راننده ی مهربان و پسرکِ طلبکارِ پر رو .. (اسنپ نوشت)

اسنپ گرفتم. راننده آمده بود توی کوچه ی بن بست کنار شرکت. من سر کوچه لوکیشن زده بودم ولی بعضی ها مرام میگذارند و می آیند داخل کوچه ، چه بسا فرد مورد نظر مشکلی داشت یا حال نداشت دو قدم راه برود. سوار ماشینش شدم. سلام گرمی گفت. سلام گرم یعنی بریم که یک سفر خوب در پیش داشته باشیم. شانه های پهن و کول های ورزیده ای داشت. پیراهن سفید پوشیده بود .

چون آمده بود داخل کوچه ازش تشکر کرده بودم و گفته بودم این نشان میدهد شما آدم مهربانی هستید و با خود حتما گفته اید که شاید طرف مقابل مشکلی داشته و سختش باشد بیاید سر کوچه. سر درد دلش باز شد که بله بعضی ها خیلی عجیبند. باید دقیقا بروی و همانجا که لوکیشن زدند سوارشان کنی. دیروز اطراف حرم کسی درخواست داد و من رفتم دنبالش. و چون خیلی شلوغ بود بهش زنگ زدم و ازش خواستم که بیاید این طرف خیابان و سوار ماشین بشود.

این بنده خدا هم سوار ماشین شد و کمی که مسیر را پیش رفته بودم گفت : آخ ... تی جانه قوربان. کتم رو فراموش کردم. منو برگردون کتم رو بردارم. و شروع کرد به غر غر کردن که چون تو گفتی من بیایم آنور خیابان ، من هول شدم و کتم را فراموش کردم. راننده که آرامش زیادی داشت میگفت این پسرک انقدر زر زد که نفس من را برید. بعد هم که کتش را برداشت باز شروع کرد گنده آمدن که اگر سال پیش بود پیاده ات میکردم و میبستمت به چرخ ماشین. راننده این را که گفت نفسش را با شدت بیرون داد و کابین ماشین لرزید.

گفت پسرک که نحیف و لاغر بود و آب بینی اش را هم نمیتوانست بالا بکشد ، این را که گفت ماشین را زدم کنار و از ماشین پیاده شدم و در سرنشین را هم باز کردم و کشیدمش بیرون. پسرک هم تا قد و بالایم را دید شروع کرد که اظهار پشیمانی و (ببخشید و غلط کردم و شکر خوردم) گفتن. این ها را که می گفت بیشتر به وجنات راننده که صندلی اش را تا آخر، عقب کشیده بود نگاه کردم. خیلی گنده بود. 120 کیلو وزن داشت. قدش هم 190 به بالا به نظر میرسید.

خلاصه این را گفت و با وجود اینکه مسیر سفر کوتاه بود من هم کمی غیبت مازندرانی ها را کردم و از خاطرات سفرهایی که به آن دیار شهید پرور داشتم گفتم. البته همه جا خوب و بد پیدا میشود ... و بستگی به شانس آدم دارد که با چه کسانی روبرو بشود. البته از مسافر قبلی اش هم که خانومی بوده و سر پس گرفتن 500 تا تک تومنی اعصابش را بهم ریخته هم گفت. که گفتم برای خلاصی از دست اینجور افراد آدم پنج هزار تومان باید بگذارد کف دستشان تا دست از سر آدم بردارند..

تا اسنپ نوشتی دیگر ، خدا یار و نگهدارتان

برای خواندن پست های قبلی روی لینک های زیر بزنید :

معرفی کتاب " سینوهه "

به خاطر 3 هزار تومن صرفه جویی،30 هزار تومن ضرر کردم ...

معرفی فیلم "در دنیای تو ساعت چند است"

07 تیر 1404