زردابه‌های زندگی مشترک

تن بر روی تخت، لَخت
خواب توی خیابان، زیر چرخ
آنچه می‌آمد از حریقِ قریب‌الوقوعِ شام، از حنجره‌ی چرک پنجره به وقت خاک، باران بود
آنچه نمی‌آمد در پناه پتوی داغ، خاطرات ژرف
خواب بودم، خواب رفته بود از حریمِ تخت
خواب می‌خورد سیلی از لاستیکِ جیپِ مرد‌
مرد را دیدم از پستوی پلک. از تیره‌‌راه مرز بین چشم و پلک
مرد را با مشمای قرص روی دوش، با کلتِ زنگی زیر کت، با قرمزیِ شالی که داشت بافت کلفت، دیدم
لایه لایه از کرکِ پالتو تا زمختیِ کت تا سیاهیِ پیرهن تا پوست مواجِ تن از رگ به پیله به سنگ‌ریزه‌های توی کلیه به درد و نفرین از زخمیِ معده‌ تا ارتدادِ بیجای قلب. تا بنیانِ قلب
دیدم. شکافتم
حول محورش ریخته بود یک لقمه شراب، اندکی موی لخت، انفیه، پاره خلخال، ملاسِ یک کله قند، زردابه‌های زندگی مشترک
استفراغِ غم در آهِ کشدار زن، ریخته‌ لای اسبابِ مرد
سکه هم می‌شود لبر روی خط. شیر ترک کرده است عادتی را که می‌شود موجب مرض. شیر از بازی رفته است
- پوزخند می‌زنی. به من؟ به سبکِ شعر یا به حلقوم تبدار خواب زن..
برخاست خواب. می‌کشد لاشه‌اش را پشت دوش، در امتداد سفیدیِ خطوط، زیر وزن چرخ
تلفن زرد با ناقوس زردتر شبیه به کلیسای خاموشِ پائین شهر
زنگ می‌زنند مردم به خالیِ خیابان‌های شهر. مردم کجا رفته‌اند؟
خلوتیِ وجدان، برق می‌زند در خاکستریِ ابر
سیمِ افلیج برق، می‌کشد مرد را به وانفسای شک
لرزشِ نوچِ باجه‌ها. لغمه می‌افتد به راه راه سفید زیر پا، به جانِ نیمه‌جان خواب. کلت زیر کت هم درگیرِ تکان
یک رئالِ سورئال
تن بر روی تخت، لَخت
لخته‌های خونی می‌کشند در هوای سربیِ شلیک، نفس
زن دمر می‌شود
خواب می‌افتد از نفس

.
.



- موزیک مقوله غیرمرتبطی‌ست. صرفا برای ادای شلیک.