INTJ ~•°stargirl°•~
شاید آن روز بفهمند...

دوست دارم در آغوشت بگیرم
آخرین باری که کسی را در آغوش گرفتم به یاد نمی آورم
اما دلم لک زده است
برای بروز احساساتم
برای اینکه نشان دهم من هم انسانم
من هم قلب دارم
دوست دارم در تک تک کوچه های این شهر فریاد بزنم
_آهای مردم
من سنگ نیستم
من غم دارم
حس دارم
قلب دارم
بغض دارم
میدانی حتی اگر تمام این ها را روی دیوار ها حک کنم
باز هم روزی همگی فراموش خواهند شد
تو راست می گفتی
من هیچ احساسی ندارم
در واقع من هیچ حسی به آدم ها ندارم
دگر نمی توانم کسی را عاشقانه دوست بدارم
من هیچ حسی ندارم
هیچکس را دوست ندارم
هیچ تعلق خاطری ندارم
و روزی در آرامش مطلق رهسپار دیار مردگان خواهم شد
شاید آن روز مردم این شهر بفهمند
در دل این سنگ روزی قلبی تپیده بود
شاید آن روز بفهمند.....
~•°stargirl°•~
مطلبی دیگر از این انتشارات
زندگی های دروغین
مطلبی دیگر از این انتشارات
رقص طنازانه واژگان یک ذهن پرتلاطم
مطلبی دیگر از این انتشارات
گریبان عدم