احساس سوختن به تماشا نمیشود؛ آتش بگیر، تا که بدانی چه میکشم
زمستان میخواهم
از وقتی وارد دنیای مجازی شدم تا الان فقط و فقط ۳ نفر بلاکم کردن(نسبتا آمار خوبیه)
البته هنوز هم بلاک هستم، و باید بگم که هرسه روهم دوست داشتم، بلاک کردن مثل پایان دادن به یک مسیر که شاید تو ادامه اون زیبایی هایی وجود داشته باشه.
من خودم تاحالا یک نفر رو بلاک کردم البته بعد از ۱ هفته طاقت نیاوردم و از بلاک خارجش کردم...
وقتی بخواهیم از زندگی روازنمون کسی رو حذف کنیم و کنار بگذاریم؛ بلاک کردن بهترین و البته بی رحمانه ترین انتخابه.
آره بی رحمانهس چون هم یک نفر از خودمون کم میشه و هم یکنفر از طرف مقابل؛ و چه دردناکه وقتی توسط همه امید و علاقهت بلاک شی...
اون موقع یک نفر نه، همه دار و ندارت ازت کم میشه.
پس کسایی هستن که وقتی بلاک میکنن بهتر بگیم همه بلاکم کردن
روز های ناملایمی بود؛ تازه ویرگول رو پیدا کرده بودم و فرصت خوبی برای خالی شدن داشتم، (و این یک موهبت الهی بود که عزیزانی هم نوشته هارو میخوندن)
یادمه روز ها آخر اسفند بود و تازه پلوتو۲ رو نوشته بودم یکی از سیاره هار دیدم که بلاکم کرده بود، انگار کلی دق دلی داشت و منو تو بهترین شرایط گیر آورده بود برگشت و گفت:
کسی هم این چرندیاتی که مینویسی رو میخونه؟ ما تو منظومه به آدم چرت و پرت گویی مث تو نیاز نداشتیم و چه بهتر که شر تو و پلوتو از سرمون کم شد.
نگاهمو انداختم پایین و با دندونای بالایی لب پایینیمو گاز میگرفتم؛ یه حرفی گفتم و راهمو کشیدم رفتم:
فرق ما اینه، شما جلو همه پلوتو رو از خونش انداختید بیرون ولی من حرفامو طوری زدم که هیشکی نمیدونه کار شماها بوده، شما جلو همه آبرو ریزی کردید ولی من داستانشو نوشتم.
ولی بلاکم کرده بود؛ حرفامو نمیشنید.
هر کس بد ما به خلق گوید ما چهره دل نمی خراشیم
ما خوبی او به خلق گوییم تا هردو دروغ گفته باشیم
حقیقتش دلم گرفت، و چون انگاری همه منو بلاک کرده بودن؛ رفتم قبرستون
تو قبرستون بلاک نداریم اونجا میشه حرف زد و همه هم میشنون.
مطلبی دیگر از این انتشارات
خلاصه کتاب باشگاه پنج صبحی ها
مطلبی دیگر از این انتشارات
خیالِخورشید:)
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی رمان جذاب: زنان عنکبوتی