زن کرونایی و راننده اسنپ کارخانه دار

خب ، مثل اینکه طلسم اسنپ نوشت هام باطل شده و جدیدا داستان های جالبی تو اسنپ اتفاق میفته برام. البته ممکن هم هست یک تایمی افسرده بوده باشم و به خاطر همین خیلی نمیتونستم سر صحبت رو باز کنم. ولی خب از آخرین اتفاقاتی که برام در اسنپ افتاد این بود که سوار ماشین بنده خدا شدم و یک مرد میان سال رو به پیرمردی بود که چهره ی بشاشی داشت. ازین مردهای که سبیل های پر پشت حرفه ای قشنکی دارند و معلوم است که هر روز به سبیل هایشان صبح بخیر می گویند و حسابی بهش میرسند.

سوار ماشینش شدم و معلوم بود ازین آدم های باحال است که اگر بتکانیشان چند تا داستان جالب ازشان در می آید. ماسک زده بودم و گیر داد به ماسک زدنم. گفتم من همیشه ماسک میزنم. مخصوصا در مترو یا صبح ها که سرد است به جای شالگردن. و واقعا خوب است و میزان سرما خوردگی هایم خیلی کاهش پیدا کرده. بهش گفتم آدم باید مراقب جیبش باشد تا همسایه اش را دزد نکند. تصدیق کرد و گریزی زد به یکی از خاطراتش که خانومی را سوار کرده که ماسک داشته و همه ش سرفه میکرده. معلوم بوده کرونا دارد و بهش گفته بود که خب میگفتی پشت تلفن که کرونا داری تا نیایم دنبالت.

بنده خدا هم مریض بوده و چند تا لیچار بار راننده میکند و این هم کلی فحش بهش میدهد ، آن خانوم هم بهش میگوید تو لیاقتت همین بوده که شدی شوفر. خلاصه تیکه ی سنگینی بارش میکند. حالا من با خودم میگویم این راننده جان چقدر یابو تشریف داشتن. خب مریض که سوار مترو و اتوبوس نمیشود مجبور است آژانس یا اسنپ بگیرد. شما چطور آدمی هستی دیگر؟ مشکلی داری بشین توی خانه ات. والا.

خلاصه راننده که ازین کلمه ی شوفر که در زبان فرانسوی به معنای راننده است بسی ناراحت شده بود میگفت که یکی نبود به زنک بگوید من رئیس کارخانه بودم و برای خودم برو بیایی داشتم. ولی کارخانه ورشکست شد و اینطور حرف ها. و الان دارم اسنپ کار میکنم به طور موقت. خب داداش همه ی کچل ها هم یک زمانی مو داشته اند. این که نشد دلیل. البته آن خانوم هم حرف خوبی نزده. ولی این آقا هم کار بدی کرده ...

خلاصه امشب چهارشنبه سوری است. و به زودی سال نو. سال نو رو به همه ی دوستان ویرگولی عزیزم تبریک میگم. در سالی که گذشت. چندین کتاب خواندم. و سریال سینفلد و مسترپلانکتون را تمام کردم که به زودی معرفی شان میکنم. دو میلیون و صد هزار قدم پیاده روی کردم. صد و سه جلسه باشگاه رفتم. و خب خدا را شکر. البته اینکه یک عدد فندق هم به شاگردان شائولینم اضافه شد هم هست. زینب کوچولو. سال خوبی داشته باشین ؛ احتمالا آخرین پست امسلام باشه ! رفتم حرم برای همتون دعا میکنم ...

پی نوشت هم نداریم ... حالا تا اینجا اومدین یک صلوات برای سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان بفرستین بی زحمت !

پی نوشت 1: دیدم بی پی نوشت نمیشه. :/

پی نوشت 2: 1403 که نفسای آخرش رو میکشه. انشاالله 1404 درخشان و پر برکت باشه براتون

پی نوشت 3: فاطمه و امیرعلی یک سرود برای من نوشته بودن و اومدن برام اجرا کردم. برگام ریخته بود. اسم سرود زندگیم دایی بود ... :)) کم کم عکس منو تو ماه میبینن :)))

پی نوشت 4: اولاشم هر شب میامدن تئاتر اجرا میکردن با محوریت دایی به عنوان مراد و هدف نهایی! ولی خب ازین طرفم من خدمت رسانی میکنم. میبرمشون بیرون. انیمیشن میبینیم با هم. خوراکی میخرم میخوریم با هم ... ! :)

اینارو هم دوست داشتین بخونین:

رخنه در اسنپ ...

پستی برای طرفداران زینب کوچولو ...

آدم های دعوایی ... (اسنپ نوشت)

آخرین برف .. ( شعر سپید)