«دنبالهروِ هرکسی نباش، ولی از هرکسی توانستی یاد بگیر!» آدرس سایت: dastandaz.com | ویراستی: Dast_andaz@ | ایمیل: mohsenijalal@yahoo.com
رادیو BBC در ۴ آبان ۱۳۲۵:سیاست انگلیس در ایران از بس ساده است کسی به آن پی نمی برد!
کم و بیش همه ی ما می دانیم که چرا به انگلیس،لقب«روباهِ پیر»داده ایم؟شما نمی دانید؟!به دلایل زیر:
- نقش موثر در انحراف نهضت مشروطه.
- طراحی و اجرای کودتای سیاه سوم اسفند ۱۲۹۹.
- کارشکنی در ملی شدن صنعت نفت ایران.
- تلاش برای اجرای کودتای ۲۸ مرداد.
- همکاری با سرویس های آمریکا و اسراییل برای حذف انقلابیون.
- نقش ویژه «اطلاعاتی ـ عملیاتی ـ روانی» در فتنه ۸۸.
- حضور رابرت مکر سفیر انگلیس در جریان تجمعات مردمی در پی سقوط هواپیمای اوکراینی در دیماه ۹۸.
شکّ نکنید اگر با همین فرمان جلو برویم،این دلایل بیشتر هم خواهند شد!
آیا اینکه ما می گوییم انگلیس،دشمن ما است،یک توهم یا به قول برخی یک توهم توطئه است؟!
برای پاسخ به این سوال بهترین کار مراجعه به تاریخ و دقیق تر شدن در آن است.بنابراین به سراغ یک کتاب تاریخِ خوب می رویم و پخش یک سخنرانی از رادیو لندن (رادیو بی بی سی) در ۷۳ سال پیش که به خوبی سیاست انگلیس را به زبان خودِ انگلیس،پیش روی ما قرار می دهد.
قبل از اینکه سراغ کتاب برویم:
ابتدا گفته آنتونی پارسونز در سالهای پس از کودتا در باره بدبینی ایرانیان نسبت به رادیو بی بی سی را بخوانید:
«ایرانیها از شاه گرفته تا دولتمردان و سیاستمداران دست پایین هرگز فراموش نکرده بودند که بخش فارسی رادیو بی بی سی در اوایل جنگ دوم با هدف ضمنی تضعیف رضا شاه و بر کناری او از سلطنت تاسیس شده است و حتی پس از گذشت چهل سال قانع کردن ایرانیان به اینکه بی بی سی،یا به قول ایرانیان «رادیو لندن» صدای دولت انگلیس نیست، غیرممکن به نظر میرسید... من سعی کردم بقبولانم که بی بی سی تشکیلات مستقلی است و دولت بریتانیا خط مشی آن را تعیین نمیکند.»اما هیچ گاه علت تاسیس رادیو لندن و کینه توزیهای این رادیو در قبال نهضت ملی از ذهن قاطبه مردم ایران پاک نشد.
کتاب تاریخ بیست ساله ایران/جلد دوم/نگارش و تالیف:حسین مکّی(چاپ اول:۱۳۲۴؛چاپ سوم:۱۳۵۹):
رفتار انگلیسی ها در خلال جنگ بین المللی اول و پس از آن در ایران و کشورهای شرق و نحوه مداخله آنها با تنفر عمومی مصادف گردیده بود و آنها دیگر با وجود این حس تنفر و بدبینی نمی توانستند در امور کشورهای شرق مداخله نمایند...مقارن کودتا مستر چرچیل که در آن موقع وزیر مستعمرات بود پیشنهاد کرد که دولت انگلیس در امور ملل شرق و مخصوصاً ایران مستقیماً دخالت نکند ولی بوسیله عمّال بومی با نقاب وطن پرستی و حکومت ملّی منظور خود را انجام دهد و این سیاست را که به نام سیاست نفوذ نامرئی(penetration invisible)معروف است،اجرا نمایند.در ایران مظهر این سیاست نفوذ نامرئی،رضاشاه بود که در زیر عنوان تجدد و ترقی خواهی و ماسک ملّی،آلتِ اجرای آن سیاست گردید.
