... in that moment I decided, to do nothing about everything
آری تنها نوشته است که میماند!
بخند. بگذر. ببخش. اعتماد کن. قابل اعتماد باش. راز دار باش. دل نشکن. شاد کن. خوب باش. اما هیچ یک از خوبیهایت نمیمانند. میگویند خوبیهایت را مینویسند. مینویسند چون میخواهند در خاطرشان بمانی. میگویند دوست خوب کمیاب شده است و تو، چون الماسی گرانبها برایشان ارزش داری. نمیگذارند بروی و قول تا ابد در کنارشان ماندن را از تو میگیرند.
دروغ هم نمیگویند. راست میگوند که چون الماسی تو را میخواهند. خوب میکنند که مینویسند چرا که تنها نوشته است که میماند. آنها یک چیز مهم را فراموش کردهاند. اما تو قید "در این لحظه" را در "مانند الماس خواستنت" و محل نوشتن را در ماندنش از یاد نبر. نوشته میماند اما نه بر شنهای بیابان که هر دم بادی از مشرق میوزد و با جا به جا کردن شنها نوشتههایش را آنگونه محو کند که گویی هرگز آنجا نبودند. یادت بماند که خوبیهایت را بر شنهای نرم بیابان که یک اخم مانند بادی محوشان کند، نوشتهاند.
تو را میخواهند؛ با تمام وجود. اما صرفا در همین یک لحظه. از تو قولِ نرفتن میگیرند اما از قول نگرفتهی تو نهایت استفاده را میبرند و هرگاه بادِ ناآرامیهایت کمی تند وزید تو را در بیابان شنی کنار نوشتههایی که قرار بود تا ابد بماند تنها میگذارند. آنگاه تنها تو میمانی و منظرهی دلگیر بیابان.
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی بازی پابجی برای اندروید
مطلبی دیگر از این انتشارات
ستاره های روی زمین
مطلبی دیگر از این انتشارات
لطفا خفه شید می خوام حرف بزنم!