"هر چه آید به سرم باز گویم گذرد وای از آن عمر که با میگذرد ، میگذرد ??
کایوت ( قسمت چهاردهم )
از زبان دیانا:
تابستون با تموم خوبی و بدی هاش تموم شد
چند تا اتفاقی که افتاد این بود که مجبور شدیم چند بار بی بی رو برای بالون زدن ببریم و در نتیجه بخاطر درد زیادی که میکشید عمل کرد و تا مدتی از محل بخیه های خونریزی داشت و البته که دکتر گوشزد کرد که باید یه سری دارو مصرف کنه که از لخته شدن خونش جلوگیری کنه و مواظب فشار خون و کلسترول و دیابتش باشه و باید دور از استرس باشه
امروز اولین روز دانشگاهمه و یکم استرس دارم ، امیدوارم استادامون خوب باشن و بد اخلاق نباشن و همین طور امیدوارم دوست های خوبی هم بتونم پیدا کنم .
پیدا کردن کلاسم سخت تر از اون چیزی بود که فکرشو میکردم ، تصمیم گرفتم از یکی دانشجو ها بپرسم تا زودتر کلاسم پیدا کنم .
چشم چرخوندم که نگاهم به دختری با مو و چشم مشکی افتاد که شال آبی روشنی سرش کرده بود ، جلو رفتم
+: ببخشید خانم شما میدونید کلاس ..... کجاست ؟
_: آه راسیاتش شرمنده من خودمم امروز روز اولمه و دارم دنبال همین کلاس میکردم .
+: پس ما همکلاسی هستیم
_: اره خداراشکررررر من که خیلی ازت خوشم اومده معلومه دختر خوبی هستی
در جوابش تنها به لبخندی کفایت کردم .
_: اسم من بِلاست اسم تو چیه ؟
+: اسمت قشنگه منم دیانام :)
_: دیانا به چه معناست ؟
+: در روم به معنای الهه ماه و جنگل و حیوانات
_: معنی اسمت چه جذابه (☉。☉)!
+: بیا بریم سر کلاس دیر شدددد
با این حرف هول شد و تند تند سرشو تکون داد و به سمت پسری حرکت کرد و خداراشکر اون پسر بهمون گفت کلاسمون کجاست .
در کلاس رو باز کردم که یه سری بیتفاوت به ورودمون داشتند کار خودشونو میکردم ولی بعضیا هم زل زده بودن بهمون ، زیر نگاه هاشون راحت نبودم .
_: چتونه چرا زل زدین به ما ؟!
با تعجب به بلا نگاه کردم ، فک میکردم شخصیت خجالتی داشته باشه اما انگار اشتباه میکردم .
انگار جذبه بلا تاثیر گذار بود چون دیگه نگاه کسی رومون نبود البته میشه گفت به طور مستقیم نبود .
_: دیانا چرا همینجوری دم در وایسادی بیا بشین
دیدم که خیلی وقته تو فکر بودم و در این حین بلا رفته بود یکی از صندلی های جلو نشسته بود و برای منم کنارش جا گرفته بود ، به سمتش حرکت کردم و آروم خودم را روی صندلی جاگیر کردم
_: شنیدم دوتا استادامون تازه امسال اومدن به این دانشگاه و خیلی مخن مال درس های معرفت شناسی و جامعه شناسین ، تازههه شنیدم سنی ندارننن وای خب من این ترم معرفت شناسی برنداشتم متأسفانه :(
+: به جاش من تا حدی که تونستم ترم برداشتم??
راسیاتش از بلا خوشم اومده بود معلوم بود دختر خوب و کمی هم شیطونه ، اما حس میکنم یه غمی داره تو چشماش
وجدان : دیانا باز رفتی تو فازی که فک میکنی میتونی نکاها رو بخونی ؟! چند بار باید بزنم قهوه ایت کنم تا آدم بشی ؟!
وای وجدان ول کن تورو جون هر کی دوست داری
وجدان : از اونجایی که من وجدان تو ام و تو هم خری و به کسی دلبسته نیستی باید بگم کسیو دوست ندارم پس ولت نمیکنم ?
ببند دهنتو استاد اومد .
وجدان : فقط چون استادت اومد ساکت میشماا فک نکن ازت حساب میبرم .
............
با گفتن خسته نباشید استاد آروم از جام بلند شدم ، حس میکردم کمرم در حال نصف شدنه .
