مبتلا به اسکیزوفرنی. اینجا از تجربیاتم میگم. به والله، به پیر، به پیغمبر فیلم «یک ذهن زیبا» رو دیدم.
تبدیل توهمات دیداریم به تصویر، با کمک هوش مصنوعی (پارت دوم)
1) دیوار اتاقم مبدل به یک بیابان می شود. بیابانی گرم و سوزان. انگار که از آسمان آتش می بارد. انبوهی از مردانی با لباس های بلند و با سایه های بلندتر در بیابان، روی ریگ های داغ و روان، با پاهای برهنه راه می روند. بی آنکه متوجه من باشند با هم گرم گفت و گو هستند. صدای همهمه در سرم می پیچد. هرم گرما به صورتم می خورد. از جا می پرم.
2) لغزش تار مویی را روی صورتم حس می کنم. چشمانم باز می کنم. دسته ای مو را جلوی صورتم می بینم. رنگش روشن است و نرم و لطیف. حتماً صاحبش خیلی خوب از موهایش مراقبت کرده است. دلم می خواهد موها را در دستم بگیرم. چنگ میزنم و مشتی از هوا بین انگشتانم به دام می افتد.
3) مردی که از چوب ساخته شده است. صورتی ندارد. گویا از نداشتن صورت خجالت می کشد. احساس خجالت را حسس می کنم که در شریان هایم جریان می یابد. او با دست های چوبین اش صورتش را گرفته است. انگشتانش را می شمارم. هفت تاست و من عدد هفت را دوست دارم.
4) قارچ های ارغوانی رنگ از جای جای جهان روییده اند. روی دیوار تمم خانه ها و مغازه ها، روی تنه ی درختان و ستون ها و هرجایی که ممکن است رشد کرده اند. بوی مانند بوی پنیر مانده می دهند. پنیری که مدت هاست کسی تکه ای از آن را فراموش کرده است. دنیا را قارچ هایی پوشانده است که فراموش شده اند.
5) صدای ساکسیفون می آید. آنقدر نزدیک که بتوانم بشنوم و آنقدر دور که نمی توانم آن را از صداهای دیگر تمییز دهم. آن را مردی آبی با کت زرد می نوازد. ناخن های مرد چوبی هستند. برایم آشنا است. همان کسی است که ناخن هایش را زمان کوتاه کردن شان، با تبر قطع می کند تا راحتتر بنوازد. گاهی او را با ویولن همراهی می کنم و فقط من می توانم این هماهنگی را بشنوم.
6) مستقیم به من زل زده اند. زنبورها را می گویم. با چشمان شبکه ای شان که حتماً هزاران تا از من را می بینند روی به رویم در هوا معلق ایستاده اند. رنگی ندارند. سیاه و سفید اند. صدای وز وز آرامشان در ذهنم پخش می شود. سوزش نیش شان را می توانم روی دستانم حس کنم و بی آنکه بمیرند دوباره به من خیره می شوند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
حمله های هذیانی من؛ تجربه ی من از اسکیزوفرنی (قسمت بیستم)
مطلبی دیگر از این انتشارات
روز بازم نمیدونم چندم از بیمارستان؛ (تجربه ی من از اسکیزوفرنی، قسمت سیزدهم)
مطلبی دیگر از این انتشارات
«معرفی انواع اصلی اسکیزوفرنی»