داستان

رایکا در کتاب باز

۱ سال پیش - خواندن ۴ دقیقه

آن روز بارانی (2)

گفت همیشه بعد نیمرو چای باید باشه موافقی یا نه ؟

رایکا در کتاب باز

۳ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه

آن روز بارانی

بارون هنوز هم قطع نشده بود با قیافه ای ناراضی رو کردم بهشو گفتم مثل ای...

علی دادخواه در کتاب باز

۳ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه

باران روز دوشنبه _ حلوای نذری

دو داستان کوتاه

Sushiyant در کتاب باز

۳ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه

آسمانش هم هنوز بوی گندم می‌دهد...

و من هنوز دلم گناه کاری می‌خواهد،بعد از میلونها سال،پسری رسم پدر را می...

HEDIYE.K در کتاب باز

۳ سال پیش - خواندن ۴ دقیقه

خانمِ نقاش، کور شده است.

برسانید به یوآ...

م.ا در کتاب باز

۳ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه

خیاط خانمِ زیرزمین خاطره ها

نوشتن عشق من است .... شاید دیگران هم بخوانند....

e-life.ir در کتاب باز

۳ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه

خلاصه داستان (نمایشنامه) مکبث، الهام بخش سریال زخم کاری

سریال زخم کاری با الهام غیر مستقیم از تراژدی مکبث اثر شکسپیر نوشته شد...

آقای ب در کتاب باز

۳ سال پیش - خواندن ۱ دقیقه

رقصیدن با لیزا

پیرمرد از او پرسید ...

آقای ب در کتاب باز

۳ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه

مرگ

به روی پاهایت بایست این تاوانیست که برای زندگی باید بدهی...

Sushiyant در کتاب باز

۳ سال پیش - خواندن ۲ دقیقه

یا بیا ... یا زور من که به این قناری‌ها می‌رسد!

میان شهربیگانگان جایست میهمانی،عجب صبری خدا دارد