بیتا حسینی نژاد در درباره ی اسکیزوفرنی ۸ ماه پیش - خواندن ۱ دقیقه حتی اگر سالم نیز باشید... همینطور هم هست آقا. درست می فرمایید؛ شانه های مردم زیر بار فشارهای مال...
بیتا حسینی نژاد در درباره ی اسکیزوفرنی ۱ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه یکی از هذیان های من. (تجربه ی من از اسکیزوفرنی؛ قسمت؟) و شاید شبی بی صدا به خواب روم...
بیتا حسینی نژاد در درباره ی اسکیزوفرنی ۱ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه ماه می میرد. (تجربه ی من از اسکیزوفرنی؛ قسمت چندم؟!) "می دانی که هیچ وقت دستت به ماه نمی رسد؟" این را صدایی در سرم با صدای...
بیتا حسینی نژاد در درباره ی اسکیزوفرنی ۱ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه انتهای نورانی باتلاق از آسمان شب بالای سرم، تکه هایی از نور کنده می شوند و بر سرم سقوط می ک...
بیتا حسینی نژاد در درباره ی اسکیزوفرنی ۱ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه می گویند افسردگی این شکلی است... از آن سوراخ تاریک و سیاه که در دل سقف روییده است، باد سوزانی می وزد. ب...
بیتا حسینی نژاد در درباره ی اسکیزوفرنی ۱ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه ترک عادت... به وقت غروب، اینجا یخ ها شروع به ترک خوردن و شکافتن کردند. مردانی خاکس...
بیتا حسینی نژاد در درباره ی اسکیزوفرنی ۱ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه حمله های هذیانی من؛ تجربه ی من از اسکیزوفرنی (قسمت بیستم) آسمان دیر وقت، خودکامگی عوام فریبانه، غروب سبز.... عبارات در ذهنم تکرا...
بیتا حسینی نژاد در درباره ی اسکیزوفرنی ۱ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه اتاق کاردرمانی... ؛ تجربه ی من از اسکیزوفرنی (قسمت نوزدهم) در اتاق کادرمانی نشسته ایم.اتاقی کوچک مانند انباری که آن را تبدیل به ا...
بیتا حسینی نژاد در درباره ی اسکیزوفرنی ۱ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه تبدیل توهمات دیداریم به تصویر، با کمک هوش مصنوعی (پارت دوم) 1) دیوار اتاقم مبدل به یک بیابان می شود. بیابانی گرم و سوزان. انگار...
بیتا حسینی نژاد در درباره ی اسکیزوفرنی ۱ سال پیش - خواندن ۳ دقیقه همان همیشگی؛ تجربه ی من از اسکیزوفرنی (قسمت هجدهم) یک شب در بخش اعصاب و روان