آروم باش ، آخرش چال میشی
روز غَم مبارک باد
می گویند در روزگاران باستانی ، در دور دست ها ، جایی که در تصور هیچ موجود زنده ای نمی گنجد دروازه ای وجود داشت که ورود به آن توسط خداوند ممنوع اعلام شده بود !
در نهایت کاسه ی صبر و کنجکاوی فرشتگان لبریز شده و صدها هزار سال پرواز کردند تا وارد آن دروازه بشوند
بالاخره ...
آن لحظه ی سرشار از هیجان از راه رسید !
پس از صدها هزار سال پرواز ، دروازه در یک قدمی آنها بود !
تصمیم گرفتند پیش از گشودن درهای دروازه ؛ آنچه که داخل آن است را حدس بزنند !
یکی گفت : بدون شک دانشی وجود دارد که موجودات را تبدیل به خدایان میکند
دیگری گفت : بهشتی وجود دارد که برتر و زیباتر از تمامی بهشت ها می باشد
در نهایت پس از آنکه حدس و گمان ها تمام شد وارد دروازه شدند ؛ آنچه با آن رو به رو شدند چنان سنگین و غمناک بود که در لحظه ای کوتاه موی همگی سفید ، کمرشان خم و صدها هزار سال پیرتر شدند .
یکی از میان جمع گفت بدون شک اشتباه بزرگی را مرتکب شده ایم و اگر راه بازگشت و فراموشی این حقیقت را پیدا نکنیم به زودی از سنگینی این حقیقت نابود خواهیم شد .
پس از مدتی بحث و مشاجره سرانجام همگی تصمیم گرفتند حتی به قیمت شدیدترین مجازات و رنج ها مساله را با خداوند در میان بگذارند .
خداوند : مگر ما امر نکرده بودیم وارد دروازه نشوید ؟
فرشتگان : کنجکاوی ما کار دستمان داد و بدون مددی از جانب تو نابود خواهیم شد ، ما پشیمانیم .
خداوند : شما را یاری خواهم کرد اما نافرمانی شما بدون مجازات نخواهد ماند .
فرشتگان بدون هیچگونه پرسشی پذیرفتند ! پس خداوند موجودی آفریده و در برابر فرشتگان قرار داده و سپس خطاب به آنان گفت :
ما حقیقت را از وجود شما بیرون کشیده و بر روح این موجود دمیدیم ، سپس نافرمانی شما را تبدیل به روح کرده و دوباره بر روی این روح دمیدیم تا شما را از گناه نافرمانی پاک کنیم ! این موجود از سنگینی آنچه با خود حمل میکند غمگین و سرکش خواهد بود ! بر بالاترین قله ها تاخته و خونین ترین نبردها را رقم خواهد زد ! آسمان ها را فتح و تمام هستی را زیر و رو خواهد کرد تا حقیقت را به دروازه برگرداند .
فرشتگان گفتند : خداوندا پس مجازات ما چه میشود ؟
خداوند گفت : مجازات شما ، برتری این موجود از شما می باشد
و اینگونه بود که مَرد آفریده شد
روز مرد مبارک رفقا
نویسنده ، رینزایی ?
? @TradingGalaxy
مطلبی دیگر از این انتشارات
عقبنشینی و تلفات
مطلبی دیگر از این انتشارات
کایوت ( قسمت سوم )
مطلبی دیگر از این انتشارات
قدم زدن با دوست قسمت 1