استاد شناسی

در میان فیلسوفان روشی برای اثبات مواضع محال وجود دارد بنام اجتماع ضدین . استادان حقیقی نمونه ی زنده ی اجتماع ضدین هستند که همچنان تصور میشود محال باشد . این یعنی در عین حالی که یک استاد را میتوان نمونه ی یک موجود منفرد ، مستقل و فرد گرا تلقی نمود همچنان کثرت گرا ترین و اجتماعی ترین نمونه ی حاضر در هر دوران است . اگر بخواهم این را واضح تر بگویم ، یک استاد برای خودش یک قوه ی مقننه و مجریه ی مطلق و واحد است ... میآید ، میرود ، و از هیچکس نه اجازه میگیرد و نه کمکی طلب میکند . او بر مبنای اراده ی خویش به هر کجا که میل کند وارد میشود ضمن آنکه همه چیز را در کنترل خویش دارد ، مانند یک شبح ، بی پروا و مانند صاعقه سریع و غیر قابل پیشبینی است . در عین حال هیچ قانونی را در سطح یک اجتماع نقض نمیکند . او شهروند آرمانی تمام سیستم های قانونگذار و مجریان قانون است .

او را میتوان بمثابه بخشنده ای والا نگریست نه گیرنده ای متکدی و حقیر . استاد واقعی به بزرگی و اراده‌ی نیکوی خودش، مانند یک چشمه‌ی فیض، به دیگران می‌بخشد و با اراده‌ای قوی، و از هر گونه اندیشه‌ای محدود و خودخواهانه دورمیماند. او نیازی به گرفتن و درخواست ندارد، بلکه با بزرگواری به دیگران می دهد. یعنی برای هر چیزی که بدست میآورد همیشه بهایی بیشتر میپردازد این طریق اوست که برده ی کسی نباشد و در انتظار هیچ خدمتکاری هم نماند .او با اراده‌ای استوار و تواضع، هرگز از دیگران به‌عنوان مسیری برای تحقق رویا های خود استفاده نمی‌کند و همیشه به عظمت خود و هدف‌های ارزشمند خود پای می‌بندد. و به هیچ‌وجه در صفوف حقیرانه‌ ی اجتماعات ناپایدار گرفتار نمیشود . استاد حقیقی به هرکسی از سطح خودش (نه نگاه از بالا ) مینگرد و تلاش میکند تا به شخص مورد نظرش مسیر رسیدن به ارزشهای افزوده را نشان دهد . او هیچ‌گاه در قسمت کوچک و محدود تفکرهای بی‌اهمیت و پوچ گیر نمی‌افتد، بلکه با استفاده از توانمندی‌ که در تحلیل اندیشه ها دارد همیشه بهترین ، ساده ترین و دقیق ترین پاسخ را برای سوال کننده گان بیابد . این هنر اوست که میتواند در یک لحظه جهان را از دریچه ی پرسشگر ببیند حتی ادراک خود را در سطح او تقلیل دهد نقاط کور و غیر قابل فهم را دریابد ... و دایما بر یک پاسخ کلیشه و مکرر تاکید نکند . این شیوه ی بی بدیل یک استاد حق است .

او در پی رشد و پیشرفت همگان است، و نه بهره‌برداری از دیگران . وجدان اجتماعی و ذهن واکنشگرای او بسمت صفر میل میکند . او فارغ از نظم حاکم به اجتماع پیرامونش خود انضباطی را منعکس میکند . به تمام اعضای جامعه ای که در آن زندگی میکند خدمت میکند بدون اینکه لازم بداند تا از هیچ جریانی تبعیت نماید. او داعیه ی ظلم ستیزی و ایستادگی در برابر ظالم را بر دوش نمیکشد تا در زمان مقتضی پله ای از آن برای پرواز بر فراز توده های زخمی و فروپاشیده بسازد. برای شعور جمعی نسل های بعد از خود داستانسرایی نمیکند و داد سهم خواهی اجتماع را سر نمیدهد . برای انتخاب مردم هر سرزمین و هر جنبش آزادی خواهی کمال احترام و در برابر اختیار و تفویض آن به گرایش های شکل گرفته فروتن است . او در پی پوشاندن لباس موجه به اندام لخت و تکیده ی جهان های پایین نیست او میداند که هر گز نمیتواند با قصه سرایی و انتشار قصاید و منشور های حق طلبانه ، جهان های تحتانی را به جای بهتری برای زندگی نوع بشر تبدیل سازد . چون شک ندارد که تمامی کسانی که در این مسیر اینچنین وارد شده و پرچم نوع دوستی را برافراشته اند ، بجز همکاران شر و پلیدی نخواهند بود . لذا بجای چنین هتک حرمتی در برابر شعور جمعی نسل های بعد از خود تنها بر سر مسئولیت خویش که هموار کردن و شناساندن عوالم درون هر انسانی است ایستاده و میگذارد هر کسی خود مسئولیت های خود را بر عهده بگیرد و تصمیمات لازم را اتخاذ کند .

