شهروند انسانیت📚📚 نویسنده ی؛ داستان های کوتاه ومینمال
ناصراعظمی (کارگر)
کارگر معدن نزد دکتر برای معاینه رفت.
دکتر عکس ریه اش را نزدیک روشنای برد .
ريه اش مانندیک چغندر سوخته شده بود.
دکتربالحنی غم زده گفت:چه کردی با ریه ات مرد؟دیگه نباید سیگار بکشی، حتی یک پک هم برات سمه .
مردکه در طول زندگیش لب به دود نزده بود.
خسته وبی رمق درشلوغی خیابان ناشیانه تند تند به سیگار کام میزد
تقدیم به تمام کارگران زحمتکش که این دنیا یک زندگی راحت به آنها بدهکار است....
نویسنده :ناصراعظمی
مطلبی دیگر از این انتشارات
کفش بزرگان[ناصراعظمی ]
مطلبی دیگر از این انتشارات
فصل پاییز(ناصراعظمی)
مطلبی دیگر از این انتشارات
ناصراعظمی، سکانس اخر