به درختان خیابان نگاه کن. https://t.me/sanjabnameh
Persian gulf-

باز دلار ریختهاند روی نقشه.
گوییا رسم زمانه چنین افتاده که تاریخ را با جوهرِ دلار نویسند، جغرافیا را با لهجهی نفت بخوانند.
یکیست، مو زرد، آن تاجرِ مست، آن دهانگشادهی آنسوی خاک، که نه از شرفِ درفش خبر دارد، نه از خوابِ کوروش در دلِ سنگ.
دهان باز میکند. نام مینهد. خیال میکند دریا را میشود با یک واژه عوض کرد، انگار تاریخ با بزاقِ سیاست پاک میشود.
انگار این آب، این موج، این خون، یادشان رفته.
کشتیها؟ پارسی بودند.
سینهها؟ سپر شده بودند.
خاک؟ گواهی داده بود. هنوز هم میدهد.
گناه از دریاست؟ که نامش را میدزدند؟ یا از آنکه گوش سپرده به دهانِ زرپرستِ بیخاطره؟
اما این آب، این خلیجِ کهن، به تکرارِ موجهایش قسم، هنوز قصهی پارسیان را زمزمه میکند.
هنوز از سینههایی میگوید که بیسپر نماندند، از بادبانهایی که با نفسِ وطن برافراشته شدند.
نامش، فارس است؛ نه از سرِ رسمِ دیروز، که از دلِ تاریخِ امروز.
بگذار بنویسند هرچه خواهند، بر تابلوهای کجِ دنیا.
این خاک، این مردم، هنوز نام را از لبِ نیای خویش میگیرند.
خلیج اگر چیزی باشد، قصهایست در سنگ، در استخوان، نه واژهای بر کاغذِ کاسبکاران.
دروغ، شاید بر زبان آسان بنشیند، اما بر دل، هرگز.
راستی که میتوان تابلویی ساخت، اسم تازه زد، فریاد کشید.
اما خلیج، با هر موج، نام خودش را زمزمه میکند: فارس.
و جهان اگر خواب رفته، ایران بیدار است.
پ.ن: دست کم در مدرسه هامان، تاریخ و جغرافیا را خوب خواندهایم، تاریخی که شما ندارید و جغرافیایی که دزد آن شدهاید و امروز برای میهن ما شاخ و شانه میکشید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
Broken mind , wounded heart
مطلبی دیگر از این انتشارات
امواجی از جنس...!
مطلبی دیگر از این انتشارات
این نگذشتنها که هست، اینها هم میگذرد.