بدون عنوان جالب و جذاب برای مخاطب

اینجا کسی برای واژگانم ارزش قائل نیست

اینجا همه ی چشم ها خیره به آرایش چشمانم است

کسی اشک های حلقه زده در آن را نمی بیند

اینجا همه ی چشم ها خیره به لباس هایم است

کسی قلب شکسته ی زیر آن را نمی بیند

کسی ارزشی برای شخصیت یک انسان قائل نیست

اینجا کسانی زندگی می کنند که صرفا دختر بودنمان برایشان کافیست

گویی دختر بودنمان را هم زیادی میبینند

که می خواهند همان را هم از چنگمان درآورند

اینجا سرزمینیست که روزی مهد علم و ادب بود

اما کنون زنان و مردان این سرزمین چیزی جز رقص تلالؤ زر و زیور نمیبینند

من کوچکتر از آنم که گذشته را قضاوت کنم

علم من کفاف آن را نمی دهد

اما من در این روزگار زندگی میکنم

در میان این مردم قدم می زنم

با این مردم هم زبان می شوم

خاری و خفت از نگاه هایشان می بارد

فکر کردن به تعداد محدود انسان هایی که هنوز ارزش علم و شخصیت و آگاهی را فراتر از ظاهر وقیافه و مرز های جغرافیایی می دانند دیوانه ام می کند

این آدم ها احساسات را لگدمال کرده اند

این دنیا دگر به درد زندگی نمیخورد

دنیایی که در آن عشق مرده باشد

ارزش زندگی ندارد .....

پ.ن1 : میخواستم تهش و خوب تموم کنم اما نشد واقعا متاسفم

پ.ن2: از وقتی مثلا مستقل شدم و رفتم دانشگاه چند بار پیشنهاد رابطه ***( حتی نمیتونم اسمش و بیارم ) گرفته باشم خوبه ؟ واقعا چه مرگمون شده کی میخوایم به خودمون بیایم ؟بگین که تنها نیستم یکم دلم خوش بشه

پ.ن3: قلبم می شکنه وقتی میفهمم مردم با چه دیدگاهی بهم نگاه می کنن :((

~•°stargirl°•~