می نگارم ،گه گاهی بر تکه برگ سپید،خود ندانم چه می شود سیل رگبار رویای من
کابوس پارت #دهم
سعی کردم پوزخند گوشه لبم را مخفی کنم برای همین سرفه مصلحتی زدم و دستم را جلو دهانم گرفتم
حالا این پرونده ای که راجبش پرسیدین
چی هست به چه کاری می یاد
نیازی نیست چیزی فعلا بدونید،فقط اگر احیانا رفتین منزل بین وسایل پدرتون چشمتون به همچین پرونده ای افتاد نگذارید کسی متوجه بشه فقط بامن تماس بگیرید
بله حتما .با اجازه اگر امر دیگه ای نیست بنده از حضور تون مرخص شم
—نخیر دیگه عرضی نیست می تونید برید .
با قدم های بلند از اون محوطه خارج شدم وبعداز گرفتن گوشیم از نگهبانی
متوجه شدم رضا چندبار برام پیام گذاشته تا اومدم پیام رو باز کنم گوشیم زنگ خورد از خونه عمو بود.
—آلو سلام دخترم کجایی ؟
—سلام عمو جان تازه کارم تموم شده فکر کنم تا یک ربع دیگه خونه باشم
—باشه عزیزم پس ما منتظریم
بعداز قطع کردن تماس فورا شماره رضا رو گرفتم.که بعداز دوتا بوق جواب داد
—سلام بانو خسته نباشید،کارت تموم شد؟
—اوف ..آره فعلا تا یه مدت از شرشون در امانم
،راستی رضا شرمنده یه زحمتی برات دارم
—جانم بانو شما دستور فقط بدین
—یه گوشی با یه خط می خوام، باید از الان به بعد بیشتر احتیاط کنیم
رو چشمم ،فقط یه قرار بزار باید حتما حضوری ببینمت.
مطلبی دیگر از این انتشارات
جنون قبر گردی
مطلبی دیگر از این انتشارات
عشق نا پیدا(1)
مطلبی دیگر از این انتشارات
وداع