با بال شکسته پر کشیدن هنر است..??
باید از نو سبز شوم...!
امشب شب عجیبیه،دلیلش رو نمیدونم ولی حدودا سه سال پیش من چنین حال و هوایی رو داشتم و تجربه کردم و راستش این حال و هوا رو دوست دارم حتی با وجود بغض گیر کرده توی گلوم...
شبی پر از دلتنگی و حسرت هست برای من
دلتنگ کسی که فرسخ ها از من دوره اما نامش ثانیه ها در قلبم زمزمه میشه و حسرت فرصت های از دستم رفته و برنمیگرده
آره من نباید حسرت گذشته رو بخورم و نگران آینده باشم.باید توی حال زندگی کنم حتی با وجود دلتنگی و بیقراری عمیقی که دارم!
باید بخاطر عشق از چیزی که همیشه بودم خارج شم!دیگه بسه معمولی بودن
دیگه بسه دلتنگی
دیگه بسه حسرت
دیگه وقت تلاش و لذت بردن و زندگی کردن هست?
ایمان دارم که قراره این جوونه ی کوچولو به زودی سبز بشه و رشد کنه?
خیلی اتفاقی و کاملا یهویی طلبید که اینجا تراوشات ذهنی خودم رو بنویسم و بعد ها بگردم ببینم که چطور این دختر کوچولو بزرگ شده:)
من از امشب دیگه عضوی از ویرگول هستم?
مطلبی دیگر از این انتشارات
خودکشی !!
مطلبی دیگر از این انتشارات
بازگشت دوباره
مطلبی دیگر از این انتشارات
مادری