سلام. اینجام که در کنار هم یاد بگیریم بهتر زندگیکردن و شادبودن رو.
عاشقانههای دلتنگی
سلام.
توی زندگی همیشه سعی کردم در مورد دیگران قضاوت نکنم؛ دستکم سریع و راحت قضاوت نکنم.
اگه کسی ظاهر قرتی و سوسول داره یا مذهبی یا هر تیپی، باعث نشده در موردشون بد فکر کنم.
یا ظاهر، باعث نشده به آدما نزدیک نشم و نخوام دنیای اونا رو بشناسم.
در عین اینکه خط قرمزا و ارزشهای خودمو داشتم، دوستای همتیپ و غیرهمتیپ داشتم که ازشون خیلی چیزا یاد گرفتم که فاطمهٔ امروز رو ساخته.
کسی نبودم و نیستم که اگه دوستش مذهبی و بچه مثبت باشه، واسش امکان خطا نذاره و با یه کار یا رفتار اشتباهی که میبینه، ازش دور بشه و کنارش بذاره یا قضاوتش کنه و متنفر بشه. خطا و رفتارشو به پای انتخابهای شخصی و قوت و ضعفهای فردی میذارم.
یا کسی نبودم و نیستم که اگه دوست غیرمذهبی داره، اونو دائم سرزنش کنه و کلا از دایرهٔ معرفت و انسانیت خارج بدونه و فکر کنه برتر و بهتر از اونه که خدا رو بیشتر میشناسه و باید به راه راست هدایتش کنه.
هر کدوم از ما خصوصیات اخلاقی و رفتاری منحصربهفردی داریم. نقصها و نقاط قوتهایی هم مخصوص به خودمون داریم که میتونه ربطی به ارزشها و دینمون نداشته باشه. نباید هم بهراحتی ربط داده بشه به مذهب و همهٔ شخصیت اون آدم رو زیر سؤال ببره.
سعی کردم برای همه دوستام و کسانی که توی زندگی باهاشون برخورد داشتم ولو در حد همنشینی چندساعته در اتوبوس، سنگ صبور و گوش شنوای خوبی باشم و رازدار و مورد اعتماد. کنار من احساس راحتی و امنیت کنن و بعد از همنشینی با من آرامش به قلبشون بیاد.
به نظر خودم تا حدود زیادی موفق هم بودم خداروشکر.
الان اینا رو نوشتم که بگم من هم یه روزایی دلم میخواد یکی باشه که دوسم داشته باشه و منم عاشقش باشم و از کنار هم بودن لذت ببریم و آرامشگر هم باشیم.
یه همراه که احساسات و رفتارهامو درست ببینه و قبل از اینکه من رو درست بشناسه، قضاوتم نکنه از روی ظاهرم.
کسی که وقتی تمام احساس قلبیام رو براش روُ میکنم و حرف دلمو با حجب و حیا بهش میزنم و از جوشش عشقم بهش میگم، بگه همیشه منتظر یه عشق واقعی بوده و حالا پیداش کرده در من.
یکی که حرارت عشق رو بفهمه و قدر بدونه و ارزشش رو داشته باشه.
یه همنفس که وقتی عشق خودم رو پیشش رسوا میکنم، من رو دختری جسور و بیبندوبار و پررو نبینه و عشقم رو سطحی و زودگذر ندونه و با بیاعتنایی از این محبت رد نشه و ازم دوری نکنه و بهانهای برای رفتن نسازه.
یکی که بدون نگرانی بتونم سرمو روی شونههای مردونهاش بذارم و واسش حرف بزنم.
یکی که آغوشش امنترین جای دنیا واسم باشه و دلم پر باشه از حضور گرم و پراحساسش.
یه همسر که از حرفزدن با هم سیر نشیم و علاقهها و سلیقهها و فکرامونو بدون درگیری، به چالش بکشیم و دنبال حقیقت باشیم.
یه همدل و همپا که به همدیگه حق بدیم گاهی خسته باشیم و تنهایی لازم داشته باشیم و کنار هم، از خستگی و غمها عبور کنیم.
یکی که وقتی دلم گرفته، گاهی بلند شه و بگه پاشو بریم قدم بزنیم تا حال دلت جا بیاد؛
یا گاهی اونقد لطیف و صبورانه نوازشم کنه تا توی آغوشش خوابم ببره؛
یا توی گوشم زمزمه کنه من کنارتم عزیزم، هرچی دلت میخواد اشک بریز؛ اصلا فقط باید توی بغل من اشک بریزی و خودم با دستام پاکشون کنم تا قلبت آروم شه.
من فقط همین تو رو خواستم از خدا.
کاش عشق ما دوطرفه باشه و ما بتونیم از این نهال محافظت و مراقبت کنیم دوتایی.
چقد پاییز دلگیره برای من!
مثل یه دختربچهٔ ناز، لوس میشم انگار.
جای خالیِ یکی، توی پاییز بدجور اذیتم میکنه؛
بیشتر از فصلهای دیگه.
معشوق زیبای من،
من پر از یادت هستم
رویت را برنگردان
از من دوری نکن
سلامم را پاسخ گو
بیا تا ابد
از باغ زندگیمان، شادی برداشت کنیم
یک روز پاییزی در مهر ۱۴۰۰.
مطلبی دیگر از این انتشارات
ساز ناکوک زندگی!
مطلبی دیگر از این انتشارات
خانمِ نقاش، کور شده است.
مطلبی دیگر از این انتشارات
(๑♡⌓♡๑)