یک استاد حقیقی هیچگاه بدور خود گله‌ ی سیاهی لشکر از شاگردان یا افراد متملق جمع نمی‌کند. او از طریق توزیع دانش خود بشکل عام و ریختن آنها زیر دست و پای مردم شهر برای جلب تعداد بیشتری از افراد استفاده نمی‌کند. این استاد والا همیشه انسانها را بر اساس عقل و فطرتشان به خود جذب می کند، نه با اطاعت بیشرط و آرایه های متملقانه.

استاد واقعی به دنبال ارتباطی روشن و روحیه‌ای از همدلی با افراد است، تا احساس همبستگی مبتنی بر همدلی و انسانیت را در آنان تقویت نماید ، بنابر این بهتر از هر کسی میداند که رفت و آمد افراد خبر چین و جاسوس سمیت را در گروه افزایش داده و با روحیه ی همدلی در تضاد است استاد حقیقی هیچگاه برعلیه شاگردان و پیروانش حتی اگر در اشتباه باشند، سند جمع‌آوری نمی‌کند. او با احترام به انسان‌ها، به جای تمرکز بر اشتباهاتشان، به سمت تقویت و ارتقاء معرفت و عقل‌اندیشی‌شان هدایت می‌کند.استاد حقیقی همواره به دنبال رشد و پیشرفت فردی و جمعی است. او با شناخت مسائل اشتباهات افراد، بیشتر از نقدهایی که به آنها ارائه می‌دهد، به ارائه راهکارهای سازنده برای بهبود و توسعه شاگردان و پیروانش می‌پردازد. او به جای تنبیه و اخراج، به شاگردان خود فرصت و امکانات لازم را می‌دهد تا بتوانند از خطاهای خود یاد بگیرند و بهبود یابند. هرگز به کسی توهین نمی‌کند و از کلمات و واژه‌های توهین‌آمیز استفاده نمی‌کند. او با احترام به انسانیت و ارزش هر فرد، با شفافیت و انصاف به دیگران مراجعه می‌کند و برای حل مسائل از روش‌های محترمانه استفاده می‌کند.هیچگاه بر علیه دشمنانش از یارکشی و لشکرکشی استفاده نمی‌کند. او به جای استفاده از قدرت و انتقام، به تلاش‌های صلح آمیز و حل مشکلات به روش‌های سازنده می‌پردازد.

یک استاد از همه ی دانشی که در مدارس و دانشگاه ها ارائه میشود بقدر کفایت و بروز برخوردار است حتی بیشتر از آن ... باری او به هیچ مدرک دکتری یا گواهینامه ای که دانشمندی او را ثابت کند نیازی ندارد . او برای اینکه دانش و آگاهی کسب شده در عوالم درونش را به جهان ثابت کند رغبتی ندارد که در هیچ مسابقه یا رقابتی شرکت جوید . در اینکه هر گونه رقابتی میتواند ارتعاشات وجودی او را در حد یک« جز »در مراتب تحتانی کاهش دهد آگاه است . شخصیت هایی همچون گالیله ، انیشتین ، گاندی و حتی بودا فقط میتوانند صورتهای پست و ناکامل یک استاد در جهان های پایین باشند .

یک استاد حق در پی اثبات یا احیا یا بنیانگذاشتن روش یا شیوه ای نوین یا احداث طریقی جدید در این جهان نیست بلکه او جریان خلاقه را مطابق با آنچه یگانه ی برحق یا او طراحی و معین نموده معرفی میکند و میداند که هیچ جزئی بجز انعکاس کل چیزی از خودش برای بنیان نهادن ندارد . او میداند شیوه ی استادان چیزی نیست که کسی بتواند درآن بصورت اتفرادی مدعی باشد . نام او پیشوند یا پسوند هیچ سیستم یا مکتبی نیست و او در مقابل همه چه کسانی که او را همراهی میکنند و چه کسانی که در مقابلش قرار میگیرند فارغ هر گونه ادعا و افاضه ایست . او هرگز نه یک طاووس است و نه مانند یک طاووس پرهایش را برخ کشیده و با پاهای نازیبایش در برابر دیگران رژه میرود .

