ایدهپرداز، روانشناس، نويسنده و استراتژيست كسب وكار. من در زمینههای روانشناسی، سرمایهگذاری، کسبوکار، بازاریابی، نویسندگی و محتوا مینویسم. سایتم: aliheidary.ir
با بهترین جستارنویسهای ایرانی آشنا شوید!
در پست جستار چیست و چطور جستار بنویسیم؟ + (معرفی ۲ کتاب) که در همین صفحه منتشر شد به صورت مفصل و مبسوط به مبحث جستار پرداخته شده است. با این حال ذکر این توضیح کوتاه خالی از لطف نیست که «جستار سوگیری نویسنده نسبت به یک موضوع است. بنابراین جهانبینی نویسنده از لابهلای سطرهای جستارهای او در باب موضوعات مختلف تلالو خواهد کرد. با این وصف جستار، درست و غلط ندارد. مانند مقاله نیست که رفرنس بخواهد، خودارجاع است و اعتبار و مقبولیت آن به داوری مخاطبانش وابسته است.»
سایه اقتصادینیا به عنوان یک منتقد ادبی میگوید: «در زبان فارسی به تعداد انگشتان دو دست هم جستارنویس، یعنی اسیییست، نداریم و بسیاری از کتابخوانان با این قالب بیگانهاند یا آن را جدی نمیگیرند یا شاید میپندارند با ریختن نوشتههای تحقیقی در قالب جستار، از ارج آنها کاسته میشود. من، برعکس، جستار را قالب مناسبی برای بسیاری تتبعات ادبی در روزگار معاصر میدانم و معتقدم جستارنویسی هنری است که نصیب هر قلمی نمیشود. جستارنویسی، همچنانکه باید فاضلانه باشد، آزادانهتر و شخصیتر است و به همین سبب دموکراتیکتر. عمومیت بخشی به جستار امکانپذیر نیست. میتوان با آنها همدل بود یا نبود، اما نمیتوان رای به درستی یا نادرستی آنها داد. اینها مقاله نیستند، بلکه آمیزهای از دریافتها، تجربهها و آموختههای «من» هستند. یعنی فرآیندی که در «من» درونی شده و سپس مکتوب شده است؛ بنابراین ممکن است که عدهای با آن احساس نزدیکی و همدلی کنند.»
اقتصادینیا یادداشتی هم دربارهی بهترین جستارنویسان ایرانی نوشته است:
«روزگاری، مخصوصاً اوان سالهای جدی شدن مطالعه، با قلم قائد عیش میکردم. تیزهوشی و نکتهسنجیاش اولچیزی بود که برای مخاطب ملول از فضای قلمهای معاصر جلب توجه مینمود. نگاه روانشناسانهاش را به طنزی تیز و زبانی رندانه میآمیخت و دوست و دشمن را میچزاند. پیکان قلمش میتوانست درست قلب ضعف را نشانه رود، اما مدتی بعد دیدم نوشتهها و درواقع نگاه قائد از همین وصف فراتر نمیرود: او در پی تصحیح و اصلاح و بازسازی چیزی از راه نشان دادن کژیهایش نیست حتی برعکس گاه نوعی بدجنسی در کار میکند تا مضحکه راه بیاندازد. طنز او گاه دیگر حتی طنز نیست فقط مسخرهبازی است، و از همه بدتر تمسخر جمعی که او «ایرونیجماعت» میخواند و با جمع زدن کل آداب و فرهنگ و سنن و متعلقات آنها زیر عبارت «ایرونیبازی»، تنزهطلبانه، از زیر بار مسئولیت و حتی همدلی شانه خالی میکند. اینها بهتدریج مرا میزد و میگزید و نوش قلمش را نیش میکرد. هرچند حالا هم نوشتههای او را از سر عادت و امید میخوانم، پرش و پراکندگی مدام پاراگرافها، گسیختگی و عدم انسجام مطلب و نظمنایافتگی نهایی فکر او بالاخص در نوشتههای بلند اذیتم میکند و راستش، او را در ساحت اندیشگانی دیگر زیاد جدی نمیگیرم.
هرقدر در دوران جدی شدن مطالعه برای نسل ما قائدخوانی مُد روز بود، آلاحمدخوانی دِمُده بود. من هم با امواج این مدها جابجا شدهام؛ و عجب آنکه، همچنانکه نوشتم، قائد نماند ولی آلاحمد جدیتر شد و ماند. ذهن پر از ایده و فکر و مسئلۀ او میتواند برای هر خوانندهای «مسئله» بیافریند. نثر تپنده و پر از خطوط داستانی او مخاطب را دنبال خود میکشاند و مسئلۀ «او» را به مسئلۀ همه تبدیل میکند؛ چنانکه در سالهایی آنچنان، آنچنان کرد. ممکن است با عقاید او مخالف بود ولی با طرز مسئلهچینی او و بهاصطلاح، «تحریر محل نزاع» (که در جستارنویسی بس مهم است) همراه شد. جز اینها، به سبب مهارتش در داستاننویسی و شخصیتپردازی در ترسیم سیمای اشخاص، آنچه جستارنویسان امروز مایلاند «پرتره» بخوانند، خبرگی بیمانندی دارد. یکقلم پرترۀ یگانهای است که از نیما یوشیج رسم کرده است در جستار بیهمتای «پیرمرد چشم ما بود». حقاً چه کسی نیما را همچون جلال نوشت؟
جستارنویس دیگری که کمتر به این عنوان شهره است، اما من از گشتوگذار در دنیای افکار او دستپر بازمیگردم مرتضی مردیهاست. جز آنکه پایمردی او بر سر منش تا استخوان لیبرالش، چه با او موافق باشیم و چه نه، برایم درسآموز است، صفحات جستار او عرصۀ چالشی نفسانی است. او با خویشتن در جنگ و کشوواکش است و مخاطب را هم با خود به میدان نبردهای معرفتشناسانه میبرد. قلمش مشحون است از تعابیر فلسفی و عرفانی، و خوانندهای که دل در گرو ادب قدیم فارسی داشته باشد از نثر ممزوج به شعر و الفاظ عربی او حظ میبرد.»
مطلبی دیگر از این انتشارات
آرزوی جغد
مطلبی دیگر از این انتشارات
شنبه
مطلبی دیگر از این انتشارات
مربای صدایت!!!