گاهی وقتی از تنش های جسم آزاد میشوم، اندیشه ام مجالی برای داستان پردازی ، سخنرانی و گفتگو می یابد.گاهی گفتن تنها جوابی است می توان به تپش های قلب داد تا آرام شود .
آسمانش هم هنوز بوی گندم میدهد...
امروز آسمان نزدیک تر بود، از همینجا شروع میشد، از نوک بینیام، چی؟ همیشه همینطور بوده.
درست، اما من امروز متوجه آن شدم، توی روز هم ستارهها را میدیدم.
چی؟ هنر کردم؟ خورشید همیشه آنجا بوده!
بله و من امروز تازه فهمیدم که خورشید هم ستاره است.
امروز بی احتیاطی کردم، حالم خوب بود، فکر کردم بروم و توی محلهی قدیمی قدم بزنم، آنجا دوباره تو را دیدم، از اول خیابان شروع کردم، ماشینم را آنجا گذاشتم، باورت بشود یا نه اسباب بازی نیست، واقعی است، حالا میدهم یک دور هم تو بزنی، دبستانم همانجا بود، مال تو هم بود، همانطور زهواردر رفته، تو را دیدم، جلوی مغازهی آقای... اسمش یادم رفته، فقط میدانم حالا خیلی پولدار شده و با یک تلفن کارها میکند آن سرش ناپیدا...
من استاده بودم به تماشا ، مثل همان سی سال پیش، تو از جلویم رد شدی، مثل همان یک میلیون سال پیش، چشمانت هنوز رنگ آسمان بود و موهای بلندت رنگ گندم، باز هم نگاهم کردی مثل آنوقت، این بار اما ایستادم، بهت خیره شدم و سلام کردم، مستانه، نگاهم کردی و خندیدی، رد شدی و کمی بعد دوباره برگشتی و دوباره لبخند زدی، برگشتم و اینبار بر خلاف آن دفعه دنبالت آمدم، اما این هزار سال آخر حسابی پیرم کرده، راه را گم کردم، تا به باغ شمس رسیدم یاد آن توپ بسکتبالم افتادم که یک روز قبل از مهر افتاد توی آن و بعد دیگر یادم رفت برگردم و آنرا پس بگیرم، کوچهمان هنوز همانطور مانده بود، حتی رنگ در خانه ها عوض نشده بود، خوبی محلههای پایین همین است، ثابت میمانند تا باز یک جایی پایین تر از آن پیدا شود... وچه خوب که باز تو را دیدم، دلم باز شد، قلبم تپید، اولش کمی مقاومت کرد ولی بعد که چشمش به تو افتاد دیگر خودش پا درآورده بود و دنبالت میآمد، دستش را گرفتم، دوباره
_ فقط نگاه کن
_ چرا؟ آن دفعه گفتی خیلی زود است
_اینبار خیلی دیر است
آسمان همیشه بدون خورشید اینقدر خوشبو است ؟ اینجا شبهایش همیشه بوی گندم میدهد و ستاره ها حتی توی روز جایی برای قایم شدن ندارند...
_ بوی یاس از توی باغ شمس میآید
_توپم! به نظرت هنوز آنجاست؟
پایان
منبع عکس اینجاست
مطلبی دیگر از این انتشارات
کوری
مطلبی دیگر از این انتشارات
ساز ناکوک زندگی!
مطلبی دیگر از این انتشارات
احساس مشابه، قفس ذهن یا Just like you