اگر کسی معترض شود که این ادعا مقرون به دلیل نیست و این سیاست در ایران حکمفرما نبوده یا کودتا و رضاشاه ساخته و پرداخته آنها نبوده است،ما به اسناد و مدارک بیشماری که در این زمینه وجود دارد استناد می کنیم و از تازه ترین آنها که گفتار رادیو لندن است،در تاریخ چهارم آبانماه ۱۳۲۵ از بنگاه رادیو لندن(که زبان حال وزارت خارجه انگلستان است)به ملت ایران خطاب شده اتخاذ سند می نمائیم و متن آن سخنرانی مهم تاریخی را که بدون شک یکی از اسناد سیاسی بسیار مهم به شمار می رود در اینجا نقل می کنیم تا بدون دلیل و سند چیزی نگفته باشیم...:
«کشور ایران را علی الاصول ملّت ایران به توسط امنای خود باید اداره کند بنابراین لازم است که سیاست داخلی و خارجی مملکت خود آگاه باشد و ما می دانیم که شما از سیاست دولت انگلیس در ایران به درستی آگاه نیستید و در آن باب اشتباهات دارید به این جهت لازم می دانیم فکر شما را در این خصوص روشن کنیم.بسیار اتفاق می افتد که چیزی از غایت سادگی و روشنی در پرده خفا می ماند،مثلاً ظرف بلورین که پر از آب زلال باشد اگر کسی سابقه نداشته باشد گمان می کند خالی است و آب را به واسطه غایت روشنی نمی بیند،سیاست انگلیس هم در ایران همین حال را دارد و از بس ساده و روشن است کسی به آن پی نمی برد.آن سیاست چیست؟
سیاست انگلیس در ایران مبنی بر دوستی است.دوستی دو قسم است:دوستی بی غرض و دوستی با غرض... دوستی بی غرض نسبت به ملت ایران مخصوص دانشمندان است که به احوال ملت ایران و تاریخ آن معرفت دارند ...اما دوستی دولت انگلیسی نسبت به ایران و نسبت به هیچ کشور دیگر دوستی بی غرض نیست و نمی تواند باشد.در سیاست بی غرض نمی توان بود:نهایت اینکه غرض ممکن است صالح باشد و ممکن است فاسد باشد.
سیاست دولت انگلیس نسبت به ایران مبنی بر غرض صالح است به این معنی که ما مصلحت خود را چنین تشخیص داده ایم که ایران باید مستقل و تمامیت خاکی او محفوظ و نظم و امنیت در آنجا مستقر باشد چرا که ایران نه فقط دروازه هندوستان است بلکه دروازه تمام آسیاست و عدم استقلال و بی نظمی و اغتشاش در آنجا برای ما مضر بلکه خطرناک است...
بنابراین دولت انگلیس حتی الامکان از مداخله در کارهای ایران احتراز دارد زیرا گذشته از اینکه مسلک ما این است که دخالت یک دولت در کار دولت دیگر شایسته نیست چون مخصوصاً سیاست ما مبنی بر استقلال ایران است نمی خواهیم در کارهای ایران دخالت کنیم و علت آن این است که دولت و ملت ایران به خودی خود هر قدر مستقل و مقتدر باشد اقتدارش برای ما مضر نمی تواند بشود.
این است خلاصه حقیقت سیاست انگلیس در ایران اکنون اگر به این حقیقت پی بردید نسبت به عملیات دولت انگلیس در ایران چه در گذشته و چه در حال و چه در آینده به خوبی می توانید نکته سنجی و قضاوت کنید و بر می خورید به این که دولت انگلیس از این سیاست اصلی منحرف نمی شود و در کار ایران مداخله نمی کند مگر به یکی از دو علت:یکی اینکه مایوس شود از این که دولت ایران بر پای خود بماند،دیگر این که منافع حیاتی خود را در ایران در مخاطره ببیند در آن صورت چاره ندارد از این که هر دست و پایی می تواند بکند و کسی هم حق ندارد که بر او ملامت کند...
در ۱۹۱۹ قراردادی با ایران بستیم که شما و بسیاری از مردم گمان بردند که ما می خواهیم ایران را تحت حمایت خود در آوریم به سبب آن بود که از مشاهده وقایع چندین ساله مایوس شده بودیم که ایرانی ها بتوانند امور خود را اداره کنند.پس از آنکه دیدیم ملت ایران نسبت به آن قرارداد بدبین است و آنرا مبنی بر غرض فاسد می داند، قراداد را الغاء کردیم و در عوض از دولت ایران تقویت و مساعدت کردیم که نظم و امنیت و اقتدار را در کشور خود برقرار نماید.
