تا می توانی بخند، خنده داروی ارزان قیمتی است♡^^ (INTJ)
چالش کتابخوانی طاقچه «طاعون».
نام کتاب: طاعون
نویسنده: آلبر کامو
آلبر کامو کیست؟ نویسنده ی فرانسوی که برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات شده است.
داستان:
کتاب طاعون ماجرای همه گیری و شیوع بیماری طاعون در شهر اُران الجزایر است که به صورت ناگهانی وارد شهر می شود و شهر آرام اما در عین حال پر جنب و جوش اران را درگیر می کند.
تشخیص طاعون:
در ابتدا دکتر ریو متوجه چند موش مرده می شود اما فکر می کند این مسئله عادی است. پس از مدتی تعداد موش های مرده بیشتر و بیشتر می شود و سرایدار هایی که با زباله ها بیشتر در تماس بوده اند بیمار می شوند و می میرند. وضع بدتر و بدتر می شود. در های ورودی و خروجی شهر بسته می شوند. به این ترتیب گردشگران و مسافران به اجبار در شهر طاعون زده گرفتار می شوند و در قرنطینه می مانند. دکتر کاستل به کمک شخصیت های دیگر داستان موفق می شود واکسن طاعون را بسازد و بعد از مدت ها شهر را نجات دهد.
شخصیت ها:
راوی: راوی داستان که در آخر خودش را معرفی میکند.
دکتر برنا ریو: شخصیت اصلی رمان است و از اولین افرادی است که وجود موش های مرده را می فهمد. طاعون باعث دوری دکتر ریو از همسرش می شود.
ژان تارو: تارو از مسافرانی بوده که در اران گرفتار شده است و از روزمرگی هایش و طاعون بسیار می نوشت.
ژوزف گران: از کارمندان شهرداری است.
ریموند رانبر: روزنامه نگاری که برای تهیه گزارش وارد اران می شود و در آنجا نیز گرفتار می شود. او عاشق دختری در خارج است اما مجبور است دوری را تحمل کند. بار ها می خواهد از طریقی از شهر خارج شود اما با ممانعت سازمان ها و افراد گوناگونی مواجه می شود. حتی اقدام به خارج شدن به صورت قاچاقی هم می کند اما فرجام تصمیم می گیرد در شهر بماند و به دکتر ریو و همکارانش کمک کند.
آقای کوتار: از تعداد اندک افرادی که از شرایط طاعون راضی است.
دکتر کاستل: اولین فردی است که بیماری طاعون نام دارد و واکسن را ساخت.
پدر پانلو: کشیش شهر است و عقاید نسبتا متفاوتی راجب طاعون با مردم دیگر دارد.
پایان داستان:
پس از پایان طاعون مردم به زندگی قبلی باز می گردند. دوباره در کنار هم شاد زندگی می کنند و دور هم جمع می شوند.
دکتر ریو پس از تمام شدن بیماری با خود فکر می کند:
با سیل طاعون می تواند سال ها در شهر زنده بماند و بار دیگر به شهر حمله کند.
برای تهیه کتاب می توانید از طریق لینک کتاب طاعون در طاقچه اقدام کنید.
عطیه اسکندری
31 تیر
"1400"
مطلبی دیگر از این انتشارات
تنهایی
مطلبی دیگر از این انتشارات
پاییزانه عاشقی (دو)
مطلبی دیگر از این انتشارات
مربای صدایت!!!