وی نیز از شکست‌های گذشته‌ی خود در مقابل اتفاقات امروز عقده‌گشایی نمی‌کند. بلکه با برداشت درس‌هایی از تجربیات گذشته، به سوی آینده با امید و اطمینان حرکت می‌کند و تلاش می‌کند از موانع و چالش‌ها آگاهانه عبور کند. بسیار بعید است دوستان و یاران قدیم خود را در ازای تازه‌واردان تازه‌نفس بفروشد. او با ارزش‌گذاری بر روابط صادقانه و احترام و ارادت‌ با دوستان قدیمی‌اش معاشرت میکند به هیچ‌وجه این روابط را به دلیل حضور افراد جدید تحت‌فشار قرار نمی‌دهد.

استاد حقیقی ارزش وفاداری و تعهد به ارتباطات انسانی را بسیار مهم می‌داند. او به ارتباطاتی که با زمان و سال‌ها درست شده‌اند، ارزش می‌دهد و از تلاش برای ایجاد یک تعادل و سازگاری میان افراد مختلف استفاده می‌کند. استاد حقیقی از تلاش برای تعمیق ارتباطات دوستانه و یارانه قدیمی‌اش برخوردار است و به هیچ‌وجه تصمیم‌گیری‌های سطحی و شتاب‌زده‌ای برای جلب دوستان جدید ندارد. او با ثبات و پایداری، مسیرهای صحیح را در روابط انسانی ترسیم می‌کند و از ارزش اصلی دوستی و رابطه معنوی با دیگران پیروی می‌کند.

اگر استاد حقیقی به هر دلیلی احساس کند که دیگر نمی‌تواند به وظیفه‌اش به عنوان یک استاد ادامه دهد، این را با شهامت اعلام می‌کند.

استاد حقیقی با شجاعت و صداقت به دیگران اعلام می‌کند که برای ادامه‌ی راهش به زمینه‌های جدید و مختلفی نیاز دارد یا شاید به دلیل شرایط خاصی نمی‌تواند به مسئولیت‌ها و تعهدات قبلی‌اش پایبندی کند.این استاد واقعی با صداقت به خودش و دیگران اعتراف می‌کند که هر انسان حق دارد تغییر کند و از راهی که به آن پایبند بوده، جدا شود اگر این تغییر نیازمندی‌های اصلی انسانی او را دربرگیرد.

اعلام این نیاز به تغییر و ترک مسئولیت‌ها باعث نشان دادن اخلاق و رشد روحی استاد حقیقی می‌شود و او نشان می‌دهد که از شرایط و واقعیت‌های جدید برای ادامه راه خود استفاده می‌کند.

در نتیجه، استاد حقیقی با شهامت عمل نموده و از اراده‌ی خود برای اعلام و تغییر وضعیت‌ها و مسیرهای زندگی‌اش استفاده می‌کند، چرا که از نگرانی‌ها و ترس‌ها پیروی نمی‌کند و به جرات به تغییر و پیشرفت روی می‌آورد.

اومیداند که تنها عده ای از شاگردانش در صفوف مشتاقان توان همراهی دوشادوش با وی را دارند و در مسیر همه در یک سطح پرواز نمیکنند لذا سرعت و ارتفاع و توان مجموعه ی خویش را با ضعیف ترین آنها تنظیم و هماهنگ نموده و هیچگاه با زخم زبان از وامانده گان طریقش یاد نمیکند ...میخواهم کمی بیشتر در این خصوص بگویم که یک استاد چگونه راه عوالم درون را به بشر نشان میدهد ، او را با آن جریان مسموع بازگشتی کوک ، و در زمان پرواز در طبقات درون هر رهروی همراهی میکند . و در نهایت این رهرو است که مبتنی بر تجارب و ادراکات معرفتی که از طریق عطف به درون خویش کسب نموده امکان رویارویی ، برنامه ریزی و تصمیم گیری در هر یک از نقشهایی که در جهان واقعی بر عهده اش گذاشته است ،خواهد داشت . یک استاد از طریق ارتباط زنده تار های وجودی شاگرد را بر اساس جریان خلاقه همکوک میکند تا او را با نوای الهی در حال بازگشت به مبدا همراه نماید .

