ماندلا، مارتین لوترکینگ و ... علیه استعمار، آپارتاید و نژادپرستی، این‌گونه توصیف می‌شود. پیامبر خاتم(ص) «می‌جنگد» تا جاهلیت را ریشه‌کن کند و فریدون «می‌جنگد» تا ضحاک ماردوش را از میان بردارد.

شازده کوچولو، پس از جستجو‌های بسیار در سیارک‌های مختلف به زمین می‌رسد و پس از مدتی با یک روباه آشنا می‌شود و از او «اهلی‌کردن» را می‌آموزد.

- تو الان برای من یک پسربچه هستی مثل صدهزار پسربچه‌ی دیگر و من هیچ نیازی به تو ندارم. تو هم نیازی به من نداری. من هم برای تو روباهی مثل صدهزار روباه دیگر هستم، اما اگر من را اهلی کنی، هر دو به هم نیازمند می‌شویم. تو برای من میان همه‌ی عالم، همتا نخواهی داشت و من هم برای تو در دنیا یگانه خواهم بود.
- کم کم دارم سر درمی‌آورم. گلی هست که گمان می‌کنم مرا اهلی کرده باشد.
تصویر از wallpapercave
تصویر از wallpapercave

5. حامی

«اهلی کردن» یعنی ایجاد کردن علاقه. اهلی‌کردن یعنی گل رز شازده کوچولو بر روی سیارک ب612، با هزاران گل رز دیگر بر روی زمین، فرق دارد و این تفاوت را فقط اهلی‌شدگان می‌فهمند! اهلی‌کردن یعنی همانی که مولانا می‌گوید:

قند منی لایق دندان من...
انسان‌ها دیگر برای سر در آوردن از چیزها وقت ندارند. همه چیز را همین طور حاضر و آماده از دکان‌ها می‌خرند، اما چون دکانی نیست که دوست بفروشد، آدم‌ها بی‌دوست مانده‌اند... آدم‌ها این حقیقت را فراموش کرده‌اند، اما تو نباید فراموش کنی. تو تا زنده هستی نسبت به چیزی که اهلی کرده‌ای، مسئولی.

در کهن‌الگوی «حامی» پس از رسیدن به دستاوردها به این قدرت می‌رسیم تا ببخشیم. دستاورد شازده کوچولو، پیداکردن روباه بود. بزرگ‌ترین رقیب این وادی، «خودخواهی» است. از آنجا که شازده کوچولو در قبال گلش مسئول است، از جزیره خوشی و لذت دوستی با روباه خارج می‌شود تا به سوی گل خود بازگردد.

6. بالغ معصوم

این گام پاداش سفر زندگی است! اگر «کودک معصوم» در انتظار این بود که بهشت را از دیگران هدیه بگیرد، «بالغ معصوم» بهشت را خود می‌سازد. این گام که رنگ و بویی عارفانه دارد، اوج نشاط روحی است. از این رو «بالغ معصوم»، تجربه عمیقی از ایمان و عشق و تفسیر متفاوتی از درد و رنج را درمی‌یابد. بالغ معصوم همراه با نبض جهان می‌تپد و به توانایی نام‌گذاری جهان می‌رسد.

چاهی که به آن رسیده بودیم، شبیه چاه‌های کویری نبود... به شازده کوچولو گفتم:«عجیب است! قرقره، سطل و طناب، همه چیز حاضر است». خندید. طناب را گرفت و قرقره را به کار انداخت. قرقره مثل بادنمای کهنه‌ای که تا مدت‌ها پس از تمام‌شدن وزش باد همچنان می‌نالد، به ناله درآمد. شازده کوچولو گفت:«می‌شنوی؟ ما چاه را از خواب بیدار کردیم و او برای‌مان آواز می‌خواند.»
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

7. جادوگر

اگر «بالغ معصوم» اوج نشاط روحی است، «جادوگری» اوج رشد انسان است. بالغ معصوم انتخاب می‌کند که از بهشت خود خارج شده و به دنیای پر از رنج بازگردد تا لذت کمال را به دیگران نیز ببخشد. او پس از این خروج، دیگر یک «جادوگر» است. «جادوگر» تلاش می‌کند که جهان را نه فقط در نگاه خود، بلکه در نگاه دیگران نیز به جای بهتری برای زیستن تبدیل کند. «جادوگر» کسی است که نه فقط پدیده‌ها، بلکه انسان‌ها را نیز می‌تواند نام‌گذاری کند.

آخرین لحظات حضور شازده کوچولو در این رمان، لحظات دگردیسی او به «جادوگری» است. جایی که او خلبان داستان را آنچنان مسحور می‌کند که تا پایان عمرش نیز یاد او را از ذهن نمی‌برد. جادوگری که انتخاب می‌کند تا از نو متولد شود.

راه خیلی دور است. نمی‌توانم این جسم را با خود ببرم. خیلی سنگین است... گیرم عین پوست کهنه‌ای می‌شود که دورش انداخته باشند. پوست کهنه که غصه ندارد.
گر اژدهاست بر ره عشق است چون زمرد
از برق این زمرد هین دفع اژدها کن
تصویر از 100هنر
تصویر از 100هنر

ختم کلام

تصویر از wikipedia
تصویر از wikipedia

رمان سوررئالیستی «شازده کوچولو» با زبانی ساده برای‌مان از عشق و دوستی، ارزش‌هایی که در وانفسای دنیای دستاوردمحور پرسرعت به فراموشی سپرده شدند، یاد می‌کند. عمق این رمان کوتاه، به اندازه‌ای ژرف است که نمی‌توان به راحتی به منتهای آن رسید. علاوه بر این، فراواقع‌گرایانه بودن این اثر درخشان، به گونه‌ای است که می‌توان از آن برداشت‌های مختلفی داشت. برای درک بهتر این رمان، تماشای انیمیشن «شازده کوچولو» ساخته «مارک آزبورن» که در سال 2015 تولید شده نیز خالی از لطف نیست. انیمیشنی که به جنبه انسانی این اثر تاکید داشته و یه یادمان می‌آورد که «مشکل بزرگ‌شدن نیست؛ مشکل فراموش‌کردن کودکی است».


https://virgool.io/@mohsen_m/in-praise-of-doubt-e5evbuzkb2wf
https://ketabaz.ir/kite-runner-jmauehwjlhfu
https://ketabaz.ir/savushun-clgae67gejhd
https://vrgl.ir/YTTWp
https://virgool.io/@mohsen_m/a-man-called-ove-qwc9rck9tucx
https://virgool.io/@mohsen_m/the-gambler-r2kqxfsbykze
https://vrgl.ir/zrX73
https://vrgl.ir/RZsMz
شازده کوچولومجتبی شکوریتو هم بخوانروانشناسینقد کتاب شازده کوچولو
نه فرشته‌ام نه شیطان، کی‌ام و چی‌ام؟ همینم... | 35.699738,51.338060
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید