مرده ای زیر باران

باران دوباره ساز خود کوک کرده است


با قطره های ریز ودرشت


آهنگ بی نوایی من دیوانه می زند


ساعت نواخت آهنگ نیمه شب


این قطره های ریز قلب مرا خیس می کنند


قلبی که سالهاست در سیاه چال زندگی


پنهان نموده جسم نحیف عشق را


تا باور کند خواب رفته است


بازم صدای شر شر ناودان خانمان


خواب از سرم ربوده مرا خرد می کند


آهنگ یک نواخت باران


میکاود روح خسته ام را


با ناخنی که چنگ بر چنگ می کشد


مانند مردگان قبرستان متروک شهرمان


روح مرا دو باره به مسلخ می کشد


باران دو باره ساز خود کوک کرده است


شاید


بیرون کشد عشق مرا از سیاه چال دل


از دیر باز زندگی


تنها مرا نهاد و خود زود رفته است


باران دو باره نوای عشق را


با دستهای ناودان می نوازد


وقدم های مردن آهسته می آیند


فردا همه کنار خیابان شهر عشق


جسم نحیف مرده ز باران عشق را


تشیع می کنند

(نظر یادتون نره