یک استخر پر از آب را در نظر بگیرید . اگر سنگی را به داخل استخر پرتاب کنید چه اتفاقی خواهد افتاد ؟ امواجی بشکل دوایر متحدالمرکز در نقطه ای که سنگ به سطح آب برخورد کرده ایجاد خواهد شد . این امواج از نقطه ای که سنگ بداخل استخر پرتاب شده ایجاد میشود و آنقدر گسترش میابد تا به دیواره ی استخر برخورد و سپس مجددا بسمت مرکزی که امواج از آن نقطه ایجاد شده باز میگردد . واضح است که این امواج به دوصورت خواهند بود امواج اولیه یا رفت ، که از نقطه ی ایجاد گسترش میابد و بسمت کناره های استخر میروند و امواج ثانویه یا برگشتی یعنی امواجی که بعد از برخورد با لبه انتهایی به سمت مرکز باز میگردند

جریان شعور یا آگاهی خلاقه ای که تمام جهان ها و مراتب هستی را خلق کرده است به همین صورت اما نه مانند سطح آب یک استخر ، بلکه در تمام جهات ؛ درست شبیه به یک فرستنده ی رادیو از او (خدا) جدا شده و بعد از گذشتن از تمام جهان های زیرین و برخورد به تحتانی ترین بخش هستی مجددا بسمت او باز میگردد . این جریان خلاقه همان روح القدس یا هوشمندی یا اگاهی و جریان مسموع خلاقه ایست که تمامی پیامبران و قدیسین از این طریق به او متصل گشته و اتصال حاصل کرده اند ...

یک رهرو بدون همراهی یک استاد حقیقی ممکن است به اشتباه راکب امواج اولیه شده و به جهانهای تحتانی هدایت شود . بر اساس قانون آزادی معنوی در تمام طبقات هستی هیچ چیزی بجز خود ش نمیتواند از چنین خطای بزرگی پیشگیری نماید .

در مبحث پیشتر توضیح داده شد که وظیفه ی استاد اینست تا فرکانس وجودی شاگرد را یا فرکانس ثانویه یا فرکانس بازگشتی کوک کند تا شاگرد، راکب بر آن بسمت« او »جریان یابد و مسیر خود را بگشاید . حالا میتوانید بخوبی درک کنید که چگونه است که یک استاد با وجود چنین وظیفه ی مهمی اصلا فرصت ؛ امکان و اجازه ی ورود به حوزه ی اختیار افراد و دخالت را در زندگی اجتماعی و واقعی آنان نخواهد داشت .

استاد حقیقی با سعی و خطا پیش نمی‌رود و توده‌ها را بدنبال خودش به اشتباه نمی‌اندازد.

استاد حقیقی با دقت و تفکر عمیق، به تصمیم‌های خود می‌رسد و از راه‌های آزمایشی و خطا استفاده نمی‌کند. او به عنوان یک راهنما و مشاور، با بررسی و تحلیل دقیق وضعیت‌ها، بهترین انتخاب‌ها را مشخص می‌کند و از تصمیمات عجولانه و نادرست خودداری می‌کند. به علاوه، استاد حقیقی توده‌ها را به اشتباه نمی‌اندازد و تلاش می‌کند تا همواره از اصول انصاف و عدالت در رفتار با دیگران پیروی کند. او همواره به نیازها و آرزوهای جمعی افراد توجه دارد و بدون ایجاد ناهنجاری و مشکلات جدید، به هماهنگی و همراستایی در میان افراد دست می‌یابد.

در نتیجه، استاد حقیقی با اندیشه‌ی کمال‌گرا و دقت در اقدامات، از راه‌های اشتباه و تصمیمات نادرست خود دوری می‌کند و همواره با احترام و عدالت به مسائل جمعی و افراد نگریسته، در ارتقاء دانش و آگاهی جمعی سهم می‌گذارد.

استاد حقیقی تعالی‌طلبی‌های ناپلئونی و کمال‌گرایی را کنار گذاشته و به اخلاق و انسانیت وفادار است.

او به دنبال قدرت و تملک مطلق نیست و از جهت‌گیری‌های ناپلئونی برای حکمرانی و کنترل دیگران دوری می‌کند. این استاد واقعی به جای تلاش برای اشباع نیازهای مادی و قدرت‌طلبی، به اهمیت اخلاق و انسانیت در رفتار با دیگران توجه می‌کند.هدف اصلی این استاد، به ارتقاء دانش و بلندای آموزش و پرورش انسان‌ها، و نه تنها خودش بلکه همگان را به رشد و پیشرفت ترغیب می‌کند. او از تلاش برای به دست آوردن تمامی کمال‌ها و نیازهای بی‌پایان دوری کرده و به جای آن به ارتقاء انسانیت و رشد روحی و فکری فردی و جامع تمرکز می‌کند.

استاد حقیقی هیچگاه مغلطه نمی‌کند.

او با صداقت و دقت به اندیشه‌ها و ادعاهای خود پایبند است و از ارائه‌ی اطلاعات نادرست یا تحریف‌شده خودداری می‌کند. این استاد واقعی به اطلاعات و دانش خود با اطمینان پیروی می‌کند و از ارائه‌ی هر چیزی که تضمین نشده یا بدون دلیل قوی استفاده نمی‌کند.

