تا بهار راهی نیست!!!35.699738,51.338060
کفر نمیگویم اگر گوش کن!!!
قطعا این روزها خدا بودن سخت است!
سخت است قادر مطلق باشی و توان مقابله با خدایان زمینی را نداشته باشی!
باید کار دشواری باشد تمثال مهربانی باشی و درد، قوت غالب چاکران حلقه به گوشت باشد!
شاید کار راحتی باشد شکمهای تکیده از گرسنگی و لبهای ترک خورده از تشنگی را ببینی و خم به ابرو نیاوری!
نمیدانم شاید توقع ما آدمیان زیاد است!
شاید فکر میکنیم تنها خودمان نور چشمی توهستیم و باید چهار چنگولی بچسبی به زمین و چشم از ما برنداری!
هزاران سیاره و ستاره آفریدی و رسیدگی به امورات هر کدام قطعا کار طاقت فرسایی باید باشد!!!
زمین که نقطه ی پرگار وجود نیست!
اصلا گیریم تو قادر مطلقی اما تو که زورت به سلاحهای شیمیایی نمی رسد!!!
تو که توانایی مقابله با مکر آدمیان را نداری...میکشند ...میچاپند و سر به نیست میکنند طوری که روح تو هم خبردار نمیشود وگرنه دور از عدالت توست ببینی و جان ظالمان را نستانی!!!
شاید حق داری اصلا...شاید اصلا به نفع تو باشد که دیگر کسی ستایشت نکند و بنده ات نباشد!!!
مادرم میگفت کفر بگویی تبدیل میشوی به سنگواره !!!
گویا باید بروم و یقه ی آدم را بگیرم و بد و بیراه بگویم به حوا!!!
کاش دانه های گندم حناق میشد و راه گلوی حوا را میبست!
تو خوب میدانستی زمین جهنم تر از هر جهنمیست وگرنه جهنمت که در گوشمان بود وقتی از بهشتت راندیمان!!!
تو کمر همت بسته بودی که به خاک سیاه بنشانی ما را!!!
آسیه محمودی
مطلبی دیگر از این انتشارات
دختر کشی!!!
مطلبی دیگر از این انتشارات
سفر دور و دراز
مطلبی دیگر از این انتشارات
داستان خانه قدیمی