تمام تقویت و مساعدت ما از رضا شاه پهلوی سرّش این بود و باید انصاف داد که آن پادشاه در چند سال اول زمامداری خود به اصلاح امور کشور پرداخت و اقداماتی که برای ترقی و پیشرفت میهن لازم بود نمود و ما از این راضی بودیم و گمان می کنیم ایرانی های میهن پرست هم راضی بودند لکن متاسفانه آن پادشاه به مرور زمان هر چه قدرتش بیشتر شد از راه صحیح بیشتر منحرف شد و به کارهای بی قاعده دست برد و ملت ایران ناراضی شد و گمان نکنید ما هم راضی بودیم اما چه می توانستیم بکنیم؟
دشمنان ما به شما القاآت سوء می کردند که رضاشاه را ما اداره می کنیم و هر چه می کند به دستور ماست ولی چنین نبود او به حرف کسی گوش نمی داد و اگر می خواستیم از عملیات او جلوگیری کنیم می بایست به زور پیش بیائیم و در کار مملکت شما مداخله کنیم و این مصلحت نبود و بر خلاف سیاست ما بود تا ممکن بود از این کار خودداری کردیم تا وقتی که باز دیدیم شیطنت آلمانها و غفلت شاه منافع ما را دارد به خطر می انداز این بود که برخلاف میل خودمان از ناچاری این اقدام اخیر را کردیم و می دانید که ما گرفتار چه جنگ هولناکی هستیم که حیات و موجودیت ما را می خواهد از بین ببرد و مجبوریم تا جان داریم بکوشیم و به شما اطمینان می دهیم که به محض این که مخاطره فعلی رفع شد خاک شما را تخلیه کنیم و شما را در امور کشور خودتان آزاد و مختار بگذاریم و دولت شوری هم که با ما متحد است همین نیت را دارد و از هر جهت به اتفاق و به شراکت یکدیگر کار خواهیم کرد.»
مرحوم حسین مکّی پس از آوردن این سخنرانی،چنین می نویسد(جملات ایشان هنوز بوی تازگی می دهند!):
وزارت خارجه انگلستان صریحاً اقرار می کند که ما در امور ایران مداخله می کنیم و رضا شاه پهلوی را ما آورده ایم. وزرات خارجه انگلستان برای آن که این سیاست نفوذ نامرئی را با موفقیت کامل پیش برده باشد دستگاهی عظیم به وجود آورد.این دستگاه مرموز که بدون مبالغه در تمام شئون سیاسی و اجتماعی و اداری و اخلاق کشور ما نفوذ کامل داشت،به قدری ماهرانه در انجام وظایفی که به او محوّل شده بود از عهده برآمد که حدّی بر آن متصوّر نیست.
القصه:
رادیو بی بی سی بیش از هفتاد سال پیش اقرار می کند که:«دولت انگلیس از این سیاست اصلی(همان سیاستی که از بس ساده و روشن است کسی به آن پی نمی برد یا سیاست نفوذ نامرئی!)منحرف نمی شود.متاسفانه هنوز برخی نمی خواهند باور کنند که انگلیس امروز بسیار بیشتر از انگلیس آن روز در حال زورآزمایی برای اعمال سیاست نفوذ نامرئی خود در ایران است.شاید هم نباید باور کنند.وقتی:«بیش از ۴ هزار آقازاده در انگلیس تحصیل میکنند!»
مطالبی که از ابتدای ماه بهمن منتشر کردم(به ترتیب انتشار):
ماهنامه ی دست انداز(شماره ی ۱۰)+یک برنده و یک مسابقه
بچه ها محمدرضا هم از ویرگول رفت!
ماجراهای آقای هَدَرزاده!(وی به صف نانوایی می رود!)
حُسن ختام:
صحیفه جلد ۱۸ - ۱۲ شهریور ۱۳۶۲:امام خمینی(ره):جرم این «خود باختگانِ ملّی نما» کمتر از مجرم اصلی نیست.
و از جمله چیزهایی که مانع دفاع مسلمین از کشورهایشان است،تبلیغات دامنه دار برای هر چه بزرگتر جلوه دادن قدرتهای خارجی است.در سابق از انگلیس،به دست به اصطلاح روشنفکران و تحصیلکردگان غربزده،یک غول ساخته شده بود و به دولتهای بی اطلاع و ملتهای دربند تحمیل کرده بودند که اگر به یک فراش سفارتخانۀ انگلیس یک حرف درشت زده شود،ایران به باد فنا میرود!و پرچم سفارت بر سر خانۀ هر مجرمی که افراشته می شد از مجازات مصون می گشت.و اشاره سفیر انگلیس به دولت یا صدر اعظم،کافی بود برای اجرای اوامر و اطاعت بی چون و چرای او.و امروز از این دو قدرت،خصوصاً آمریکا،در بلاد مسلمین همان غول را بسیار بزرگتر و شاخدارتر ساخته اند؛و گمان می کنند اگر به یکی از این دو قطب گفته شود بالای چشمت ابروست،کشور از بین میرود!و با خیال های خام و مقایسۀ عصر حاضر با عصرهای گذشته و دامن زدن وابستگان غربزده به این نحو شایعه ها، مسلمین را از دفاع به حق خود مأیوس نمودند.و جرم این خود باختگان ملّی نما کمتر از مجرم اصلی نیست.
مطلبی دیگر از این انتشارات
تحوّل نظام آموزشی کشور با برگزاری کارگاههای آموزشی ل.ا.س زدن! (۱۸+)
مطلبی دیگر از این انتشارات
تَهاجُمِ فَرهَنْگی | پسران دخترنما
مطلبی دیگر از این انتشارات
جوجه سازی دیگر بس است:|