او به عنوان یک نماینده‌ی واقعی از انصاف و راستی‌طلبی، همواره برای تأیید صحت و دقت ادعاها و اطلاعات خود به تحقیق و تحلیل می‌پردازد. این استاد با ارزش‌گذاری بر علم و شفافیت، همواره به دنبال حقیقت است و تلاش می‌کند تا از اطلاعات نادرست و معماها دوری کند.

به این ترتیب، استاد حقیقی با رفتار شفاف و بدون مغلطه، به عنوان یک منبع معتبر و قابل اعتماد از دانش‌آموزان و افراد دیگر پذیرفته می‌شود و از اعتماد و احترام آنها بهره‌مند می‌شود. او به عنوان یک راهنما و مشاور، به تأکید بر دقت، انصاف و رشد علمی و فکری دیگران متمرکز است و در همه‌ی رفتارها و تصمیمات خود به ارزش‌های اخلاقی و دانش مطمئن پایبند است.

استادی که در شرف زوال عقل است چگونه با این واقعیت روبرو میشود ؟

در چنین شرایطی، یک استاد واقعی در صورتیکه مدام دچار فراموشی یا مشکلات روانی در اثر شکنجه یا بستری شدن در بیمارستان روانی شود ،در صورتیکه خودش به دفعات این را بصورت مکتوب در گذشته مکتوب و به همه اعلام کرده باشد شکی نیست که او حقیقت را در مورد خود فهمیده است بنابر این با احترام به خودش کنار می‌رود و به دلیل وضعیتش از نقش آدم سابق دست می‌کشد.

او با درک و تفهیم از وضعیت خود، می‌فهمد که فعالیت در آن شرایط می‌تواند به خود و دیگران آسیب برساند وی بدون شک نمی‌تواند به درستی به تعهدات خود عمل کند. برخورد با فراموشی یا مشکلات روانی احتمالاً بر عملکرد وی تأثیر گذار است و او از انصاف‌طلبی و شفافیت و تصمیم گیری صحیح در جایگاه یک استاد معنوی عدول خواهد کرد. لذا هیچ بهانه ای بدست کسی نمیدهد . غرورش را عقیم کرده و دست میکشد

از آنجا که او اهمیت بالایی به اخلاق و دیگران‌ و رسالت خویش و شاگرادان خویش میدهد ، این تصمیم را در کمال روشنی و وسعت و گستردگی وجودش میگیرد و به دیگران اعلام میدارد . این تصمیم او نشان‌دهنده ی روح بی مانند اوست نه ضعف و ناتوانی ...

بطور خلاصه استاد یک انسان کاملا پرورش یافته است که با تولد و ظهور در هر تاریخی بلافاصله مردم او را خواهند شناخت . در نتیجه بواسطه ی چنین گستره ی وجودی میتوان از او بعنوان نجیب ترین انسانها یاد کرد . بیش از کالبد جسم ، ذهن اوست که باید از برترین نوع ، نافذ، دقیق و تیز بین و دارای صحت در قضا وت باشد . اون هیچگاه خود را بعنوان یک قاضی وارد هیچ محکمه ای نمیکند . او ممکن است مورد قضاوت یا اجرای حکم جریانات مختلف قرار بگیرد .امکان دارد او را زندانی کنند به او اتهامات غیر اخلاقی بزنند و انواع برچسب ها را به اون بچسبانند ... اما او هیچگاه در مقابل قضات و اتهامات و تهدیدات هر چقدر هم ناعادلانه باشند حرف خود را پس نخواهد گرفت یا در شرایط بحرانی دست به خودکشی نخواهد زد . او آنچنان آرام و باوقار است که حتی به بازجویان خود اهانت نمیکند . در یک چنین شرایطی او هیچگاه احساس تنهایی و واماندگی نخواهد کرد زیرا او در وصلی مادام با یگانه ی بر حق است . استادی که در یک چنین شرایطی قرار بگیرد و بیچارگی او را مجبور به خودکشی یا سعی در انجام آن نماید میداند که به لحاظ معنوی سقوط کرده است و میبایستی از ابتدا مانند کسی که به دره ای لغزیده مسیر را طی کند . هر چقدر که افراد زیادی را بعنوان شاگرد پیرامون خویش گرد آورده باشد . او باید سقوط را بدون هیچ تاملی اعلام و در برابر رهروانش درخواست بخشش نماید . در این صورت شاگردان واقعی او را دوباره خواهند پذیرفت اما بعنوان یک همراه؛ نه یک استاد .