_: آی مادر کمرم آی ننه گردنم آی همه جونم تف تو ذاتش که یه دقیقه هم تنفس نداد بین تدریسش آی دستان قشنگم که از بس جزوه رو تند تند نوشتم تاول زده آی ...
+: بلا دختر چقدر غر میزنی بزار منم غر بزنم خو ?
_: نه دیگه من جا تو هم غر زدم که تو دیگه نزنی
با لبخند سری از تاسف براش تموم دادم و
+: خیلی خب بیا بریم بیرون یکم هوا بخوریم پوسیدم اینجا
_: اوکی بزار آبمیومو بردارم بریم
+: کلاس بعدی چیه ؟
_: معرفت داری من که ندارم تایمم خالیه میشینم تو حیاط تا کلاس بعدیش
+: اوه پس میخونیم من و استاد جوون خوشگله ?
_: و البته صد تا دانشجو دیگه ?
+: آخ ننه نگو اوه کلاس داره شروع میشه من برمممم
_: برو برو ای بی وفا هنوز عقد نکرده بهم خیانت کردی رفتی با یکی دیگه
قهقهه ای سر دادم این دختر عین خودم دیوونه بود فقط من هنوز یخم کامل باهاش باز نشده بود .
+: نه عشقم تو این دنیا کی جای تو رو تو لوزالمعده ام میگیره ؟ بقیه صف کشیدن برا قلبم ??
_: ای ناکس
........
سر کلاس نشسته بودم که با ورود استاد همگی سر جاشون ساکت نشستن ، با دیدن استاد چشام لوچ شد اون اون اینجا چیکار میکرد؟!
#: سلام به همگی من آرمان آریا منش هستم استاد معرفت شناسیتون و این جلسه رو بیشترش رو به نحوه برگذاری کلاس هام و آشنایی هامون اختصاص میدم و ذهن هاتونم هم یه آمادگی بهش میدم . اول از قوانین کلاس شروع میکنم
۱:من آن تایم بودن برام بسیار بسیار مهمه پس سعی کنید دیر نیاید.
۲:من اول هر جلسه از درس های جلسه قبلتون امتحان میگیرم و هیچ بهونه ای هم قبول نیست
۳:امیدوارم سر کلاسم حواستون توی باقالی ها نباشه چون بدجور کنفتون میکنم جلو بقیه
۴: تو کلاس من کسی گوشی در نمیاره تا صدامو ضبط کنه یا فیلم بگیره ، و اگه حتی برای جزوه هم باشه نمیشه باید سر کلاس یادداشت کنید . من هر چند جلسه یک بار جزوات رو چک میکنم و اگه ببینم کسی جزوه کس دیگری رو کپی کرده قبول نمیکنم و کسر نمره میکنم
۵: شوخی بی مورد سر کلاس ممنوعه نمیگم کلاس کاملا خشک و جدی باشه اما شوخی بی جا رو قبول نمیکنم و از کلاس میندازمش بیرون
تموم شد قوانین کلاس اگه صحبتی سوالی دارید در خدمتم .
نگاهی به کل کلاس انداخت و وقتی دید کسی سوالی نداره خب مثل اینکه سوالی نیست پس بلد بشید خودتون رو معرفی کنید.
برام سوال بود چرا اسم اصلیشو نگفت !
همگی شروع کردند خودشون رو معرفی کردن تا به من رسید
بلند شدم
+: دیانا ارجمند هستم
#: بله دیانا خانوم خوشبختم
دیدم لبخند پر مفهوم و درشتی زد که چشم غزه ای بهش رفتم
با اتمام کلاس خواستم از کلاس برم بیرون که ...
#: خانوم ارجمند ؟
+: بله استاد
#: هیچی میتونید برید
+: خسته نباشید استاد
#: ممنون همچنین...... دیانا
البته دیانا رو آروم گفت اما من شنیدمش و چشمام چهار تا شد ولی به روی خودم نیاوردم و از کلاس خارج شدم مرتیکه خجالت نمیکشه منم محلش نزاشتم حقشه
ولی هنوز موندم چرا ویلاد باید استادم باشه ؟!
پایان قسمت چهاردهم
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستان فرار _قسمت22
مطلبی دیگر از این انتشارات
صبحانه ی خون آلود
مطلبی دیگر از این انتشارات
تنها پنجدقیقه:)!