سفرنامه همدان
در ابتدا لازم به ذکر است، از آنجا که بعد از دو ماه از پایان سفر مشغول نوشتن این نوشتار هستم از ذکر جزئیاتی که خاطرم نیست خودداری میکنم اما همچنان فکر میکنم ارزش خواندن و مرور داشته باشد.
شروع سفر از تهران
همیشه میگویند سفر از دم خانه آغاز میشود. صبح علی الطلوع حرکت کردیم. برای رفتن به همدان گویا دو مسیر اصلی وجود دارد؛ ما از مسیر جاده ساوه رفتیم و علی رغم تعطیلی معروف این ماه که برای مثال جاده های شمال قفل شده بود، برای ما هیچ ترافیکی ایجاد نشد و اگر اشتباه نکنم در حدود ۴ ساعت به مقصد رسیدیم (علی رغم اینکه صبحانه را در مسیر و نرسیده به ساوه خوردیم)
جاده در نگاه اول جذابیت شمال کشور را ندارد چون که تا چشم کار میکند بیابان و گاه کوهستان دیده میشود اما در همین چشم انداز هم زیبایی های خاصی نهفته است اگر بادقت تر بنگریم.
محل استقرار
طبق تجربه خوب سفرهای اخیر، این سری هم از اقامتگاه های بومگردی استفاده کردیم. در طبقه دوم یک ساختمان واقع در روستای حیدره بالای شهر. غرب شهر همدان که با جاده زیبایی به شهر متصل میشد و فکر میکنم از اونجا که به جنگل نزدیک بود، آب و هوای خنک تری نسبت به خود شهر داشت و به معنای واقعی هوای شهریور ماه را تنفس میکردیم.
روز اول
در طی جاده رستوران های سنتی فراوانی وجود داشتند که مرا یاد محیط لواسان می انداخت که اکثرا با آلاچیق میتوانستید از آب و هوای محیط لذت ببرید. ناهار را در یکی از همین رستوران ها خوردیم و کیفیت غذا به نسبت قیمت حقیقتا عالی بود. به طوری که ناهار فردا را هم به همین رستوران آمدیم.
بعد از ظهر به آرامگاه بابا طاهر عریان رفتیم که در پارکی نزدیکی های مرکز شهر واقع شده بود. فضایی که بیت های شعر حک شده روی سنگ در اطراف مقبره ساخته بودند رویایی بود و حس معنویت درون آدم را بیدار میکرد.
سپس به سراغ آرامگاه سعدی رفتیم. معماری زیبای آنجا نیز به مانند باباطاهر چشم نواز و جذاب بود. نکته ای که در آنجا توجهم را جلب کرد ساختار موزه مانندی بود که در اطراف مقبره ساخته شده بود و ابن سینای دانشمند حتی چندین قرن بعد از مرگش هم ما را از علم خودش بهره مند کرد و مطالب فراوانی آموختم.
در ادامه به گردش داخل شهر پرداختیم و از مغازه های محلی بستنی گرفتیم. شبهنگام از بازار همدان و میدان مرکزی شهر بازدید کردیم که از باقی مکانهای شهر شلوغتر بود. بازارش نکته خاصی نداشت و شبیه سایر بازارهای جامعی بود که در شهرهای مختلف دیده ام. سنگفرش و عدم گذر ماشین اندکی مرا یاد میدان بهارستان تهران میانداخت. نان کماج خریدیم و واقعا خوشمزهترین خوراکی سفر برای من شد.
شام را داخل خانه به صورت حاضری آماده کردیم و شب را به استراحت پرداختیم.
