دهه شصت نسل سوخته یا نسل خودساخته؟
سالهاي دهه شصت، سال هايي سرشار از خوشي و تلخي، بيم و اميد و شور و هيجان بود؛ سال هايي كه با وجود جنگ و ناامني و كمبود امكانات و مشكلات اقتصادي و سياسي، هيچ گاه به تلخي از آن ياد نخواهيم كرد.
آن سال ها مردم با هم همدل و همرنگ بودند، با صفا و دوستي و محبت در كنار هم زندگي مي كردند، اهل دروغ و ريا نبودند و گرفتار تكنولوژي و تبعات ناگوار آن نبودند.
از شرايط جنگي و مردم آن دوران كه بگذريم، تحصيل و درس و مدرسه آن دوران هم با شرايط فعلي تفاوت هاي زيادي دارد.
دهه شصتي ها خوب به ياد دارند كه كلاس ها با بخاري هاي نفتي و گازوئيلي گرم مي شدند كه گاهي اوقات به دلايلي منفجر هم مي شدند ولي لذت گرمايي كه بخاري نفتي به دانش آموزان مي داد و صميميتي كه فضاي كلاس داشت هيچگاه با فضاي كلاس هاي امروزي و سيستم گرمايشي آن قابل قياس نيست.
يكي ديگر از خاطرات خوش آن دوران، خوردن تغذيه هاي خوشمزه و مقوي در زنگ تفريح بود كه بيسكويت روغني و سانديس و سيب و نارنگي هاي خوشمزه جز آن بود و لذتش هنوز قابل تصور است.
بچه هاي دهه شصت، خاطرات زيباي تخته سياه و گچ هاي سفيد و رنگي آن را هيچ گاه فراموش نمي كنند؛ چون زيباترين جمله ها و درس ها را از همان گچ ها و تخته سياه ها آموخته اند و در زندگي به كار برده اند.
كلاس هاي 40 و حتي 50 نفره، نيمكت هاي سه و چهار نفره و مدارس دو شيفته و حتي سه شيفته، خاطراتي هستند كه دهه شصتي ها آن را تجربه كرده اند و با شيريني از آن ياد مي كنند.
بازي هاي هفت سنگ، فوتبال با توپ پلاستيكي دو لايه، منچ و قايم باشك مخصوص آن دوران بود و ديگر تكرار شدني نيست.
كودكان دهه شصت با شنيدن اسم كارتون هاي اي كيو سان، پسرشجاع، باخانمان، پينوكيو، سفرهاي ميتي كومان و هاكلبري فين و ... به هيجان مي آيند؛ چون از آن كارتون ها خاطره دارند و درس ها و پند ها گرفته اند.
درس هاي كتب آن سال ها در عين سادگي، زيبا و آموزنده بود، طوريكه دانش آموزان تحصيل كرده در آن دوران هيچگاه اسم آن درس ها را از خاطر نمي برند.
تصاوير و متون درس هاي 'حسنك كجايي' ' تصميم كبري' ' چوپان دروغگو' ' دهقان فداكار' و ... بر خاطر و قلب نسل دهه شصت نقش بسته و فراموش نشدني است.
ياد كردن از لقمه هاي سيب زميني پخته يا پنير و گردو كه مادران در كيف مدرسه فرزندانشان مي گذاشتند تا در زنگ تفريح آن را بخورند چقدر زيبا و خاطره انگيز است.
برخي از دانش آموزان به دليل ضعف مالي به جاي كيف با بستن يك كش دور كتابها به مدرسه مي رفتند؛ با اين وجود هيچ گاه به ديگر دوستاني كه وضعيت بهتري داشتند حسادت نمي كردند و به همان وسايل اندك قناعت مي كردند.
بچه هاي آن سالها تعطيلات تابستان را به بطالت نمي گذراندند؛ بلكه به كارهايي مثل فروش تخمه، يخمك، آب انجير و غيره مي پرداختند تا كمك خرجي هرچند اندك براي خانواده باشند.
از اينها كه بگذريم، كساني كه نسل دهه شصت را نسل سوخته مي نامند، بايد بدانند كه با وجود همه مشكلات و كمبودهايي كه اين نسل با آن دست و پنجه نرم كرده و مي كنند، آنها نسل هميشه درخشان و ماندگارهستند؛ چرا كه سرفرازي نسلها به داشتن مدرك و شغل و سرمايه نيست بلكه به داشتن آگاهي و درك و انسانيت است كه دهه شصتي ها اين ويژگيها را هميشه با خود دارند.
برخلاف اين روزها، بچه هاي دهه شصتي احترام و عزت خاصي براي معلم قائل بودند و هيچگاه اجازه نمي دادند كوچكترين بي احترامي به آموزگاران شود؛ چون معلم براي آنها يك شخصيت كاريزماتيك بود و او را الگو و مركز ثقل زندگي خود مي دانستند.
و دهه شصتي ها هر چه كه بودند و هر عيبي كه داشتند، بالاترين حُسنشان ادب و احترام به بزرگترها و معلمان بود، پس نسل هاي بعدي و دانش آموزان امروز بايد بدانند كه بهترين چيزي كه از آنها مي تواند به يادگار بماند، ادب و اخلاق نيك است.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چاقو برای کشتن؟نه ممنون.فکر هست!
مطلبی دیگر از این انتشارات
وضعیت فلاکت بار
مطلبی دیگر از این انتشارات
.