تا می توانی بخند، خنده داروی ارزان قیمتی است♡^^ (INTJ)
سفر دور و دراز
دلم سفری دور و دراز می خواهد. جایی که بتوان با خود و خدای خود خلوت کرد.
جایی که غرق شوم در معجزه ی طبیعت و روح آسمان را نوازش کنم. خدا می داند چقدر هوس نیمکت چوبی اندر خم ابروی جنگل کرده ام.
خسته ام از صدای ناهنجار روزمرگی.
خسته از بوی ناخوشایند شهر و ازدحام های بی مورد انسان ها.
نه منزوی ام نه درون گرا. از انسان ها فراری نیستم و بلکه دوستشان دارم اما گاهی تجویز روزگار خلوتی بیش نیست.
خوشا گنجشکی که آزادانه پرواز می کند، در مه می نشیند و از آن بالا ها برای کرم خاکی دست تکان می دهد.
یادم باشد اگر بار دگر کنار پنجره ی خانه مان گنجشکی نشست بخوانمش؛ دفعه ی بعد که روی ابر ها نشستی و خورشید را لمس کردی سلام مرا هم به پروردگار دانه های انار برسان.
عطیه اسکندری
18 تیر
"1400"
مطلبی دیگر از این انتشارات
°•انتشارات ما•°
مطلبی دیگر از این انتشارات
عاشقانههای دلتنگی
مطلبی دیگر از این انتشارات
ما را با نام متهم به دادگاه میکشانند