روز دوم
در این روز صبح زود بیدار شدیم و قصد داشتیم که ابتدا به غار علی صدر و سپس لالجین برویم و از صنایع دستی زیبایش بهره مند شویم. جاده علی صدر از شهر همدان بیش از یک ساعت راه است و جاده ای به شدت خطرناک دارد؛ از این جهت که دو طرفه است و در شب هیچ چراغی ندارد و آسفالت نسبتا خرابی وجود داشت و کلی دست انداز که بدون تابلو در مسیر بود و من نمیدانم بدون نرم افزار مسیریاب قرار بود چگونه این مسیر را به سلامت طی کنیم. به علی صدر ( که هم اکنون به مانند یک شهرک بزرگ شده بود ) رسیدیم و فهمیدیم که ای دل غافل! تمام بلیت ها تا حدود ۶ عصر گرفته شده بود. بلیت را خریدیم و دوباره به همدان برگشتیم و از مجتمع تفریحی گنجنامه بازدید کردیم. جایی بود که از نظرم پتانسیل آن را داشت که بیشتر به آن رسیدگی شود اما به خودی خود جذاب بود. ما از غار آکواریومی بازدید کردیم و همچنین سورتمه سوار شدیم. مشکل آن بود که به علت تعطیلی به شدت شلوغ شده بود و مسیرها به وضوح توان تحمل این حجم ماشین و آدم را نداشتند به طوری که بوی لنت در ورودی پارکینگ بلند شده بود.
پس از خوردن ناهار به سمت علی صدر مجددا حرکت کردیم و پس از طی کردن جاده ای که این سری به علت تکراری بودن، طولانیتر هم به نظر میرسید، به غار علی صدر رسیدیم. به علت شلوغی و صف فراوان آدمها، از تایمی که روی بلیت نوشته شدهبود یک ساعت و نیم بیشتر هم مجبور شدیم منتظر بمانیم و حدود ۱۹ و ۳۰ داخل شدیم. البته که پس از ورود میتوانم ادعا کنم که ارزش این همه صبر را داشت. من آخرین بار دو سالگی به همدان آمده بودم و هیچ چیز از سفر قبلی خاطرم نبود! تماشای غاری که به جز جلبک هیچ موجود زنده دیگری در آن حضور ندارد تجربه عجیبی بود که تا حدودی مرا یاد قسمت ششم هری پاتر (سکانس معروف همراه با دامبلدور) میانداخت.
غارگردی تجربه یکتایی شد. خصوصا برای من که هم رفت و هم برگشت کنار شخص قایقران نشستم و دو نفری حدود ۶ قایق متصل به یکدیگر و جمعیتی حدود ۱۵ نفری را با رکاب زدن حرکت میدادیم. همکلامی با آنها جالب بود و مناطق پرعمق غار و سنگ هایی که به غایت شکل عجیب و غریب داشتند چیزی است که به سختی از خاطر هرکسی پاک میشود.
اگر اشتباه نکنم بازدید از کل غار حدودا ۲ ساعت به طول انجامید. بعد از پایان بازدید، سختترین کار رانندگی و برگشت به اقامتگاه بود از آنجا که همگی از صبح زود بیدار و در حال حرکت بودیم و حالا ۹ شب در خسته ترین حالت ممکن بودیم. شام فست فود خوردیم و به این نحو سفر ما به پایان رسید.
دو زلفونت بود تار ربابم چه میخواهی از این حال خرابم
تو که با ما سر یاری نداری چرا هر نیمهشو آیی بخوابم؟
- بابا طاهر همدانی
سخن پایانی
حسرت بزرگی که از این سفر دارم این است که به علت شلوغی زمانی و تعطیلی، همدان کمی بافت طبیعی خودش را از دست داده بود. همچنین چندین جای تاریخی مهم باقی ماند که فرصت بازدید از آن برایمان مهیا نشد. بنابر این دوست دارم بار دیگر به این شهر سفر کنم و تجربیاتم از غرب ایران را تکمیل تر کنم.
هرچند معاشرت زیادی با مردم این شهر نداشتم اما طی همان صحبت های محدودی که این طرف و آن طرف پیش میآمد خاطره بدی ساخته نشد و خونگرم و مهماننواز بودند. میتوانم این سفر را جزو سفرهای خوبم دستهبندی کنم که هیچ اوقات تلخی خاصی پیش نیامد و برای سه روز از زندگی معمولی فاصله گرفتم. گوش دادن به یک سری پادکست و خواندن کتاب در سفر هم آن را برای من دلنشینتر کرد و آرامش فکری بیشتری برایم به ارمغان ساخت.
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش ۴۰_۷
مطلبی دیگر از این انتشارات
باران بهانه است؛ کسی اَبرها را دریابد
مطلبی دیگر از این انتشارات
خانمها، تنها سفر کنید!